P40ایدل شکسته
(یونگی)
+یو...یونگی
-بیدار شدی عزیزم ....واقعا بلند شدی
دستشو کنار گونم گذاشت و اشکش از چشمای گربه ایش ریخت پایین
-همه چی خوبه ...باشه؟زودی از اینجا هم بیرون میریم و میریم خونه
پرستار اومد و ب من گفتن ک از اتاق برم بیرون
نگاه ا/ت همچنان روی من بود ...انگار میخواست چیزی بگه
-باید برم ولی زودی بر میگردم و میریم خونه باشه ؟
از اتاق رفتم بیرون و با خنده گفتم
-حالش خوبه ...بیدار شد
جین بغلم کرد و اعضای دریم ملودی نفس راحتی کشیدن منم متقابلا جینو بغل کردم نفس راحتی کشیدم ...ب زودی همه چی اوکی میشد و میرفتیم خونه مون .....حال ا/ت هم دیگه خوب بود ..نمیزاشتم دیگه هیچ اتفاقی زندگیمونو خراب کنه
خوشبختانه حال ا/ت ب سرعت رو به بهبودی بود و دکتر گفته بود ک امروز مرخص میشه و جای گلوله رو هم باند پیچی کرده بودن و بهش خون تزریق کرده بودن ....
رفتم کارای ترخیصو انجام دادم و رفتم پیش ا/ت بقیه کنارش ایستاده بودن و میگفتن و میخندیدن ....منم رفتم کنار ا/ت وایسادم ...
هیونبین; حسابی هممونو نگران کردی نکبت...وقتی حالت خوب شد برات دارم
ا/ت باا خنده گفت; هی جوجه من همین حالا هم ده تا مردو حریفم ...فک کردی میتونی منو زمین بزنی ؟
همه خندیدن ک نگاه ته و کوک ب من افتاد و فهمیدم میخوان کرم ریزی کنن ....
-ته و کوک ....زر بزنین دهناتون رو پاره میکنم
یهویی جین گفت; ا/ت نمیدونی وقتی تتیر خوردی یونگی چیکار میکرد ...داشت خودشو میکشت
ا/ت خندید و ب من نگاه کرد
-هیونگ من خواستم دهن این دوتا کودنو ببندم توکه بزرگ تر و عاقل تری گفتی؟
جین با خنده ; قطعا من بزرگتر و عاقل تر از همتونم و صدالبته زیباتر
دوباره همه خندیدن و من برای اینکه تلافی کنم گفتم
-هی هیونبین ...میدونی جین روت کراش داره ؟
یهو خنده ی جین رو صورتش ماسیده شد
جین;یونگی دهنتو ببند
ادامه دادم ; نمیدونی وقتی فهمید گیر افتادین چیکار کرد ...میخواست جای جی وای پی منو بکشه
جین با نگاه اتشین رو بمن ; یونگی بلاخره ک تنها گیرت میارم
کوک ;هیونگ اگ دوسش داری الان وقتشه ...اعتراف کن ...اعتراف کن
جیمین و ته هم بهش پیوستن و 3 تایی هی میگفتن اعتراف کن ک دوسش داری
جین سرشو انداخت پایین و بعدش ب هیونبین ک متعجب نگاه میکرد نگاه کرد ....
رفت و جلوش ایستاد ..
جین;ببخشید نمیخواستم اینجوری اعتراف کنم ....میخواستم خیلی قشنگ تر و رمانتیک تر بشه ولی خب این کره خرا ریدن توش ....هیونبین ....حاضری با من ازدواج کنی ؟قول میدم تموم تلاشم رو بکنم تا خوشبختت کنم
یهو ا/ت داد زد ;عروس رفته توت فرنگی بچینه
همه زدن زیر خنده و هیونبین ..سرخ شد ولی خودشو جمع و جور کرد و سرشو ب معنی بله تکون داد
جین لبخند زد ولی جلوی ما نمیتونست کاری کنه برای همین فقط چشم تو چشم ب هم زل زدن
یهو ا/ت بلند شد و کنار من ایستاد
+خب دوستان پاشید بریم بیرون این دوتا کبوتر عاشقو تنها بزاریم ...بیا منم از تختم بلند شدم و تختمو ب شما سپردم خوش بگذره فق تختو نشکونین ..اونوقت من باید پولشو بدک
و دست منو گرفت و خندید
هیونبین;ا/ت دستم بهت برسه میکشمتتتتتت
ا/ت دست تو دست من دویید از اتاق زدیم بیرون
ا/ت;بر و بچ فرار کنید الان هیونبین میخورمون
یهویی همه از اتاق زدن بیرون و اون دوتا تو اتاق تنها موندن ولی در اتاق باز بود
ا/ت برگشت و همونطور ک درو میبست با صدای بلند گفت
+فق یادتون باشه فردا بیبی چک بگیرین
هیونبین ;ا/تتتتتت
ا/ت درو بست و همه خندون فرار کردیمم
خودم پاره شدمممم
+یو...یونگی
-بیدار شدی عزیزم ....واقعا بلند شدی
دستشو کنار گونم گذاشت و اشکش از چشمای گربه ایش ریخت پایین
-همه چی خوبه ...باشه؟زودی از اینجا هم بیرون میریم و میریم خونه
پرستار اومد و ب من گفتن ک از اتاق برم بیرون
نگاه ا/ت همچنان روی من بود ...انگار میخواست چیزی بگه
-باید برم ولی زودی بر میگردم و میریم خونه باشه ؟
از اتاق رفتم بیرون و با خنده گفتم
-حالش خوبه ...بیدار شد
جین بغلم کرد و اعضای دریم ملودی نفس راحتی کشیدن منم متقابلا جینو بغل کردم نفس راحتی کشیدم ...ب زودی همه چی اوکی میشد و میرفتیم خونه مون .....حال ا/ت هم دیگه خوب بود ..نمیزاشتم دیگه هیچ اتفاقی زندگیمونو خراب کنه
خوشبختانه حال ا/ت ب سرعت رو به بهبودی بود و دکتر گفته بود ک امروز مرخص میشه و جای گلوله رو هم باند پیچی کرده بودن و بهش خون تزریق کرده بودن ....
