معلم من!
part ⁸
از بغلش در اومدمو خواستم از اتاق بیرون بیام که دوباره دستمو کشید.
دستمو آروم از تو دستش در آوردو نگاهمو بهش دادم.
چشماش اشکی شده بودو من هیچوقت تحمل اینو نداشتم ولی اون به من تهمت زد!
دستشو نوازش وار روی گونه کشیدو با چشماش اشکیش بهم خیره شده بود.
با ورد آقای لی به اتاق خاستم خودمو عقب بکشم که دستشو دور کمرم حلقه کردو منو به خودش چسبوند.
آروم بهش گفتم:
کوک آقای لی....
کوک:مهم نیست!
نگاهش توی صدم ثانیه از اون نگاه اشکی به چشمای سردی تبدیل شده بود که الان تو چشمام نگاه میکرد.
آقای لی:...خببب بعداا....
کوک:میشه برین بیرون؟!
و نگاهشو بهش داد.
بعد از خروج آقای لی کوک بدون معطلی لباشو رو لبام گذاشت.
خاستم از خودم جداش کنم ولی زور اون بیشتر بود.
بعد از چن ثانیه ازم جداشدو نگاه خمارشو بهم داد
کوک:....
ادامه دارد.....
از بغلش در اومدمو خواستم از اتاق بیرون بیام که دوباره دستمو کشید.
دستمو آروم از تو دستش در آوردو نگاهمو بهش دادم.
چشماش اشکی شده بودو من هیچوقت تحمل اینو نداشتم ولی اون به من تهمت زد!
دستشو نوازش وار روی گونه کشیدو با چشماش اشکیش بهم خیره شده بود.
با ورد آقای لی به اتاق خاستم خودمو عقب بکشم که دستشو دور کمرم حلقه کردو منو به خودش چسبوند.
آروم بهش گفتم:
کوک آقای لی....
کوک:مهم نیست!
نگاهش توی صدم ثانیه از اون نگاه اشکی به چشمای سردی تبدیل شده بود که الان تو چشمام نگاه میکرد.
آقای لی:...خببب بعداا....
کوک:میشه برین بیرون؟!
و نگاهشو بهش داد.
بعد از خروج آقای لی کوک بدون معطلی لباشو رو لبام گذاشت.
خاستم از خودم جداش کنم ولی زور اون بیشتر بود.
بعد از چن ثانیه ازم جداشدو نگاه خمارشو بهم داد
کوک:....
ادامه دارد.....
۳۹.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.