فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 28
که اومد جلو و لبت رو روسید کوک: نمیدونم چرا انقدر از بچه بدت میاد اما مطمعن باش اگه وارد زندگیمون شه حالمون بهتر میشه تو : فعلا بچه رو ول کن پاشو برو شرکت کوک: نه من می خوام پیشت باشم تو :لازم نکرده کوک : باشه فدات شم الان میرم رفت تو اتاق واومد بیرون لبات رو طولانی بوسید و رفت
یک ماه بعد
تو این یک ماه پنج شش بار رابطه داشتین اما خبری از بچه نبود دیگه با رابطه خوشحال میشودی با اون که میدونستی بعد درد میاد اما چون اون شخصه داخلت کوکیه دوست داشتی صبح پلشدی افتادی رو کوک تا بیدار شه کوک : ا/ت جون من بزار بخوابم دیشم من دیر اومد تو: پاشو بریم گردش پاشو کوک : باشه میبرمت ولی بزار درست بخوابم از رو کمرش بلند شدی رفتی کنارش رو به صورتش خوابیدی و رفتی جلو و طولانی بوسیدی و بهش خیره شدی که یه دفعه پاشد و گفت : لعنت بهت تو : ایول و رفتی لباس هات رو پوشیدی اومدی دیدی هنوز توکاراش رو نکرده رفتی پیشش و گفتی : کوک جون من بدو یه روز تعطیلی رو بزار بهم خوش بگذره کوک : باشه
بعد دوساعت
کوک: برو که بریم تو:پوف برو بریم رفتین تو ماشین گوشیت رو در اوردی و گذاشتی روبه روتون و زدی روی فیلم کوک: چرا این رو اینجا گذاشتی تو : چون می خوام بعد ببینم چه جوری بودین و اون دسته فیلم هم از تو کیفیه ماشینش در اوردی و گفتی : پروفم قدمیمی شده می خوام با عشقم عکس هاش خوشگل بگیرم کوک : از منم عوض کن چند ساله عوضش نکردم تو : باشه و تو ماشین اهنگ گذاشتین تا به بوستان سئول رسیدین رفتی پایین که دیدی یه عالمه زوج هستند که بچه همراهشونه تو : ایش چرا همه باید الان بچه داشته باشن نگاه به کوک کردی که با لبخند داشت به بچه ها بازی میکردن نگاه میکرد تو : بیا بریم اون طرف کوک : نه همین جا تو: نه و دستش رو گرفتی و دونبال خودت کشوندیش رفتین یه جا نشستین شردع کردین حرف زدن هی جونکوک کرم میریخت تا اینکه سرت درد گرفت و دیگه اعصاب درست نداشتی و بهکوک گفتی بهتره بریم تو راه یه دفعه سرت گیج رفت که جیغ زدی تو ماشین کوک وایساد و بهت نگاه کرد وگفت : چی شدل تو: ک و ک ی س رم گیج میره کوک : الان میبرمت دکتر تو : نه نرو اون هی روی من عیب میزار کوک : اما سلامتیت برا من مهم تره تو: باشه
وارد بیمارستان شدیم رفتین تو خوش بختانه خانم دکتر بود نشستی رو صندلی خانم دکتر : بزارید ازتون ازمایش بگیرم چون میترسم اتفاقی براتون پیش بیاد با این حرفش ترسیدی دکتر رفت بیرون چون خوب کوکی پول دار بود بعد چند دقیقه دکتر با جواب ازمایش اومد و گفت : خدارو شکد اون چیزی که فکر میکردم نیست فقط بخاطره خسته گی بوده اما باید از این به بعد مراقب خانم تون باشید اقای جئون کوک: حتما دستت رو گرفت تا بلند شی بلند شدی داشتین میرفتین که خانم دکتر گفت :لطفا مامان بابای خوبی باشید.....
یک ماه بعد
تو این یک ماه پنج شش بار رابطه داشتین اما خبری از بچه نبود دیگه با رابطه خوشحال میشودی با اون که میدونستی بعد درد میاد اما چون اون شخصه داخلت کوکیه دوست داشتی صبح پلشدی افتادی رو کوک تا بیدار شه کوک : ا/ت جون من بزار بخوابم دیشم من دیر اومد تو: پاشو بریم گردش پاشو کوک : باشه میبرمت ولی بزار درست بخوابم از رو کمرش بلند شدی رفتی کنارش رو به صورتش خوابیدی و رفتی جلو و طولانی بوسیدی و بهش خیره شدی که یه دفعه پاشد و گفت : لعنت بهت تو : ایول و رفتی لباس هات رو پوشیدی اومدی دیدی هنوز توکاراش رو نکرده رفتی پیشش و گفتی : کوک جون من بدو یه روز تعطیلی رو بزار بهم خوش بگذره کوک : باشه
بعد دوساعت
کوک: برو که بریم تو:پوف برو بریم رفتین تو ماشین گوشیت رو در اوردی و گذاشتی روبه روتون و زدی روی فیلم کوک: چرا این رو اینجا گذاشتی تو : چون می خوام بعد ببینم چه جوری بودین و اون دسته فیلم هم از تو کیفیه ماشینش در اوردی و گفتی : پروفم قدمیمی شده می خوام با عشقم عکس هاش خوشگل بگیرم کوک : از منم عوض کن چند ساله عوضش نکردم تو : باشه و تو ماشین اهنگ گذاشتین تا به بوستان سئول رسیدین رفتی پایین که دیدی یه عالمه زوج هستند که بچه همراهشونه تو : ایش چرا همه باید الان بچه داشته باشن نگاه به کوک کردی که با لبخند داشت به بچه ها بازی میکردن نگاه میکرد تو : بیا بریم اون طرف کوک : نه همین جا تو: نه و دستش رو گرفتی و دونبال خودت کشوندیش رفتین یه جا نشستین شردع کردین حرف زدن هی جونکوک کرم میریخت تا اینکه سرت درد گرفت و دیگه اعصاب درست نداشتی و بهکوک گفتی بهتره بریم تو راه یه دفعه سرت گیج رفت که جیغ زدی تو ماشین کوک وایساد و بهت نگاه کرد وگفت : چی شدل تو: ک و ک ی س رم گیج میره کوک : الان میبرمت دکتر تو : نه نرو اون هی روی من عیب میزار کوک : اما سلامتیت برا من مهم تره تو: باشه
وارد بیمارستان شدیم رفتین تو خوش بختانه خانم دکتر بود نشستی رو صندلی خانم دکتر : بزارید ازتون ازمایش بگیرم چون میترسم اتفاقی براتون پیش بیاد با این حرفش ترسیدی دکتر رفت بیرون چون خوب کوکی پول دار بود بعد چند دقیقه دکتر با جواب ازمایش اومد و گفت : خدارو شکد اون چیزی که فکر میکردم نیست فقط بخاطره خسته گی بوده اما باید از این به بعد مراقب خانم تون باشید اقای جئون کوک: حتما دستت رو گرفت تا بلند شی بلند شدی داشتین میرفتین که خانم دکتر گفت :لطفا مامان بابای خوبی باشید.....
۹.۶k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.