12:𝒽𝒾𝒹𝒹ℯ𝓃 𝓁ℴ𝓋ℯ❧ 𝔭
12:𝒽𝒾𝒹𝒹ℯ𝓃 𝓁ℴ𝓋ℯ❧ 𝔭
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت:صبح بیدار شدم یاد اتفاق دیشب افتادم واییییی رفتم زیر پتو و سرمو کردم تو بالشت و ته دل جیغغ زدم گلوم پاره شد
کوک:سریع بلند شدمولباس پوشیدم یه لقمه گذاشتم رفتم بیرون اگ داخل خونه بودم نه فقط یه اتفاق بود
ا.ت:به زور با پتو رفتم پایین نگاه کردم دیدم نیس اروم در اتاقشو اروم نیمه باز کردم دیدم نیس فهمیدم رفته بیرون یه نفس عمیقی کشیدم آخیش رفتم صبحونه خوردم و زنگ زدم به لیا
لیا:الووو ا.ت خوبیییی
ا.ت:سلام ممنون خوبم تو خوبی
لیا:ارههه میگم اتفاقی بینتون نیفتاده که
ا.ت:ااا نه اصلا هیچ هیچی نیس
لیل:باشه بعد میام دوربینو نگاه میکنم
ا.ت:وادفاخخخخخ تو نگفتییییی اینجا دوربین مخفی دارهههه؟
لیا:ااا یادم رفت حالا برا چی ترسیدی نکنه کارای...
ا.ت:نه فقط من یکبار اممم لباسم رو تو حال عوض کردم
لیا:اها باشه نگاه نمیکنم ولی پاکش میکنم دروغ که نگفتی
ا.ت:نکنه دلت میخواد بقیه رو لخـ*ت ببینی؟
لیا:ااا باشه فهمیدم
ا.ت:خب خوش میگذره؟
لیا:نه بابا فقط بابام مثل خر ازم کار میکشه چرا من باید تنها دختر این خوانواده باشم که همچی روی دوش من باشه
ا.ت:خخخ
لیا:ااا باش الان میام ا.ت باید برم بایی
ا.ت:ااا باش بایی
ا.ت:واییی دوربین مخفی ،که یهو صدای کلید توی در اومد هول شده بردم پتو هم دورم بود سعی کردم ارامش خودمو حفظ کنم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
ا.ت:س...سلام
کوک:سلام....
ا.ت:میگم یه سوال
کوک:؟
ا.ت:شما تو خونتون دوربین مخفی دارین؟
کوک:نه
ا.ت:ااا
کوک:رفتم روی کاناپه نشستم که پیام برام اومد لیا بود
لیا:میگم داداشی ا.ت خیلی مشکوکه چیکارا کردین راستشو بگو
کوک:منحرف بدبخت
لیا:بگووووو
کوک:هیچکاری خدافظ
لیا:اااا وایسا کوک نههه وایسا کلیییی سوال دارمممم
[3 هفته بعد]
ا.ت:این چند هفته خیلی اتفاقا افتاد چند بار افتادم روش ولی خیلی ساکته من خیلی دست و پا چلفتی ام
ا.ت:میگم
کوک:؟
ا.ت:میشه بریم بیرون
کوک:خیلی پررویی همه چی میخوای
ا.ت:اوف باشه(زیر لب)
ا.ت:ااا راستی درمورد اون چیزی به کسی نمیگی؟
کوک:درمورد چی؟
ا.ت:همون اتفاقی که 2 هفته پیش افتاد شبش
کوک:ااا....ن...نه
[پرش به شب]
ا.ت:بیدار شدم روی مبل بودم کوک هم خوابش برده برد رفتم کنارش
ا.ت:خوابی ؟شام نمیخوای بخوریی؟
کوک:....
