پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
ات ویو
رسیدیم خونه درو باز کردم و یهو با قیافه ی دختر خالم روبه رو شدم این ب کنار خالم دختر داییم و داییم رو به رو شدم
دختر خالم اومد و بقلم کرد
د. خ. ا:اوه ات خیلی نگرانت بودم خیلیییی
د. ع. ا:اتتتتتت وای دختر خیلی ترسونیدم
هردو شونو کنار زدم
+چ شده مهربون شدین؟
+نمی خوام بی ادبی کنم پس سلام بر همه
و ی چش قره برای هردوشون رفتم
م. ا:ات نمی خوام باهات دعوا کنم ولی این چ طرز برخورده؟
بدون توجه رفتم ت اتاقم
ع. ا:حتمن خستس بزار راحت باشه
درواقع من نرفتم ت اتاقم پشت دیوار جوری ک منو نبینن قایم شدم و ب حرفاشون گوش می دادم
یکم سرم کشیدم دیدم دختر عموم داره خیلی ب شوگا می چسبع خب دروغ چرا دختر خالم دختره ی فهمیده اما لجبازی بود ولی دختر عموم ی هر*زه بود تازه شوگا هم داشت اذیت می شد پس خیلی ا وم رفتم ت اتاقم و درو اروم بستم ی نفس عمیق کشیدم و درو محکم باز کردم رفتم پایین ت اشپز خونه و ی لیوان بر داشتم و اب ریختم توش
پ. ا:ات بهتر شدی؟
+ن اصن استراحت نکردم
خ. ا:پس چرا کار می کردی
+هرکاری کردم خوابم نبرد
دخترعموم اصن بهم توجه نمی کردم ی سره خودشو ب شوگا می مالید خب روش یکم حساس شده بودم چون قرار بود ازدواج کنیم پس ابو محکم سر کشیدم و رفتم پیش شوگا و بازوشو محکم گرفتم و از پیش اون هر*زه بلند کرد
م. ا:وا ات چرا می بریش
+چون یکی خیلی داره بهش می چسبه
رفتیم ت اتاق و درو بستم یهو شوگا مچمو گرف و چسبوندم ب دیوار
_هوم رو غیراتیی؟
+غیراتی چیه معلوم بود خودتم داری اذیت می شی ها
_خب ت هم راس می گی
دستاشو کنار زدم و رفتم کنترل نور اتاقمو بر داشتم چون شب بود حتما خوشگل می شد پس نورو روشن کردم رو حالت کهکشان گذاشتم
شوگا رو تختم ولو شد
_هوم چقد گشنگه
+اینقد اینجوری شبا با این نوره خوابیدم ک بدون این نمی تونم
_حتب وقتی داشتی با من زندگی می کردی؟
+ام خب عاره
پس از اینا راحت می گیرم ک خوابت بره
یکم خجالت کشیدم ولی ب رو خودم نیوردم
دستامو برا تکیه گاهم گذاشتم بودم پشت سرم رو تخت و ب اتاقم نگا می کردم ک یهو......
ات ویو
رسیدیم خونه درو باز کردم و یهو با قیافه ی دختر خالم روبه رو شدم این ب کنار خالم دختر داییم و داییم رو به رو شدم
دختر خالم اومد و بقلم کرد
د. خ. ا:اوه ات خیلی نگرانت بودم خیلیییی
د. ع. ا:اتتتتتت وای دختر خیلی ترسونیدم
هردو شونو کنار زدم
+چ شده مهربون شدین؟
+نمی خوام بی ادبی کنم پس سلام بر همه
و ی چش قره برای هردوشون رفتم
م. ا:ات نمی خوام باهات دعوا کنم ولی این چ طرز برخورده؟
بدون توجه رفتم ت اتاقم
ع. ا:حتمن خستس بزار راحت باشه
درواقع من نرفتم ت اتاقم پشت دیوار جوری ک منو نبینن قایم شدم و ب حرفاشون گوش می دادم
یکم سرم کشیدم دیدم دختر عموم داره خیلی ب شوگا می چسبع خب دروغ چرا دختر خالم دختره ی فهمیده اما لجبازی بود ولی دختر عموم ی هر*زه بود تازه شوگا هم داشت اذیت می شد پس خیلی ا وم رفتم ت اتاقم و درو اروم بستم ی نفس عمیق کشیدم و درو محکم باز کردم رفتم پایین ت اشپز خونه و ی لیوان بر داشتم و اب ریختم توش
پ. ا:ات بهتر شدی؟
+ن اصن استراحت نکردم
خ. ا:پس چرا کار می کردی
+هرکاری کردم خوابم نبرد
دخترعموم اصن بهم توجه نمی کردم ی سره خودشو ب شوگا می مالید خب روش یکم حساس شده بودم چون قرار بود ازدواج کنیم پس ابو محکم سر کشیدم و رفتم پیش شوگا و بازوشو محکم گرفتم و از پیش اون هر*زه بلند کرد
م. ا:وا ات چرا می بریش
+چون یکی خیلی داره بهش می چسبه
رفتیم ت اتاق و درو بستم یهو شوگا مچمو گرف و چسبوندم ب دیوار
_هوم رو غیراتیی؟
+غیراتی چیه معلوم بود خودتم داری اذیت می شی ها
_خب ت هم راس می گی
دستاشو کنار زدم و رفتم کنترل نور اتاقمو بر داشتم چون شب بود حتما خوشگل می شد پس نورو روشن کردم رو حالت کهکشان گذاشتم
شوگا رو تختم ولو شد
_هوم چقد گشنگه
+اینقد اینجوری شبا با این نوره خوابیدم ک بدون این نمی تونم
_حتب وقتی داشتی با من زندگی می کردی؟
+ام خب عاره
پس از اینا راحت می گیرم ک خوابت بره
یکم خجالت کشیدم ولی ب رو خودم نیوردم
دستامو برا تکیه گاهم گذاشتم بودم پشت سرم رو تخت و ب اتاقم نگا می کردم ک یهو......
۱۲.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.