my clasmate p¹⁶
معلم: خوب تهیونگ و ماری و یون شما هام باهم
یون:نههههههههههه اگه این میخواد بیاد من نمیام
ماری:کسی ازت نخواست بیای
تهیونگ: چرا نمیای عزیزم؟
یون:واتا فاخخخ هن....؟
ته:بشین....!
معلم:فردا ساعت ۸ راه می افتیم...
_بعد از مدرسه_
ته:بیا بریم یون
یون:هاه....اگه اون بخواد با ما تو یه گروه باشه من نمیام!
ته:بهش اهمیت نده.......... اون بهت حسودی میکنه
یون:مثلا به چیم؟
ته:اینکه از اینکه تو جزوی از اموال کیم هستی ولی اون نه
یون:😳😳😳😳
ته:رسیدیم.
فردا ساعت ۷ میام دنبالت
_ ته نزدیک یون شد_
یون:😳😳😳
__ته گونه یون رو بوسید__
ته:فردا میبینمت چاگیا
یون پیاده شد
یون:وات.....واتا....!
خوب الان اون چی گفت چاگیا ....
تازه بوسمم کرد ......
عرررررررررررر(:
یون رفت خونه لباساشو واسه فردا حاضر کرد و خوابید
__فردا صبح__
یون:با الارم گوشیم بیدار شدم ساعت ۶ بود پاشدم یه حموم ۲۰ مینی گرفتم
اومدم بیرون موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدم
یه ارایش ملایم کردم و موهام رو حالت دادم
ساعت ۶و ۴۰ بود کیفمو برداشتم گوشیمو گذاشتم توش هنز فریمو کردم تو گوشم و رفتم پایین
ته ویو:
ساعت ۶ بلند شدم کارامو کردم
یه تیپ دختر کش زدم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال عشقم
رسیدم اومد پایین محوش شده بودم
یون:تهیونگ....تهیونگ
تهیونگ:...........!
تهیونگ:خیلی نانازییی کیوت خودمیییییییی
یون:هن....!
ته:اِاِممم.....امممم من نه میدانم تو کی هستی نه میدانم چگونه اینجام نزد تو....!(بچم قاطی کرد)
یون:😑😐😐😐😐
تهیونگ:امممم....اجازه دارم بگویم......سَلام.....!
یون:هن....!!
تهیونگ:امممممم بیا سوار شو بریم
.........
یون:نههههههههههه اگه این میخواد بیاد من نمیام
ماری:کسی ازت نخواست بیای
تهیونگ: چرا نمیای عزیزم؟
یون:واتا فاخخخ هن....؟
ته:بشین....!
معلم:فردا ساعت ۸ راه می افتیم...
_بعد از مدرسه_
ته:بیا بریم یون
یون:هاه....اگه اون بخواد با ما تو یه گروه باشه من نمیام!
ته:بهش اهمیت نده.......... اون بهت حسودی میکنه
یون:مثلا به چیم؟
ته:اینکه از اینکه تو جزوی از اموال کیم هستی ولی اون نه
یون:😳😳😳😳
ته:رسیدیم.
فردا ساعت ۷ میام دنبالت
_ ته نزدیک یون شد_
یون:😳😳😳
__ته گونه یون رو بوسید__
ته:فردا میبینمت چاگیا
یون پیاده شد
یون:وات.....واتا....!
خوب الان اون چی گفت چاگیا ....
تازه بوسمم کرد ......
عرررررررررررر(:
یون رفت خونه لباساشو واسه فردا حاضر کرد و خوابید
__فردا صبح__
یون:با الارم گوشیم بیدار شدم ساعت ۶ بود پاشدم یه حموم ۲۰ مینی گرفتم
اومدم بیرون موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدم
یه ارایش ملایم کردم و موهام رو حالت دادم
ساعت ۶و ۴۰ بود کیفمو برداشتم گوشیمو گذاشتم توش هنز فریمو کردم تو گوشم و رفتم پایین
ته ویو:
ساعت ۶ بلند شدم کارامو کردم
یه تیپ دختر کش زدم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال عشقم
رسیدم اومد پایین محوش شده بودم
یون:تهیونگ....تهیونگ
تهیونگ:...........!
تهیونگ:خیلی نانازییی کیوت خودمیییییییی
یون:هن....!
ته:اِاِممم.....امممم من نه میدانم تو کی هستی نه میدانم چگونه اینجام نزد تو....!(بچم قاطی کرد)
یون:😑😐😐😐😐
تهیونگ:امممم....اجازه دارم بگویم......سَلام.....!
یون:هن....!!
تهیونگ:امممممم بیا سوار شو بریم
.........
۶.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