پارت = ۹
ابو دادم دست اما و دستم گذاشتم پشتش و اروم زمزمه کردم .
+اروم باش همه چیز درست میشه ، اروم ، اروم .
÷من نمیفهمم چرا اینو اوردی با خودت ؟
و بعد به من اشاره کرد .
^چون تنها کسی که بهم کمک میکنه اوا کسی که وقتی حالم بده پیشمه .
بعد به باباش اشاره کرد و ادامه داد .
^برای تو مهم نیستم که داری اینکارو باهام میکنی چه انتظاری از اینا باید داشته باشم .
=بسه الان وقتش نیست، رفتیم خونه کاملا معلوم میشه که باید چیکار کرد .( با عصبانیت و لحن بدی )
بعد انگار کاملا لحنش عدض شده باشه گفت :
=اقای پارک مطمعن باشین تا چند روز دیگه همه چیز رو درست میکنم .
÷امیدوارم .
اما کنار من بود و درحالی که اشک توی چشاش حلقه شده بود ، با اهسته گی راه میرفت . اقای هان پشت سرمون بود.
÷ولی اگه تا شنبه که قراره جشن برگزار بشه ، اسیبی بهش برسونی مطمعن باش از الان بدبخت ترت میکنم . مفهومه ؟
=باشه .
وقتی رفتیم پایین یه نگاهی به اما کردم خیلی حالش خراب بود . خب الان چیکار کنم ، چیکار کنم خدایا چرا منه بدبخت همیشه تو این لحظه ها گیر میکنم .
رفتم سمت اما و دستم گذاشتم رو شونه هاش .
+اما ، مطمعنم همه چیز درست میشه مثل قدیم همیشه از این موقعیت ها عبور کردیم ،اینم روش .مگه نه ؟
کمی سکوت بینمون بود ولی بعدش اما جواب داد .
^اره ، درست میشه .
تو همین لحظه خرمگس معرکه اومد .
=بهتره زود تر بریم ، کلی کار داریم .
اما با همون حالت غمناک و سرش که به سمت پایین بود و دست به سینه به سمت ماشین رفت و سوار شد داشتم باهاش میرفت .
=خودت برو .
+چی؟
ادامه دارد .....
+اروم باش همه چیز درست میشه ، اروم ، اروم .
÷من نمیفهمم چرا اینو اوردی با خودت ؟
و بعد به من اشاره کرد .
^چون تنها کسی که بهم کمک میکنه اوا کسی که وقتی حالم بده پیشمه .
بعد به باباش اشاره کرد و ادامه داد .
^برای تو مهم نیستم که داری اینکارو باهام میکنی چه انتظاری از اینا باید داشته باشم .
=بسه الان وقتش نیست، رفتیم خونه کاملا معلوم میشه که باید چیکار کرد .( با عصبانیت و لحن بدی )
بعد انگار کاملا لحنش عدض شده باشه گفت :
=اقای پارک مطمعن باشین تا چند روز دیگه همه چیز رو درست میکنم .
÷امیدوارم .
اما کنار من بود و درحالی که اشک توی چشاش حلقه شده بود ، با اهسته گی راه میرفت . اقای هان پشت سرمون بود.
÷ولی اگه تا شنبه که قراره جشن برگزار بشه ، اسیبی بهش برسونی مطمعن باش از الان بدبخت ترت میکنم . مفهومه ؟
=باشه .
وقتی رفتیم پایین یه نگاهی به اما کردم خیلی حالش خراب بود . خب الان چیکار کنم ، چیکار کنم خدایا چرا منه بدبخت همیشه تو این لحظه ها گیر میکنم .
رفتم سمت اما و دستم گذاشتم رو شونه هاش .
+اما ، مطمعنم همه چیز درست میشه مثل قدیم همیشه از این موقعیت ها عبور کردیم ،اینم روش .مگه نه ؟
کمی سکوت بینمون بود ولی بعدش اما جواب داد .
^اره ، درست میشه .
تو همین لحظه خرمگس معرکه اومد .
=بهتره زود تر بریم ، کلی کار داریم .
اما با همون حالت غمناک و سرش که به سمت پایین بود و دست به سینه به سمت ماشین رفت و سوار شد داشتم باهاش میرفت .
=خودت برو .
+چی؟
ادامه دارد .....
۲.۱k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.