سناریو تهکوک
+با من حرف نزن هیونگ.
_چیشدددد؟!!چراا؟
وایسا ببینم چرا منو هیونگ صدا کردی؟!
+هیچی.
_جونگکوکااااا ،غیرعادیههه که تو منو هیونگ صدا زدی...مشکل چیه عزیزم؟
+گفتم که هیچی.
_به من نگاه کن..ببینم.
+باشه میگم.چرا به من نگفتی تو سریالت سکانس کیس داری؟!
_اوه..
+نمیخام هیچی بشنوم.
_کوکی منو ببین.(صورت کوک رو میگیره)
جونگکوک همچنان ساکت بود و به جایی دور خیره شده بود.
_لطفا اینجوری نکن.
به اون طرفی که کوک نگاه میکنه میره تا جلوی نگاهش باشه اما کوک سرشو میچرخونه اینطرف.
بازم میره همون طرف و کوک کار قبلشو تکرار میکنه.
تهیونگ اینبار مقاومت نمیکنه و جلوی کوک میشینه. و دستاشو میگیره.
_خواهش میکنم،هر کاری میکنی،حتی اگه قهری ولی اینطوری نکن و بهم نگاه کن.من دلیل دارم که بهت نگفتم.
+میشنوم.
_اول به من نگاه کن.
+بیا.(دست به سینه به تهیونگ نگاه میکنه)
_ولی قول بده عصبانی نشی.
+پس حتما عصبانی میشم.
_کوک!
+میگی یا برم؟
_اوکی اوکی...ببین...امم...چیزه..
+واقعا پا میشم میرم.
_بشین..راستش قراره که یه مذکرو ببوسم نه-
+چی گفتیی؟!منظورت چیه؟(عصبانی خیره به ته)
_متاسفم.
+یعنی چی اخه؟تو نقش مقابلت خانوم بود بعد الان یهو شد مذکر؟بعد تو دقیقا چرا فک کردی که میتونی اینو ازم قایم کنی؟اصن چرا باید قایم کنی؟
_متاسفم متاسفم...میخاستم بهت بگم ولی-
+لطفا تهیونگ!هردومون میدونیم که نمیخاستی.
الانم اگه چیز دیگه ای هست و باید بشنوم زودتر بگو.
_هست...
+عه واقعا؟پس خدارو شکر که خودم فهمیدم
وگرنه معلوم نبود دیگه چه کاری میکردی و بهم نمی گفتی.
_اینجوری نگو...قسم میخورم میخاستم بگم.
+خب ،چیزی که باید بگی؟
_ام...تو اون پسرو میشناسی.
+که اینطور.الان باید برم بکشمش؟البته. ولی بهم بگو با چه ابزاری؟
تهیونگ صورتشو پایین آورد تا خنده ش جونگکوک و از این بیشتر عصبانی نکنه.
_خواهش میکنم بانی.
+چی؟واقعا میخای انجامش بدی؟!
_البته.
+اول اون کارگردان و میکشم بعد تو رو.
و پا شد میخاست بره که ته جلوشو گرفت.
_نمیخای اول ببینی کیه؟
+اوه خدایا تو یه چیزیت شده واقعا.
_ولی من میخام معرفیش کنم بهت.
و بعد جونگکوک و براید بغل کرد و سر کاناپه نشوندش و خودشم روی پاهای جونگ کوک نشست.
+دقیقا داری چه غلطی میکنی؟
_میخام نقش مقابلم که تو سریال هست و ببوسم.مشکلیه؟
و بعد بدون اینکه اجازه بده کوک حتی فک کنه.سرشو جلو برد و جونگکوک رو بوسید.عمیق ولی آروم.
اما از طرف جونگ کوک همراهی نمیشد.
بعد از کمی کوک تهیونگ رو به عقب هول داد.
+الان داری تمرین میکنی که چطور پسره لعنتی رو ببوسی؟
_بانی خنگ من.اون پسرِ لعنتی، خودتی.
÷کااااااااااات عالی بووووووود.
و صدای دست زدن بلند شد.
تهیونگ و جونگ کوک از جاشون بلند شدن و به سمت عوامل رفتن.
÷اوه جونگکوکا واقعا روز به روز داری بهتر میشی.عالیه.تبریک میگم.
+مرسی.به لطف شما.
÷و همچنین تهیونگ تو...مثل همیشه بینظیر.
_ممنون.
و تهیونگ و جونگ کوک به سمت اتاق میکاپ رفتن.
_چیزی شده؟به نظر میاد از چیزی ناراحتی.
