love at school 18
love at school 18
حواسم به تلفن نبودو از اون جایی که جیمین بهم گفت تو خونه بهم بگو ددی جلوی اون دو تا خر لو رفتم
ات.بله ددییییی
یونا.لیااا گوشام درست شنیددد؟
لیا.والا من الان دیگه به گوشای خودمم شک دارممم
جیمین.بیا برات قهوه درست کردممم چون گرمه واسه دلتم خوبهههه
لیا.مگه چیکار کردن با همممم
یونا.فک کنم واقعا قراره خاله شممم البته جونگکوک میکشتشون
ات.ددیییی میشه برام بیاریششش
جیمین. باشه بیببب
اجوما.یااا مغز فندقیاااا مگه اشپزخونه و پذیرایی به هم نزدیک نیست چرا داد میزنیییینننن
جیمین و ات.بیانههه اجومااا(معذرت میخواییم اجومااا )
ات.اجوما یه لحظه میایی
اجو.دختر کلی کار دارم زود بگو
ات.میشه بهم مسکن بدی یزره سرم درد میکنه
اجوما.هانااااااا برو یه مسکن بیار واسه خانممم
اجوما رفت و جیمین هم برای من قهوه اورد که یادم افتاد اون دوتا خررر پشت خط بودن و چون منو جیمین به هم گفتیم بیب و ددی با دست محکم زدم تو پیشونیم چون اون دوتا دهن لق به احتمال زیاد به کوک میگفتن که به هم چی گفتیم و من دلدرد داشتم شتتت
گوشی رو برداشتم و قبل اینکه چیزی بگن گفتم
ات.جرعت دارین ذره ای حرف پیش بقیه بزنین من میدونم و شما*لحن ترسناک*
لیا و یونا.باشههه
بهشون گفتم ساعت سه بیان عمارت جیمین ادرس هم بهشون دادم که وقتی اومدن بریم واسه شب خرید کنیم و ارایشگاه بریم و گوشی رو قطع کردم
جیمین نفهمیده بود چی گفتم و رفتم کنارش و بهش چسبیدم
با حالت مظلومانه بهش گفتم
ات.جیمینااا
جیمین.جانم بیب(سرش تو گوشیه و هر از گاهی از قهوه ی تلخش مقداری مینوشه)
ات.امروز میخوام با لیا و یونا برم بیرون واسه ی مهمونیه امشب
جیمین.خب؟
ات.میشه بلک کارتت رو بدی؟😢
جیمین.بیا(کارتو داد بهش)بیب
ات.مرسیییییی .....جانم
جیمین.(سوییچ لامبورگینیه مشکی رو گذاشت کف دست سوا)اینم بگیر
ات.تا سوییچو داد بهم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و پریدم بغلش و لبش و بوسه ی کوتاهی گذاشتم
ات.مرسییی ددددددییی
جیمین.(جیمینم یه بوسه ی کوتاه رو لب سوا گذاشت)خواهش بیب
دوباره نشستم رو مبل که یه خدمتکار اومد که فک کنم هانا بود
هانا.خانم قرصاتونو اوردم
دختر جوونی بود فک کنم من اونیش میشدم
ات.مرسی هانا(با لبخند)میتونیم دوست بشیم؟
هانا.(به جیمین نگاه کرد چون اربابش بود و گفت شاید اجازه نده ولی جیمین با اشاره بهش گفت اشکالی نداره )حتما
ات. خوبههههه
حواسم به تلفن نبودو از اون جایی که جیمین بهم گفت تو خونه بهم بگو ددی جلوی اون دو تا خر لو رفتم
ات.بله ددییییی
یونا.لیااا گوشام درست شنیددد؟
لیا.والا من الان دیگه به گوشای خودمم شک دارممم
جیمین.بیا برات قهوه درست کردممم چون گرمه واسه دلتم خوبهههه
لیا.مگه چیکار کردن با همممم
یونا.فک کنم واقعا قراره خاله شممم البته جونگکوک میکشتشون
ات.ددیییی میشه برام بیاریششش
جیمین. باشه بیببب
اجوما.یااا مغز فندقیاااا مگه اشپزخونه و پذیرایی به هم نزدیک نیست چرا داد میزنیییینننن
جیمین و ات.بیانههه اجومااا(معذرت میخواییم اجومااا )
ات.اجوما یه لحظه میایی
اجو.دختر کلی کار دارم زود بگو
ات.میشه بهم مسکن بدی یزره سرم درد میکنه
اجوما.هانااااااا برو یه مسکن بیار واسه خانممم
اجوما رفت و جیمین هم برای من قهوه اورد که یادم افتاد اون دوتا خررر پشت خط بودن و چون منو جیمین به هم گفتیم بیب و ددی با دست محکم زدم تو پیشونیم چون اون دوتا دهن لق به احتمال زیاد به کوک میگفتن که به هم چی گفتیم و من دلدرد داشتم شتتت
گوشی رو برداشتم و قبل اینکه چیزی بگن گفتم
ات.جرعت دارین ذره ای حرف پیش بقیه بزنین من میدونم و شما*لحن ترسناک*
لیا و یونا.باشههه
بهشون گفتم ساعت سه بیان عمارت جیمین ادرس هم بهشون دادم که وقتی اومدن بریم واسه شب خرید کنیم و ارایشگاه بریم و گوشی رو قطع کردم
جیمین نفهمیده بود چی گفتم و رفتم کنارش و بهش چسبیدم
با حالت مظلومانه بهش گفتم
ات.جیمینااا
جیمین.جانم بیب(سرش تو گوشیه و هر از گاهی از قهوه ی تلخش مقداری مینوشه)
ات.امروز میخوام با لیا و یونا برم بیرون واسه ی مهمونیه امشب
جیمین.خب؟
ات.میشه بلک کارتت رو بدی؟😢
جیمین.بیا(کارتو داد بهش)بیب
ات.مرسیییییی .....جانم
جیمین.(سوییچ لامبورگینیه مشکی رو گذاشت کف دست سوا)اینم بگیر
ات.تا سوییچو داد بهم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و پریدم بغلش و لبش و بوسه ی کوتاهی گذاشتم
ات.مرسییی ددددددییی
جیمین.(جیمینم یه بوسه ی کوتاه رو لب سوا گذاشت)خواهش بیب
دوباره نشستم رو مبل که یه خدمتکار اومد که فک کنم هانا بود
هانا.خانم قرصاتونو اوردم
دختر جوونی بود فک کنم من اونیش میشدم
ات.مرسی هانا(با لبخند)میتونیم دوست بشیم؟
هانا.(به جیمین نگاه کرد چون اربابش بود و گفت شاید اجازه نده ولی جیمین با اشاره بهش گفت اشکالی نداره )حتما
ات. خوبههههه
۴.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.