فیک تهیونگ پارت 10
شرط پارت بعد 40 لایک
@خب می تونیم وقتی باهم قرار میزاریم بفهمی
+خب بزار فکرامو بکنم آخه الان که نمی تونم تصمیم درستی بگیرم
@به یکی دیگه علاقه مندی؟
+خواستم بگم نه که گفتن بریم تو سالن اصلی مثل اینکه خبریه
@صب کن جوابمو بده بعد میریم
+ عام خب فعلا اوکیه
@ مرسییییی بیا بریم تو
+ دستشو به طرفم دراز کرد که بگیرمش و این کارو کردم و رفتیم داخل یه جا که وایسادیم به سمت میز تهیونگ اینا نگاه کردم که نگاهامون تو هم خورد خواست بیاد سمتم که خانم لی که فک کنم میشد مادر مینهو اومد پشت ميکروفن و شروع کرد حرف زدن
کوک: اوه دیدی گفتممممم دیر جنبیدی ته
تهیونگ : چرت نگو لطفا
کوک: ببینیم مار کبرا چی می خواد بگه
لی سو جون :اول از همه سلام می کنم خدمت همه مهمان عزیز که تشریف آوردن امشب که شب تولد دردانه پسرمه قراره اتفاق های مهمی بیفته اول اینکه ایشون رو به عنوان رئیس جدید شرکت Liمعرفی می کنم از پسر عزیزم می خوام که بیاد بالا و سخنانی و حرف هایی رو که می خواد بگه بیاد بزنه
@. با اشاره مادرم رفتم بالا و چرت و پرتایی رو گفتم و اومدم پایین و پیش یئون نشستم که دوباره مامانم اومد باز قراره چه خبر شه
لی سو جون: خب خبر دوم نامزدی دخترم رو. با آقای کیم تهیونگ اعلام می کنم
+ همهمه ای تو سالن افتاد که انگار هیچ کس باورش نمیشد! عاه پس بگو چرا آقا این چند وقت محل نمی دادن حتما لی جا نا بهش گفته هوف از همین الان داره حسادت می کنه
کوک: ها؟ اون چی گفت؟؟؟؟؟؟ ته دستی دستی شوهرت عا نه زنت دادن :///// دنیا جاش عوض شده
تهیونگ : عصبی رفتم به سمت جا نا و اونو از سالن بردم بیرون......... مشخصه چخبره اینجا؟
جا نا: آره خیلی مشخصه اون سری ماری بود که داره الان عشقو حالشو می کنه نکنه الانم می خواست یئون باشه؟ پس زود تر دست به کار شدم تو که نمی خوای خاندانت رو به باد بدی؟ نه؟ تو یه چشم بهم زدن می تونم دنیا رو بخرم سهاما و شرکت تو که هه
تهیونگ :قلبمو چی؟ اونم می تونی بخری؟
جا نا : از من همه کاری بر میاد چاگی الانم بیا بریم داخل هیچ غلطی نمی تونی بکنی فهمیدی؟ کیم تهیونگ
_ خنده ای شیطانی کردو دست منو کشید و دنبال خودش برد داخل
+ خیلی خب جناب کیم بازی تازه شروع شده
@ یئونا خوبی؟؟.... نمی دونم چش شد وقتی مادرم نامزدی خواهرم و آقای کیم رو اعلام کرد یهو بهم ریخت نکنه بیشون خبری بوده؟ باید همین امروز مشخص شه بردمش بالا توی یکی از اتاق ها..... مشخصه چته؟؟؟ داری عصبیم می کنی یئون
+ نیش خندی زدم و گفتم نه همه چی اوکیه چرا فک می کنی باید بد باشه؟
@ یه سوال میپرسم راستشو بگو خب؟
+ باشه
@ تو.. تو به اون علاقه داری نه؟
+ نه ندارم ازش متنفرم ( با داد)
@ اما این کار رو کسی میکنه که طرفو خیلی دوست داره می خوام از زبون خودت بشنوم که دوسش داری!
+ چشامم پر از اشک شده بود و چیزی رو خیلی نمی دید توان وایسادن رو نداشتم و روی دو زانوم نشستم و شروع کردم به گریه کردن....... نمی دونم... نمی دونم از کی انقد ضعیف شدم که توی یک هفته فقط فقط تویه یه هفته تونستم انقد وابستش شم!