_چیشدددد؟!!چراا؟
وایسا ببینم چرا منو هیونگ صدا کردی؟!
+هیچی.
_جونگکوکااااا ،غیرعادیههه که تو منو هیونگ صدا زدی...مشکل چیه عزیزم؟
+گفتم که هیچی.
_به من نگاه کن..ببینم.
+باشه میگم.چرا به من نگفتی تو سریالت سکانس کیس داری؟!
_اوه..
+نمیخام هیچی بشنوم.
_کوکی منو ببین.(صورت کوک رو میگیره)
جونگکوک همچنان ساکت بود و به جایی دور خیره شده بود.
_لطفا اینجوری نکن.
به اون طرفی که کوک نگاه میکنه میره تا جلوی نگاهش باشه اما کوک سرشو میچرخونه اینطرف.
بازم میره همون طرف و کوک کار قبلشو تکرار میکنه.
تهیونگ اینبار مقاومت نمیکنه و جلوی کوک میشینه. و دستاشو میگیره.
_خواهش میکنم،هر کاری میکنی،حتی اگه قهری ولی اینطوری نکن و بهم نگاه کن.من دلیل دارم که بهت نگفتم.
+میشنوم.
_اول به من نگاه کن.
+بیا.(دست به سینه به تهیونگ نگاه میکنه)
_ولی قول بده عصبانی نشی.
+پس حتما عصبانی میشم.
_کوک!
+میگی یا برم؟
_اوکی اوکی...ببین...امم...چیزه..
+واقعا پا میشم میرم.
_بشین..راستش قراره که یه مذکرو ببوسم نه-
+چی گفتیی؟!منظورت چیه؟(عصبانی خیره به ته)
_متاسفم.
+یعنی چی اخه؟تو نقش مقابلت خانوم بود بعد الان یهو شد مذکر؟بعد تو دقیقا چرا فک کردی که میتونی اینو ازم قایم کنی؟اصن چرا باید قایم کنی؟
_متاسفم متاسفم...میخاستم بهت بگم ولی-
+لطفا تهیونگ!هردومون میدونیم که نمیخاستی.
الانم اگه چیز دیگه ای هست و باید بشنوم زودتر بگو.
_هست...
+عه واقعا؟پس خدارو شکر که خودم فهمیدم
وگرنه معلوم نبود دیگه چه کاری میکردی و بهم نمی گفتی.
_اینجوری نگو...قسم میخورم میخاستم بگم.
+خب ،چیزی که باید بگی؟
_ام...تو اون پسرو میشناسی.
+که اینطور.الان باید برم بکشمش؟البته. ولی بهم بگو با چه ابزاری؟
تهیونگ صورتشو پایین آورد تا خنده ش جونگکوک و از این بیشتر عصبانی نکنه.
_خواهش میکنم بانی.
+چی؟واقعا میخای انجامش بدی؟!
_البته.
+اول اون کارگردان و میکشم بعد تو رو.
و پا شد میخاست بره که ته جلوشو گرفت.
_نمیخای اول ببینی کیه؟
+اوه خدایا تو یه چیزیت شده واقعا.
_ولی من میخام معرفیش کنم بهت.
و بعد جونگکوک و براید بغل کرد و سر کاناپه نشوندش و خودشم روی پاهای جونگ کوک نشست.
+دقیقا داری چه غلطی میکنی؟
_میخام نقش مقابلم که تو سریال هست و ببوسم.مشکلیه؟
و بعد بدون اینکه اجازه بده کوک حتی فک کنه.سرشو جلو برد و جونگکوک رو بوسید.عمیق ولی آروم.
اما از طرف جونگ کوک همراهی نمیشد.
بعد از کمی کوک تهیونگ رو به عقب هول داد.
+الان داری تمرین میکنی که چطور پسره لعنتی رو ببوسی؟
_بانی خنگ من.اون پسرِ لعنتی، خودتی.
÷کااااااااااات عالی بووووووود.
و صدای دست زدن بلند شد.
تهیونگ و جونگ کوک از جاشون بلند شدن و به سمت عوامل رفتن.
÷اوه جونگکوکا واقعا روز به روز داری بهتر میشی.عالیه.تبریک میگم.
+مرسی.به لطف شما.
÷و همچنین تهیونگ تو...مثل همیشه بینظیر.
_ممنون.
و تهیونگ و جونگ کوک به سمت اتاق میکاپ رفتن.
_چیزی شده؟به نظر میاد از چیزی ناراحتی.
۴.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.