مافیای خشن من
ᏢᎯᏒᎿ¹⁰
بدو بدو رفتم خونه و در رو قفل کردم و رفتم اتاق تا تونستم گریه کردم و بعداز گریه کردنام چشمام گرم شد خوابیدم...
با صدای در بیدار شدم رفتم پایین و..
ا.ت:ب..بله
ا.ت:بلهههه
در رو باز کردم و با صحنه ای که مواجه شدم کل بدنم لرزید خواستم سریع درو ببندم که درو با پاهاش باز نگه داشت و اومد تو
_چه مرگته توو
ا.ت:من چه مرگمهه؟؟؟یادت رفته باهام چیکار کردییی؟؟
_(پوزخند)
اومد نزدیکمو دستمو محکم گرفد و کشید
ا.ت:یاا چیکار میکنیییی ولم کنننن
_خفه شووو(داد)
نمیدونم چرا ولی با این حرفش انگار یه چاقو کردن تو قلبم...
تو چشمام اشک جمع شد و هیچی نگفتم و باهاش رفتم
منو سوار ماشین کرد و بردم عمارت
منو برد بالا و انداختم تو یه اتاقو در رو قفل کرد
ا.ت:بببببییین پسره ی بیشعور فکر کردی میتونی اینجا اسیرم کنی یه روزی با دستای خودم میکشمت(اون تور نکشه تو نمیخواد اونو بکشی😐)
نشستم یه گوشه و فقط گریه میکردم تا اینکه در باز شد
اجوما بود
ا.ت:اجومااااا....هقق(گریه)اجوماا تروخدا کمکم کن برممم لطفااا هرچی بخوای بهت میدم
اجوما:(بغض) دخترم اگه دست من بود که حتما میزاشتم ارباب هم منو میکشه هم تورو
ا.ت:(گریه)هققققققققققققق
اجوما:دختر انقدر گریه نکن بیا غذاتو بخور مریض میشی
ا.ت: بده اون عوضی بخوره(سارییییی ا.ت بیشعوره یکم😐💔🔪)
دیدم رئییس از در اومد تو و به اجوما گفت بره بیرون اومد سمت منو موهامو گرفت و
_یبار دیگه از این جور چرت و پرتا بگو یجوری کتکت میزنم روزی هزار بار ارزوی مرگ کنی فهمیدی؟؟(داااااااد)
با بغض تو چشاش نگاه میکردم که موهامو ول کرد و رفت بیرون و بعدش اجوما اومد داخل
اجوما:دخترم یچی میگم حواست باشه کل خونه دوربین گذاشته ارباب و با گوشیش به اونا دسترسی داره فرار کردن از دست ارباب به این راحتیا نیست
ا.ت:م...مرسی اجوما
اجوما رفت بیرون و در رو قفل کرد
لب به غذا نزدم
بعد از چند دقیقه در دوباره باز شد و رئییس اومد تو
_پاشو یه لباس بپوش بعدش بیا پایین
ا.ت:نمیام
_گفتم پاشووو(داد)
ا.ت:منم گفتم نمیااااام(داد)
اومد سمتم منو چسبوند به دیوار و صورتشو نزدیک صورتم کرد و تو چشام زل زد
_دوس داری بازم بدنت کبود شه؟(با صدای بم)
ا.ت:.ن..نه
_پس عین ادم برو یه لباس بپوش و بیا پایین
ا.ت:ب...با..ش
رفت بیرون و منم رفتم کمدو باز کردم و یه لباس پوشیدم و میکاپ خیلی کم کردم و رفتم پایین .....
~~~~~~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~~~~~~
امممم امیدوارم خوشتون بیادددد:>
شرط نداره خشگلامT_T
بدو بدو رفتم خونه و در رو قفل کردم و رفتم اتاق تا تونستم گریه کردم و بعداز گریه کردنام چشمام گرم شد خوابیدم...
با صدای در بیدار شدم رفتم پایین و..
ا.ت:ب..بله
ا.ت:بلهههه
در رو باز کردم و با صحنه ای که مواجه شدم کل بدنم لرزید خواستم سریع درو ببندم که درو با پاهاش باز نگه داشت و اومد تو
_چه مرگته توو
ا.ت:من چه مرگمهه؟؟؟یادت رفته باهام چیکار کردییی؟؟
_(پوزخند)
اومد نزدیکمو دستمو محکم گرفد و کشید
ا.ت:یاا چیکار میکنیییی ولم کنننن
_خفه شووو(داد)
نمیدونم چرا ولی با این حرفش انگار یه چاقو کردن تو قلبم...
تو چشمام اشک جمع شد و هیچی نگفتم و باهاش رفتم
منو سوار ماشین کرد و بردم عمارت
منو برد بالا و انداختم تو یه اتاقو در رو قفل کرد
ا.ت:بببببییین پسره ی بیشعور فکر کردی میتونی اینجا اسیرم کنی یه روزی با دستای خودم میکشمت(اون تور نکشه تو نمیخواد اونو بکشی😐)
نشستم یه گوشه و فقط گریه میکردم تا اینکه در باز شد
اجوما بود
ا.ت:اجومااااا....هقق(گریه)اجوماا تروخدا کمکم کن برممم لطفااا هرچی بخوای بهت میدم
اجوما:(بغض) دخترم اگه دست من بود که حتما میزاشتم ارباب هم منو میکشه هم تورو
ا.ت:(گریه)هققققققققققققق
اجوما:دختر انقدر گریه نکن بیا غذاتو بخور مریض میشی
ا.ت: بده اون عوضی بخوره(سارییییی ا.ت بیشعوره یکم😐💔🔪)
دیدم رئییس از در اومد تو و به اجوما گفت بره بیرون اومد سمت منو موهامو گرفت و
_یبار دیگه از این جور چرت و پرتا بگو یجوری کتکت میزنم روزی هزار بار ارزوی مرگ کنی فهمیدی؟؟(داااااااد)
با بغض تو چشاش نگاه میکردم که موهامو ول کرد و رفت بیرون و بعدش اجوما اومد داخل
اجوما:دخترم یچی میگم حواست باشه کل خونه دوربین گذاشته ارباب و با گوشیش به اونا دسترسی داره فرار کردن از دست ارباب به این راحتیا نیست
ا.ت:م...مرسی اجوما
اجوما رفت بیرون و در رو قفل کرد
لب به غذا نزدم
بعد از چند دقیقه در دوباره باز شد و رئییس اومد تو
_پاشو یه لباس بپوش بعدش بیا پایین
ا.ت:نمیام
_گفتم پاشووو(داد)
ا.ت:منم گفتم نمیااااام(داد)
اومد سمتم منو چسبوند به دیوار و صورتشو نزدیک صورتم کرد و تو چشام زل زد
_دوس داری بازم بدنت کبود شه؟(با صدای بم)
ا.ت:.ن..نه
_پس عین ادم برو یه لباس بپوش و بیا پایین
ا.ت:ب...با..ش
رفت بیرون و منم رفتم کمدو باز کردم و یه لباس پوشیدم و میکاپ خیلی کم کردم و رفتم پایین .....
~~~~~~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~~~~~~
امممم امیدوارم خوشتون بیادددد:>
شرط نداره خشگلامT_T
۶.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.