فیک کوک ( اعتماد)پارت۷۴
از زبان ا/ت
هوا تاریک بود...
جونگ کوک هنوز برنگشته بود...
منم فقط به یه نقطه نا معلوم خیره شده بودم خاله یو و جیسان همش درحال رفت و آمد به اتاقم بودن حتماً فکر میکنن میخوام بلایی سره خودم بیارم اگر میتونستم حتماً...
بعد از چند دقیقه صدای لاستیک های ماشینی رو شنیدم ماشینی که هر شب منتظره رسیدنش بودم اما الان حتی نمیخوام صداش رو بشنوم.
بالاخره بعد از ساعت ها از روی زمین بلند شدم و دره نیمه بازه اتاقم رو آروم بستم تا کسی متوجهش نشه
انگار از دنیا سیر شدم که حتی جونی واسه راه رفتن نداشتم راهم رو گرفتم سمت حموم و واردش شدم بدون اینکه لیاسام رو در بیارم رفتم زیره دوش
از زبان جونگ کوک
وارد عمارت که شدم دیگه از ا/ت که منتظرم بود خبری نبود..
جانگ شین اومد سمتم بلافاصله گفتم : ا/ت کجاست؟
گفت : از موقعی که رفتی توی اتاقشه نیومده بیرون
دلم میخواست باهاش حرف بزنم حداقل حرفام رو بهش بفهمونم..
رفتم روی پله ها که جانگ شین گفت : جونگ کوک پیشش نری بهتره
پوزخندی از سره اعصبانیت اومد روی لبام و گفتم : نمیرم
یعنی اونقدر واسش خطرناک شدم که هیچکس منو برای ا/ت خوب نمیدونه...
از جلوی دره اتاقش رد شدم سعی کردم خودمو بی تفاوت نشون بدم مثل همیشه ولی مگه میشد از کناره درمانم اینطوری بی تفاوت رد بشم و بگم چیزی نیست و میگذره...
خودمو کنترل کردم رفتم سمت اتاق
از زبان ا/ت
رفتم توی حموم درش رو قفل کردم جلوی آینه روبه روم یه گلدون سفید که توش گلای رز بود اینقدر اعصبی بودم و حرصم رو خالی نکرده بودم بدون اینکه دست خودم باشه برش داشتم و کوبیدمش به دیوار تیکه تیکه شد کف حموم پر از تیکه شیشه های گلدون شد
هوا تاریک بود...
جونگ کوک هنوز برنگشته بود...
منم فقط به یه نقطه نا معلوم خیره شده بودم خاله یو و جیسان همش درحال رفت و آمد به اتاقم بودن حتماً فکر میکنن میخوام بلایی سره خودم بیارم اگر میتونستم حتماً...
بعد از چند دقیقه صدای لاستیک های ماشینی رو شنیدم ماشینی که هر شب منتظره رسیدنش بودم اما الان حتی نمیخوام صداش رو بشنوم.
بالاخره بعد از ساعت ها از روی زمین بلند شدم و دره نیمه بازه اتاقم رو آروم بستم تا کسی متوجهش نشه
انگار از دنیا سیر شدم که حتی جونی واسه راه رفتن نداشتم راهم رو گرفتم سمت حموم و واردش شدم بدون اینکه لیاسام رو در بیارم رفتم زیره دوش
از زبان جونگ کوک
وارد عمارت که شدم دیگه از ا/ت که منتظرم بود خبری نبود..
جانگ شین اومد سمتم بلافاصله گفتم : ا/ت کجاست؟
گفت : از موقعی که رفتی توی اتاقشه نیومده بیرون
دلم میخواست باهاش حرف بزنم حداقل حرفام رو بهش بفهمونم..
رفتم روی پله ها که جانگ شین گفت : جونگ کوک پیشش نری بهتره
پوزخندی از سره اعصبانیت اومد روی لبام و گفتم : نمیرم
یعنی اونقدر واسش خطرناک شدم که هیچکس منو برای ا/ت خوب نمیدونه...
از جلوی دره اتاقش رد شدم سعی کردم خودمو بی تفاوت نشون بدم مثل همیشه ولی مگه میشد از کناره درمانم اینطوری بی تفاوت رد بشم و بگم چیزی نیست و میگذره...
خودمو کنترل کردم رفتم سمت اتاق
از زبان ا/ت
رفتم توی حموم درش رو قفل کردم جلوی آینه روبه روم یه گلدون سفید که توش گلای رز بود اینقدر اعصبی بودم و حرصم رو خالی نکرده بودم بدون اینکه دست خودم باشه برش داشتم و کوبیدمش به دیوار تیکه تیکه شد کف حموم پر از تیکه شیشه های گلدون شد
۲۰۹.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.