ا.ت:خوابی؟(صورتمو نزدیک صورتش کردم تا اذیتش کنم که یهو چشماش باز شد)
کوک:چیکار میکنی
ا.ت:هیچ کار دارم میگم شام نمیخوای؟ ،درونم احساس ذوب شدن میکردم این چه کاری بود کردم
کوک:نه
[پرش فردا توی مدرسه زنگ خونه]
ا.ت:امروز توی مدرسه بود داشتم برمیگشتم یه معلم جدید اومده بود امروز داشتم میرفتم که معلمه دستمو کشوند و بردم زیر زمین
ا.ت:اا استاد چیکار میکنید
م.ع:نظرت چیه باهم یه روز رویایی بسازیم
ا.ت:منظورتون چ، ،که یهو فهمیدم خواستم در برم که دستمو کشید و رو زمین انداختم و روم نشستم (ننشست یعنی نشسته خیمه مانند)
اـت:ولممم کن کمک(جیغغ)
م.ع:هیسسس
مدیر:کوک باز کتاب نیاوردی؟
کوک:نه
مدیر:برو توی زیر زمین کتاب توی کارتون هست بردار ولی خونه نبر بزار زیر نیمکتت تا هرمرقع نیاوردی ازش استفاده کنی
کوک:هوف باشه ،رفتم یادم افتاد کلید زیرزمین رو نگرفتم میخواستم برم که یه صدای آشنا میومد دسته در رو کشیدم باز شد دیدم یه مرد روشه و داره اذیتش میکنه رفتم و اون مرد رو هول دادم
کوک:چیکار میکنی؟
م.ع:به تو چه
ا.ت:کوک(گریه)
کوک:بیا بریم گزارشش میکنم بعد
م.ع:دست دختر رو کشیدم ،اون هیچ جا نمیره
کوک:سریع ا.ت رو کشیدم با ا.ت دویدم بیرون درم بستم محکم گرفتمش کلید توش بود قفلش کردم تا اونجا بمونه رومو کردم به ا.ت که بغلم کردم و گریه میکرد
کوک:اون چطوری تو رو اورد اونجا میخواست چیکار کنه؟
ا.ت:م...میخواست...بهم....تجـ*اوز....کنه(گریه و که کوک کپ کرده بود )
کوک:بیا بریم خونه فردا نمیخواد بیای مدرسه اخرین روزه مدرسست ولی نیازی نیست
ا.ت:باش
میدونم این پارت چرت شد به نظرتون این فیک رو چند قسمت کنم ایده ندارم زودع تازه 12 قسمت شده بخوام عاشق همدیگه کنمشون ایده بدید توی کامنت ها باشه ؟بایی بازم میگم کامنت الکی نزارید حساب نمیشه :)
شرایط پارت بعد : ↓
لایک : 35 3>
کامنت : 19 †
فالوور : 360 ★
#کوک
#فیک
#jk
#سناریو
#اسمات
#وانشات
#bts
#تهکوک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جی_کی
#جونگ_کوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت:صبح بیدار شدم یاد اتفاق دیشب افتادم واییییی رفتم زیر پتو و سرمو کردم تو بالشت و ته دل جیغغ زدم گلوم پاره شد
کوک:سریع بلند شدمولباس پوشیدم یه لقمه گذاشتم رفتم بیرون اگ داخل خونه بودم نه فقط یه اتفاق بود
ا.ت:به زور با پتو رفتم پایین نگاه کردم دیدم نیس اروم در اتاقشو اروم نیمه باز کردم دیدم نیس فهمیدم رفته بیرون یه نفس عمیقی کشیدم آخیش رفتم صبحونه خوردم و زنگ زدم به لیا
لیا:الووو ا.ت خوبیییی
ا.ت:سلام ممنون خوبم تو خوبی
لیا:ارههه میگم اتفاقی بینتون نیفتاده که
ا.ت:ااا نه اصلا هیچ هیچی نیس
لیل:باشه بعد میام دوربینو نگاه میکنم
ا.ت:وادفاخخخخخ تو نگفتییییی اینجا دوربین مخفی دارهههه؟
لیا:ااا یادم رفت حالا برا چی ترسیدی نکنه کارای...
ا.ت:نه فقط من یکبار اممم لباسم رو تو حال عوض کردم
لیا:اها باشه نگاه نمیکنم ولی پاکش میکنم دروغ که نگفتی
ا.ت:نکنه دلت میخواد بقیه رو لخـ*ت ببینی؟
لیا:ااا باشه فهمیدم
ا.ت:خب خوش میگذره؟
لیا:نه بابا فقط بابام مثل خر ازم کار میکشه چرا من باید تنها دختر این خوانواده باشم که همچی روی دوش من باشه
ا.ت:خخخ
لیا:ااا باش الان میام ا.ت باید برم بایی
ا.ت:ااا باش بایی
ا.ت:واییی دوربین مخفی ،که یهو صدای کلید توی در اومد هول شده بردم پتو هم دورم بود سعی کردم ارامش خودمو حفظ کنم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
ا.ت:س...سلام
کوک:سلام....
