ری اکشن
وقتی وسط دعوا بهشون بگی "بیااااا👍"
مایکی "الان میدی؟ باشه منم دلم خیلی وقته شکلات وسط دورایاکی میخواست"
میتسویا : با این اصلا دعوا میکنید؟ اصلا دلتون میاد همچین بگید بش؟
اسمایلی/انگری :
*اسمایلی و لبخند شوم
*انگری و یه خط رگ اضافی
اسمایلی و انگری"باشه ماهم میگیریم"
ایزانا"ملکه من نیازمند تنبیه شدی؟ باشه بیا بریم بهت ادب یاد بدم"
باجی : اهمیت نمیده اولش ولی دید خیلی هیاهو میکنی گازت میگیره
چیفویو:اینم مثمیتسویا
کازوتورا :میدونم میخوای بدی و الان فککنم مایکی وادارت کرده چ خوب^^
شینیچیرو:نمیدونه چ کنه میبوستت
اینویی : تمام لحظه تو دعوا ساکت بود وقتی بهش گفتی بیا یکم گل انداخت
اینویی"وسط دعوا؟"
هاکای :مظلوم نگاهت میکنه
هاکای"میشه ی چی بگم"
تو"هااا؟"
هاکای"اون بیا چی بود؟"
تو یکم لپت گل میندازه ی جای دیگه رو نگاه میکنی"هیچی"
*بعد اشی مشی لاترشی آشتی آشتی فردا با هاکای رو کشتی*
کاکاچو: یه اخم کوچیک جلو لبخند و خنده اش رو میگیره تا جدی باشه بعد میاد جلو تر با دستش گونه ات رو میگیره محکم میبوستت
تو"میشه نه اصلا نیا"
کاکاچو"توقع داری بگمچشم؟"
ران :بهت نگاه میکنه و یکم جدی میاد سمتت قفلت میکنه روی دیوار و میبوستت....میبوستت....و باهم شکلات میخورید...شکلات
ریندو : این بشر میاد جلو سریع میبوستت و روی مبل به طرز فوق العاده ای انجام میده
سانزو :خب برت میداره میبره اتاق و از وسایلی مث دیبراتور و ... استفاده میکنه همتنبیه هم جواب بیا
هانما :این بشر دراز برت میدارم و افسانه ها میگن تو تخت پادشاهی خیلی بهت خوش میگذره
تایجو: نمیخواد تو دعوا مث خواهر برادراش عذابت بده ولی وقتی گفتی بیا باید دردش رو تحمل کنی...دردش زدن نبود...ک....
واکاسا : تو سیر نمیشی لعنتی باشه بده ببینمش
**اگه خوب بود بگید از کاراکترای انیمه دیگ بزارم**
مایکی "الان میدی؟ باشه منم دلم خیلی وقته شکلات وسط دورایاکی میخواست"
میتسویا : با این اصلا دعوا میکنید؟ اصلا دلتون میاد همچین بگید بش؟
اسمایلی/انگری :
*اسمایلی و لبخند شوم
*انگری و یه خط رگ اضافی
اسمایلی و انگری"باشه ماهم میگیریم"
ایزانا"ملکه من نیازمند تنبیه شدی؟ باشه بیا بریم بهت ادب یاد بدم"
باجی : اهمیت نمیده اولش ولی دید خیلی هیاهو میکنی گازت میگیره
چیفویو:اینم مثمیتسویا
کازوتورا :میدونم میخوای بدی و الان فککنم مایکی وادارت کرده چ خوب^^
شینیچیرو:نمیدونه چ کنه میبوستت
اینویی : تمام لحظه تو دعوا ساکت بود وقتی بهش گفتی بیا یکم گل انداخت
اینویی"وسط دعوا؟"
هاکای :مظلوم نگاهت میکنه
هاکای"میشه ی چی بگم"
تو"هااا؟"
هاکای"اون بیا چی بود؟"
تو یکم لپت گل میندازه ی جای دیگه رو نگاه میکنی"هیچی"
*بعد اشی مشی لاترشی آشتی آشتی فردا با هاکای رو کشتی*
کاکاچو: یه اخم کوچیک جلو لبخند و خنده اش رو میگیره تا جدی باشه بعد میاد جلو تر با دستش گونه ات رو میگیره محکم میبوستت
تو"میشه نه اصلا نیا"
کاکاچو"توقع داری بگمچشم؟"
ران :بهت نگاه میکنه و یکم جدی میاد سمتت قفلت میکنه روی دیوار و میبوستت....میبوستت....و باهم شکلات میخورید...شکلات
ریندو : این بشر میاد جلو سریع میبوستت و روی مبل به طرز فوق العاده ای انجام میده
سانزو :خب برت میداره میبره اتاق و از وسایلی مث دیبراتور و ... استفاده میکنه همتنبیه هم جواب بیا
هانما :این بشر دراز برت میدارم و افسانه ها میگن تو تخت پادشاهی خیلی بهت خوش میگذره
تایجو: نمیخواد تو دعوا مث خواهر برادراش عذابت بده ولی وقتی گفتی بیا باید دردش رو تحمل کنی...دردش زدن نبود...ک....
واکاسا : تو سیر نمیشی لعنتی باشه بده ببینمش
**اگه خوب بود بگید از کاراکترای انیمه دیگ بزارم**
۸.۳k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.