عشق یا قتل پارت ۱۳ ق ۱ و ق ۲
پارت ۱۳ ق ۱ : ..... لبخندی رو لبام نقش بست و سریع رفتم پایین دویدم تا بهش برسم ولی....از در خروجی گذشت و رفت ..... نزدیک جونگ کوک ایستاده بودم
جونگ کوک ... رفت!...تو هم برو حاضر شو کار داریم!.... جیهوپ به برو به سوکجین بگو حاضر شه اونم باید بیاد
جیهوپ سری به نشانه تایید تکون داد....دوباره همون رئیس!......جونگکوک رو دوباره کُشت!.....حس انتقامش دوباره زنده شده بود!.... با اخمی ک رو صورتم نقش بست خودمو به اتاقم رسوندم و حاضر شدم ......یعنی تهیونگ دید!.....یعنی دید ک من هانا بودم!؟......دید ک جونگ کوک بوسیدم!؟.....برای همین ناراحت شد؟.....اههه اصلا چرا قبول کردم...... یهو کسی در اتاق رو هول داد و اومد داخل
یونگی... زود باش بیا!
باشه ای گفتم و دنبالش راه افتادم ...... تو ماشین منتظر بودیم......جونگ کوک اومد و پشت فرمون نشست ...... با نگرانی گفتم
+ تو چرا راننده گی میکنی؟ دستت هنوز خوب نشده!
با اخمای تو هم رفته اش با تندی پاسخ شنیدم
جونگ کوک... به درک!.....تو هیچ حقی نداری پس زر نزن و تو کارای من دخالت نکن!
با این حرفش بغضم گرفت......چشمام رو به پنجره ماشین دوختم ......دیگه هیچ حرفی نزدیم .....شده بود همون سنگ .....دوباره........رسیدیم....... قبل از ما رسیده بودن.....این بار جونگ کوک اصلن نزدیک خودش نگهم نداشت
رئیسشون : باید تست کنیم
جونگ کوک ... سوکجین نمونه رو بیار
سوکجین بسته ی یک کیلویی رو آورد و داد به یکی از آدمای اونا و رفتن تستش کنن
پارت ۱۳ ق ۲ : .... بعد تست کردنش سری به نشانه تایید تکون داد
رئیسشون.... خوبه تقلبی نیست ...... جونگ کوک درحالی ک سه نگشتش رو جمع کرده بود انگشت اشاره و شستش رو بهم مالید و گفت
جونگ کوک ... حاضره؟
یارو سری تکون داد و یکی کیفی رو آورد داد به یونگی یونگی هم درش رو مقابل جونگ کوک باز کرد.....توش پره دلار بود.....،۱۰۰ دلاری...... جونگ کوک با دیدن اون پولا نیشخندی زد و گفت
جونگ کوک .... ما خیانتکار نیستیم...خوبه شما هم نیستید
یارو چشمش به من خورد .... اشاره ای بهم کرد و گفت
رئیسشون..... ایشون همون هانا هستن؟
جونگ کوک لبخندش محو شد
جونگ کوک ..... نه گفتم هانا مرده این همسرم مین ا/ت هستن .... تو شب عروسیم شما نیومده بودید
رئیسشون ک اسمم رو شنید صورتش در هم پیچید
جونگ کوک .... ما هم باید بریم برگشتم نگاه کردم جونگ کوک داشت میرفت طرف ماشین منم برگشتم ک برم......ولی......یکی یه چاقو گذاشت روی گردنم ....... شاید با این وجود بتونم از دست جونگ کوک فرار کنم......پس یارو رو کاری نداشتم وگرنه میتونستم خودمو نجات بدم
جونگ کوک برگشت و دید
جونگ کوک.... هی عوضی چیکار میکنی؟ زنمو ول کن!
اومد نزدیک ک چاقو رو روی گردنم فشار داد..... بازیگر قشنگی هستم و اینو قبول دارم.....گریه های الَکی کردم و با درد گفتم
+ ...جلو...جلو نیا!.....خواهش میکنم!
جونگ کوک ... رفت!...تو هم برو حاضر شو کار داریم!.... جیهوپ به برو به سوکجین بگو حاضر شه اونم باید بیاد
جیهوپ سری به نشانه تایید تکون داد....دوباره همون رئیس!......جونگکوک رو دوباره کُشت!.....حس انتقامش دوباره زنده شده بود!.... با اخمی ک رو صورتم نقش بست خودمو به اتاقم رسوندم و حاضر شدم ......یعنی تهیونگ دید!.....یعنی دید ک من هانا بودم!؟......دید ک جونگ کوک بوسیدم!؟.....برای همین ناراحت شد؟.....اههه اصلا چرا قبول کردم...... یهو کسی در اتاق رو هول داد و اومد داخل
یونگی... زود باش بیا!
باشه ای گفتم و دنبالش راه افتادم ...... تو ماشین منتظر بودیم......جونگ کوک اومد و پشت فرمون نشست ...... با نگرانی گفتم
+ تو چرا راننده گی میکنی؟ دستت هنوز خوب نشده!
با اخمای تو هم رفته اش با تندی پاسخ شنیدم
جونگ کوک... به درک!.....تو هیچ حقی نداری پس زر نزن و تو کارای من دخالت نکن!
با این حرفش بغضم گرفت......چشمام رو به پنجره ماشین دوختم ......دیگه هیچ حرفی نزدیم .....شده بود همون سنگ .....دوباره........رسیدیم....... قبل از ما رسیده بودن.....این بار جونگ کوک اصلن نزدیک خودش نگهم نداشت
رئیسشون : باید تست کنیم
جونگ کوک ... سوکجین نمونه رو بیار
سوکجین بسته ی یک کیلویی رو آورد و داد به یکی از آدمای اونا و رفتن تستش کنن
پارت ۱۳ ق ۲ : .... بعد تست کردنش سری به نشانه تایید تکون داد
رئیسشون.... خوبه تقلبی نیست ...... جونگ کوک درحالی ک سه نگشتش رو جمع کرده بود انگشت اشاره و شستش رو بهم مالید و گفت
جونگ کوک ... حاضره؟
یارو سری تکون داد و یکی کیفی رو آورد داد به یونگی یونگی هم درش رو مقابل جونگ کوک باز کرد.....توش پره دلار بود.....،۱۰۰ دلاری...... جونگ کوک با دیدن اون پولا نیشخندی زد و گفت
جونگ کوک .... ما خیانتکار نیستیم...خوبه شما هم نیستید
یارو چشمش به من خورد .... اشاره ای بهم کرد و گفت
رئیسشون..... ایشون همون هانا هستن؟
جونگ کوک لبخندش محو شد
جونگ کوک ..... نه گفتم هانا مرده این همسرم مین ا/ت هستن .... تو شب عروسیم شما نیومده بودید
رئیسشون ک اسمم رو شنید صورتش در هم پیچید
جونگ کوک .... ما هم باید بریم برگشتم نگاه کردم جونگ کوک داشت میرفت طرف ماشین منم برگشتم ک برم......ولی......یکی یه چاقو گذاشت روی گردنم ....... شاید با این وجود بتونم از دست جونگ کوک فرار کنم......پس یارو رو کاری نداشتم وگرنه میتونستم خودمو نجات بدم
جونگ کوک برگشت و دید
جونگ کوک.... هی عوضی چیکار میکنی؟ زنمو ول کن!
اومد نزدیک ک چاقو رو روی گردنم فشار داد..... بازیگر قشنگی هستم و اینو قبول دارم.....گریه های الَکی کردم و با درد گفتم
+ ...جلو...جلو نیا!.....خواهش میکنم!
۸۹.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۰