ا.ت:میگم یه سوال
کوک:؟
ا.ت:شما تو خونتون دوربین مخفی دارین؟
کوک:نه
ا.ت:ااا
کوک:رفتم روی کاناپه نشستم که پیام برام اومد لیا بود
لیا:میگم داداشی ا.ت خیلی مشکوکه چیکارا کردین راستشو بگو
کوک:منحرف بدبخت
لیا:بگووووو
کوک:هیچکاری خدافظ
لیا:اااا وایسا کوک نههه وایسا کلیییی سوال دارمممم
[3 هفته بعد]
ا.ت:این چند هفته خیلی اتفاقا افتاد چند بار افتادم روش ولی خیلی ساکته من خیلی دست و پا چلفتی ام
ا.ت:میگم
کوک:؟
ا.ت:میشه بریم بیرون
کوک:خیلی پررویی همه چی میخوای
ا.ت:اوف باشه(زیر لب)
ا.ت:ااا راستی درمورد اون چیزی به کسی نمیگی؟
کوک:درمورد چی؟
ا.ت:همون اتفاقی که 2 هفته پیش افتاد شبش
کوک:ااا....ن...نه
[پرش به شب]
ا.ت:بیدار شدم روی مبل بودم کوک هم خوابش برده برد رفتم کنارش
ا.ت:خوابی ؟شام نمیخوای بخوریی؟
کوک:....
ا.ت:خوابی؟(صورتمو نزدیک صورتش کردم تا اذیتش کنم که یهو چشماش باز شد)
کوک:چیکار میکنی
ا.ت:هیچ کار دارم میگم شام نمیخوای؟ ،درونم احساس ذوب شدن میکردم این چه کاری بود کردم
کوک:نه
[پرش فردا توی مدرسه زنگ خونه]
ا.ت:امروز توی مدرسه بود داشتم برمیگشتم یه معلم جدید اومده بود امروز داشتم میرفتم که معلمه دستمو کشوند و بردم زیر زمین
ا.ت:اا استاد چیکار میکنید
م.ع:نظرت چیه باهم یه روز رویایی بسازیم
ا.ت:منظورتون چ، ،که یهو فهمیدم خواستم در برم که دستمو کشید و رو زمین انداختم و روم نشستم (ننشست یعنی نشسته خیمه مانند)
اـت:ولممم کن کمک(جیغغ)
م.ع:هیسسس
مدیر:کوک باز کتاب نیاوردی؟
کوک:نه
مدیر:برو توی زیر زمین کتاب توی کارتون هست بردار ولی خونه نبر بزار زیر نیمکتت تا هرمرقع نیاوردی ازش استفاده کنی
کوک:هوف باشه ،رفتم یادم افتاد کلید زیرزمین رو نگرفتم میخواستم برم که یه صدای آشنا میومد دسته در رو کشیدم باز شد دیدم یه مرد روشه و داره اذیتش میکنه رفتم و اون مرد رو هول دادم
کوک:چیکار میکنی؟
م.ع:به تو چه
ا.ت:کوک(گریه)
کوک:بیا بریم گزارشش میکنم بعد
م.ع:دست دختر رو کشیدم ،اون هیچ جا نمیره
کوک:سریع ا.ت رو کشیدم با ا.ت دویدم بیرون درم بستم محکم گرفتمش کلید توش بود قفلش کردم تا اونجا بمونه رومو کردم به ا.ت که بغلم کردم و گریه میکرد
کوک:اون چطوری تو رو اورد اونجا میخواست چیکار کنه؟
ا.ت:م...میخواست...بهم....تجـ*اوز....کنه(گریه و که کوک کپ کرده بود )
کوک:بیا بریم خونه فردا نمیخواد بیای مدرسه اخرین روزه مدرسست ولی نیازی نیست
ا.ت:باش
میدونم این پارت چرت شد به نظرتون این فیک رو چند قسمت کنم ایده ندارم زودع تازه 12 قسمت شده بخوام عاشق همدیگه کنمشون ایده بدید توی کامنت ها باشه ؟بایی بازم میگم کامنت الکی نزارید حساب نمیشه :)
شرایط پارت بعد : ↓
لایک : 35 3>
کامنت : 19 †
فالوور : 360 ★
#کوک
#فیک
#jk
#سناریو
#اسمات
#وانشات
#bts
#تهکوک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جی_کی
#جونگ_کوک
۲۶.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.