رفتم کارای ترخیصو انجام دادم و رفتم پیش ا/ت بقیه کنارش ایستاده بودن و میگفتن و میخندیدن ....منم رفتم کنار ا/ت وایسادم ...
هیونبین; حسابی هممونو نگران کردی نکبت...وقتی حالت خوب شد برات دارم
ا/ت باا خنده گفت; هی جوجه من همین حالا هم ده تا مردو حریفم ...فک کردی میتونی منو زمین بزنی ؟
همه خندیدن ک نگاه ته و کوک ب من افتاد و فهمیدم میخوان کرم ریزی کنن ....
-ته و کوک ....زر بزنین دهناتون رو پاره میکنم
یهویی جین گفت; ا/ت نمیدونی وقتی تتیر خوردی یونگی چیکار میکرد ...داشت خودشو میکشت
ا/ت خندید و ب من نگاه کرد
-هیونگ من خواستم دهن این دوتا کودنو ببندم توکه بزرگ تر و عاقل تری گفتی؟
جین با خنده ; قطعا من بزرگتر و عاقل تر از همتونم و صدالبته زیباتر
دوباره همه خندیدن و من برای اینکه تلافی کنم گفتم
-هی هیونبین ...میدونی جین روت کراش داره ؟
یهو خنده ی جین رو صورتش ماسیده شد
جین;یونگی دهنتو ببند
ادامه دادم ; نمیدونی وقتی فهمید گیر افتادین چیکار کرد ...میخواست جای جی وای پی منو بکشه
جین با نگاه اتشین رو بمن ; یونگی بلاخره ک تنها گیرت میارم
کوک ;هیونگ اگ دوسش داری الان وقتشه ...اعتراف کن ...اعتراف کن
جیمین و ته هم بهش پیوستن و 3 تایی هی میگفتن اعتراف کن ک دوسش داری
جین سرشو انداخت پایین و بعدش ب هیونبین ک متعجب نگاه میکرد نگاه کرد ....
رفت و جلوش ایستاد ..
جین;ببخشید نمیخواستم اینجوری اعتراف کنم ....میخواستم خیلی قشنگ تر و رمانتیک تر بشه ولی خب این کره خرا ریدن توش ....هیونبین ....حاضری با من ازدواج کنی ؟قول میدم تموم تلاشم رو بکنم تا خوشبختت کنم
یهو ا/ت داد زد ;عروس رفته توت فرنگی بچینه
همه زدن زیر خنده و هیونبین ..سرخ شد ولی خودشو جمع و جور کرد و سرشو ب معنی بله تکون داد
جین لبخند زد ولی جلوی ما نمیتونست کاری کنه برای همین فقط چشم تو چشم ب هم زل زدن
یهو ا/ت بلند شد و کنار من ایستاد
+خب دوستان پاشید بریم بیرون این دوتا کبوتر عاشقو تنها بزاریم ...بیا منم از تختم بلند شدم و تختمو ب شما سپردم خوش بگذره فق تختو نشکونین ..اونوقت من باید پولشو بدک
و دست منو گرفت و خندید
هیونبین;ا/ت دستم بهت برسه میکشمتتتتتت
ا/ت دست تو دست من دویید از اتاق زدیم بیرون
ا/ت;بر و بچ فرار کنید الان هیونبین میخورمون
یهویی همه از اتاق زدن بیرون و اون دوتا تو اتاق تنها موندن ولی در اتاق باز بود
ا/ت برگشت و همونطور ک درو میبست با صدای بلند گفت
+فق یادتون باشه فردا بیبی چک بگیرین
هیونبین ;ا/تتتتتت
ا/ت درو بست و همه خندون فرار کردیمم
خودم پاره شدمممم
۱۳.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.