نمی دونم چرا عاشق شخصیت چئون سو جون پنت هاوس شدم 😭😂😂
@خب می تونیم وقتی باهم قرار میزاریم بفهمی
+خب بزار فکرامو بکنم آخه الان که نمی تونم تصمیم درستی بگیرم
@به یکی دیگه علاقه مندی؟
+خواستم بگم نه که گفتن بریم تو سالن اصلی مثل اینکه خبریه
@صب کن جوابمو بده بعد میریم
+ عام خب فعلا اوکیه
@ مرسییییی بیا بریم تو
+ دستشو به طرفم دراز کرد که بگیرمش و این کارو کردم و رفتیم داخل یه جا که وایسادیم به سمت میز تهیونگ اینا نگاه کردم که نگاهامون تو هم خورد خواست بیاد سمتم که خانم لی که فک کنم میشد مادر مینهو اومد پشت ميکروفن و شروع کرد حرف زدن
کوک: اوه دیدی گفتممممم دیر جنبیدی ته
تهیونگ : چرت نگو لطفا
کوک: ببینیم مار کبرا چی می خواد بگه
لی سو جون :اول از همه سلام می کنم خدمت همه مهمان عزیز که تشریف آوردن امشب که شب تولد دردانه پسرمه قراره اتفاق های مهمی بیفته اول اینکه ایشون رو به عنوان رئیس جدید شرکت Liمعرفی می کنم از پسر عزیزم می خوام که بیاد بالا و سخنانی و حرف هایی رو که می خواد بگه بیاد بزنه
@. با اشاره مادرم رفتم بالا و چرت و پرتایی رو گفتم و اومدم پایین و پیش یئون نشستم که دوباره مامانم اومد باز قراره چه خبر شه
لی سو جون: خب خبر دوم نامزدی دخترم رو. با آقای کیم تهیونگ اعلام می کنم
+ همهمه ای تو سالن افتاد که انگار هیچ کس باورش نمیشد! عاه پس بگو چرا آقا این چند وقت محل نمی دادن حتما لی جا نا بهش گفته هوف از همین الان داره حسادت می کنه
کوک: ها؟ اون چی گفت؟؟؟؟؟؟ ته دستی دستی شوهرت عا نه زنت دادن :///// دنیا جاش عوض شده
تهیونگ : عصبی رفتم به سمت جا نا و اونو از سالن بردم بیرون......... مشخصه چخبره اینجا؟
جا نا: آره خیلی مشخصه اون سری ماری بود که داره الان عشقو حالشو می کنه نکنه الانم می خواست یئون باشه؟ پس زود تر دست به کار شدم تو که نمی خوای خاندانت رو به باد بدی؟ نه؟ تو یه چشم بهم زدن می تونم دنیا رو بخرم سهاما و شرکت تو که هه
تهیونگ :قلبمو چی؟ اونم می تونی بخری؟
جا نا : از من همه کاری بر میاد چاگی الانم بیا بریم داخل هیچ غلطی نمی تونی بکنی فهمیدی؟ کیم تهیونگ
_ خنده ای شیطانی کردو دست منو کشید و دنبال خودش برد داخل
+ خیلی خب جناب کیم بازی تازه شروع شده
@ یئونا خوبی؟؟.... نمی دونم چش شد وقتی مادرم نامزدی خواهرم و آقای کیم رو اعلام کرد یهو بهم ریخت نکنه بیشون خبری بوده؟ باید همین امروز مشخص شه بردمش بالا توی یکی از اتاق ها..... مشخصه چته؟؟؟ داری عصبیم می کنی یئون
+ نیش خندی زدم و گفتم نه همه چی اوکیه چرا فک می کنی باید بد باشه؟
@ یه سوال میپرسم راستشو بگو خب؟
+ باشه
@ تو.. تو به اون علاقه داری نه؟
+ نه ندارم ازش متنفرم ( با داد)
@ اما این کار رو کسی میکنه که طرفو خیلی دوست داره می خوام از زبون خودت بشنوم که دوسش داری!
+ چشامم پر از اشک شده بود و چیزی رو خیلی نمی دید توان وایسادن رو نداشتم و روی دو زانوم نشستم و شروع کردم به گریه کردن....... نمی دونم... نمی دونم از کی انقد ضعیف شدم که توی یک هفته فقط فقط تویه یه هفته تونستم انقد وابستش شم!
نمی دونم چرا عاشق شخصیت چئون سو جون پنت هاوس شدم 😭😂😂
۴۴.۲k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.