فیک جانگ کوک (عشق رستورانی)پارت ۱*
تو ا/ت هستی.وضع مالی خوبی نداری.خانواده ات رو از دست دادی.توی یک تصادف.و ۲۱سالته.سه ماه هست که توی یه کتفه ی خیلی خفن و محبوب کار می کنی.
از زبون ا/ت:
ساعت ۷:۰۰بود که بیدار شدم.کافه ۹:۰۰ باز می شد.رفتم یکمی کیک خوردم برای صبحونه.صبحونم که تموم شد رفتم سر کمدم یه مانتو ی خیلی قشنگ بنفش پوشیدم با شلوار تنگ و راهی کافه شدم.
رستوران:
چهل و پنج دیقیقه زود رسیده بودم.پس کتابم رو از کیفم برداشتم و شروع کردم به خوندن.داشتم رومان کلبه ی عمو تام (پر حاشیه ترین رمان تاریخ)رو می خوندم راجب جنگ سیاه پوست ها بوده و یه عشق جذاب.بیست دقیقه کتاب خوندم📚.که پاشدم رفتم شروع کردم به تمیز کردن میز ها و مرتب کردنشون .
ساعت ۹:۰۰:
پنج نفری اومدن توی کافه .رتم دونه دونه سفارش هارو گرفتم تا رسیدم به اخرین نفر.
بای تا پارت بعدی🍇🥑💋💛💚💙❤🍄🍓🍉🍯
از زبون ا/ت:
ساعت ۷:۰۰بود که بیدار شدم.کافه ۹:۰۰ باز می شد.رفتم یکمی کیک خوردم برای صبحونه.صبحونم که تموم شد رفتم سر کمدم یه مانتو ی خیلی قشنگ بنفش پوشیدم با شلوار تنگ و راهی کافه شدم.
رستوران:
چهل و پنج دیقیقه زود رسیده بودم.پس کتابم رو از کیفم برداشتم و شروع کردم به خوندن.داشتم رومان کلبه ی عمو تام (پر حاشیه ترین رمان تاریخ)رو می خوندم راجب جنگ سیاه پوست ها بوده و یه عشق جذاب.بیست دقیقه کتاب خوندم📚.که پاشدم رفتم شروع کردم به تمیز کردن میز ها و مرتب کردنشون .
ساعت ۹:۰۰:
پنج نفری اومدن توی کافه .رتم دونه دونه سفارش هارو گرفتم تا رسیدم به اخرین نفر.
بای تا پارت بعدی🍇🥑💋💛💚💙❤🍄🍓🍉🍯
۳۶.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.