عشق جدایی ناپذیر
عشق جدایی ناپذیر
پارت پنجم:
ا/ت: با حرف هانی نگاهی به پسره کردم. کدوم اون؟
هانی: ارهههه، خودشهههه، نگاه کن چه جذاب و خوشگله، اسمش کوک هست، جئون جونگ کوک.
ا/ت: اهوم، خوبه... نگاهی به پسری که کنارش بود کردم، خدای منننن، چ چ چقد چقد شبیه چقد شبیه تهیونگه..
هانی: خب ا/ت زود بیا بریم داخل...
ا/ت: ب ب باشه بریم.... خدای من،....
کوک: هی تهیونگ، دارن اسمتو صدا میزنن، برو و مقالتو بخون....
تهیونگ: اوکی اوکی الان میرم....
ا/ت: هنوز تو شوک بودم که همون پسره اومد بالا و شروع کرد به خوندن مقالش........ بعد از تموم شدن خوندنش و حرف زدن راجب پروژه اش همه به صف شدن تا از امضا بگیرن... خیلی نخبه معروفی بود....
منم رفتم نزدیکش تا بیشتر بهش دقت کنم...
تهیونگ: بله؟ میخواید بهتون امضا بدم؟
ا/ت: نه، من امضا نخواستم...
هانی: اوه کوک سلام.
کوک: اوه بازم همو دیدیم سلام!.... هانی تهیونگ دوست منه!
هانی: خوشبختم!
ا/ت: با اسم تهیونگ جا خوردم، اصلا باورم نمیشد، ا اخع اخه چطور ممکنه....
کوک: خب دیگه ما میریم، خوشحال شدم دیدمت هانی، خدانگهدار...
هانی: خدانگهدار...
ا/ت: هانی بیا ماهم بریم دیگه... راستی هانی اسم دوست کراشت کیم تهیونگ بود دیگه درسته؟
هانی: اهوم چطور؟
ا/ت: ها.. هیچ همینطوری...
هانی: راستی فردا میای بریم بیرون.
ا/ت: نه نمیتونم، با جون وو قراره بریم رستوران...
هانی: اها اوک خب فعلا خدافظ
ا/ت: بای...
تهیونگ:........
پارت پنجم:
ا/ت: با حرف هانی نگاهی به پسره کردم. کدوم اون؟
هانی: ارهههه، خودشهههه، نگاه کن چه جذاب و خوشگله، اسمش کوک هست، جئون جونگ کوک.
ا/ت: اهوم، خوبه... نگاهی به پسری که کنارش بود کردم، خدای منننن، چ چ چقد چقد شبیه چقد شبیه تهیونگه..
هانی: خب ا/ت زود بیا بریم داخل...
ا/ت: ب ب باشه بریم.... خدای من،....
کوک: هی تهیونگ، دارن اسمتو صدا میزنن، برو و مقالتو بخون....
تهیونگ: اوکی اوکی الان میرم....
ا/ت: هنوز تو شوک بودم که همون پسره اومد بالا و شروع کرد به خوندن مقالش........ بعد از تموم شدن خوندنش و حرف زدن راجب پروژه اش همه به صف شدن تا از امضا بگیرن... خیلی نخبه معروفی بود....
منم رفتم نزدیکش تا بیشتر بهش دقت کنم...
تهیونگ: بله؟ میخواید بهتون امضا بدم؟
ا/ت: نه، من امضا نخواستم...
هانی: اوه کوک سلام.
کوک: اوه بازم همو دیدیم سلام!.... هانی تهیونگ دوست منه!
هانی: خوشبختم!
ا/ت: با اسم تهیونگ جا خوردم، اصلا باورم نمیشد، ا اخع اخه چطور ممکنه....
کوک: خب دیگه ما میریم، خوشحال شدم دیدمت هانی، خدانگهدار...
هانی: خدانگهدار...
ا/ت: هانی بیا ماهم بریم دیگه... راستی هانی اسم دوست کراشت کیم تهیونگ بود دیگه درسته؟
هانی: اهوم چطور؟
ا/ت: ها.. هیچ همینطوری...
هانی: راستی فردا میای بریم بیرون.
ا/ت: نه نمیتونم، با جون وو قراره بریم رستوران...
هانی: اها اوک خب فعلا خدافظ
ا/ت: بای...
تهیونگ:........
۱۶۵.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.