Did I crush my victim?
پارت ۲۴
سونگمین رفت تو تخت خواب و دراز کشید. بنگ چان رفت تو اشپز خونه و چند تا دارو براش برد تا بخوره.
بنگ چان: بیا اینا رو بخور بهتر میشی.
سونگمین: باشه.
دارو هارو ازش گرفت و خورد.
سونگمین: بنگ چان.
بنگ چان: بله؟ چیزی میخوای؟
سونگمین: نا خواستم بپرسم که الان دیگه ماموریت تموم شد و دیگه هن استاد نیستی ، کجا زندگی میکنیم؟
بنگ چان: هم میتونین همینجا بمونیم هم خونه اصلی خودم که نزدیک برجمون هست ، هرجا خودت راحت تری.
سونگمین: میشه بعدا بریم اونجا رو ببینم؟
بنگ چان: اره چرا نشه ، فردا یا پسفردا که بهتر شدی میبرمت اونجا خوبه؟
سونگمین: اره مرسیی.
بنگ چان: خواهش قشنگم ، بگیر بخواب دیگه دیر وقته.
سونگمین: باشه.
دراز کشید رو تخت و بنگ جان پتو رو انداخت روش و چراغو خاموش کرد.
بنگ چان: بیب ممکنه امشب برم بیرون چانگبین کارم داره اگه بیدار شدی و چیزی نیاز داشتی بهم زنگ بزن باشه؟
سونگمین: باشه شب بخیر.
بنگ چان: شب بخیر.
ویو بنگ چان
از اتاق اومدم بیرون و درو بستم.
نیم ساعت بعد
چانگبین بهم زنگ زد.
بنگ چان: الو کجا بیام؟
چانگبین: بیا(.......)
بنگ چان: باشه الان میام.
چون نزدیک خونه بود پیاده رفتم و بعد ۱۰ دقیقه رسیدم. چانگبین اونجا منتظرم بود.
چانگبین: سلام ببخشید این موقع گفتم بیای.
بنگ چان: سلام اشکالی نداره من که همیشه بیدارم. میخواستی درباره جونگین باهام حرف بزنی؟
چانگبین: اره اون دفعه داخل یه ماموریت یهو سر و کلش پیدا شد.
فلش بک به ۳ ماه پیش
ویو چانگبین
دیگه اخراش بود که یهو یه پسره سر و کلش پیدا شد و اومد تو کوچه.
جونگین: ببخشید میتونم بپرسم اینجا-
با دیدن من که دارم یه نفرو خفه میکنم شوکه شد. یهو دو نفر اومدن پسره رو گرفتن.
نفر اول: رییسمون رو ول کن تا ولش کنیم.
چانگبین: من حتی نمیدونم اون کیه بعد بخاطرش ولش کنم؟
با دستام بیشتر گردنشو فشار دادم.
نفر دوم: هوی پسره تو اینو میشناسی؟!
یهو اشکش در اومد و گفت
جونگین: من...نمیشناسمش...فقط..فقط گم شده بودم....که...از اینجا سایه ادم دیدم و گفتم شاید بتونه کمکم کنه.
چرا انقدر ترسیده؟ البته حق داره هم گم شده هم چند تا گنده زشت گرفتنش ، چقدر کوچولوعه.
اون مرتیکه رو کشتم و انداختمش یه طرف بعد تفنگمو در اوردم و یکیشونو کشتم. اون یکی تا میخواست تفنگشو در بیاره رو هم کشتم.
سونگمین رفت تو تخت خواب و دراز کشید. بنگ چان رفت تو اشپز خونه و چند تا دارو براش برد تا بخوره.
بنگ چان: بیا اینا رو بخور بهتر میشی.
سونگمین: باشه.
دارو هارو ازش گرفت و خورد.
سونگمین: بنگ چان.
بنگ چان: بله؟ چیزی میخوای؟
سونگمین: نا خواستم بپرسم که الان دیگه ماموریت تموم شد و دیگه هن استاد نیستی ، کجا زندگی میکنیم؟
بنگ چان: هم میتونین همینجا بمونیم هم خونه اصلی خودم که نزدیک برجمون هست ، هرجا خودت راحت تری.
سونگمین: میشه بعدا بریم اونجا رو ببینم؟
بنگ چان: اره چرا نشه ، فردا یا پسفردا که بهتر شدی میبرمت اونجا خوبه؟
سونگمین: اره مرسیی.
بنگ چان: خواهش قشنگم ، بگیر بخواب دیگه دیر وقته.
سونگمین: باشه.
دراز کشید رو تخت و بنگ جان پتو رو انداخت روش و چراغو خاموش کرد.
بنگ چان: بیب ممکنه امشب برم بیرون چانگبین کارم داره اگه بیدار شدی و چیزی نیاز داشتی بهم زنگ بزن باشه؟
سونگمین: باشه شب بخیر.
بنگ چان: شب بخیر.
ویو بنگ چان
از اتاق اومدم بیرون و درو بستم.
نیم ساعت بعد
چانگبین بهم زنگ زد.
بنگ چان: الو کجا بیام؟
چانگبین: بیا(.......)
بنگ چان: باشه الان میام.
چون نزدیک خونه بود پیاده رفتم و بعد ۱۰ دقیقه رسیدم. چانگبین اونجا منتظرم بود.
چانگبین: سلام ببخشید این موقع گفتم بیای.
بنگ چان: سلام اشکالی نداره من که همیشه بیدارم. میخواستی درباره جونگین باهام حرف بزنی؟
چانگبین: اره اون دفعه داخل یه ماموریت یهو سر و کلش پیدا شد.
فلش بک به ۳ ماه پیش
ویو چانگبین
دیگه اخراش بود که یهو یه پسره سر و کلش پیدا شد و اومد تو کوچه.
جونگین: ببخشید میتونم بپرسم اینجا-
با دیدن من که دارم یه نفرو خفه میکنم شوکه شد. یهو دو نفر اومدن پسره رو گرفتن.
نفر اول: رییسمون رو ول کن تا ولش کنیم.
چانگبین: من حتی نمیدونم اون کیه بعد بخاطرش ولش کنم؟
با دستام بیشتر گردنشو فشار دادم.
نفر دوم: هوی پسره تو اینو میشناسی؟!
یهو اشکش در اومد و گفت
جونگین: من...نمیشناسمش...فقط..فقط گم شده بودم....که...از اینجا سایه ادم دیدم و گفتم شاید بتونه کمکم کنه.
چرا انقدر ترسیده؟ البته حق داره هم گم شده هم چند تا گنده زشت گرفتنش ، چقدر کوچولوعه.
اون مرتیکه رو کشتم و انداختمش یه طرف بعد تفنگمو در اوردم و یکیشونو کشتم. اون یکی تا میخواست تفنگشو در بیاره رو هم کشتم.
۹.۱k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.