چند پارتی از شوگا
چند پارتی از شوگا
part3__پارت اخر
_االن یجوری تو شکمت بچه میکارم که یادت نره
شوهرتو اینجوری صدا نکنی خانم مینسرتو پایین انداختی و به فکر فرو رفتی.مادر
شدن؟بهترین اتفاقی بود که میتونست تو زندگیت بیوفته
.
سرتو یهو بلند کردی که نظرتو بگی که صدای آخ
یونگی بلند شد.
_یاا بینیمو شکوندی..نمیخوام بچمون منو با بینی کج
ببینه.
خندت گرفته بود.اون از االن فاز بابا بودن برداشته بود
که قند تو دلت اب میکرد.خندتو خوردی و با جدیدت
تمامی که سعی داشتی تو صدات ایجاد کنی گفتی.
+مین یونگی....
سرشو بلند کرد و تو چشمات نگاه کرد.
+تو بهترین بابای دنیا میشی
و بعدش فقط له شدن تو بغل یونگی بود و جیغ جیغای
تو
_خب خب....بریم تو اتاقمون که دست به کار شیم
+اول از همه اینکه من با شما قهرم،دوم اینکه شما بلد
نیستی عین ادم خواستتو بیای بیان کنی؟؟یلحظه حس
کردم یه بچه گربه پشمالو تو خونه دارمتا این جمله رو گفت عین برق گرفته ها از جا پریدی و
مشغول بررسی بدنش شدی.
دستاتو روی صورت سفیدش کشیدی و بعد گردنش و
لمس کردی که یه نمه قلقلکش اومد و سرشو کج
کرد.دستاتو روی شونه هاش گذاشتی و پایین تر اومدی
و دستای یخ زدشو گرفتی،با بغض گفتی.
+مریض شدی؟
یکم از سوالت جا خورد و سرشو به معنای نه،به چپ و
راست حرکت داد.کمرتو گرفت و نشوندت روی
پاهاش.
_من مریضی نیستم.من یه چیزی میخوام.
+چی؟شیطونی؟
_همم به اونم ربط داره ولی نه...ا/ت من بچه
میخوام.فکر کن وقتی دارم اینجا ترانه مینویسم با اون
قد کوچولوش میاد تو سعی میکنه توی بغلم خودشو جا
کنه.یا مثال وقتی میخواد صدات کنه با اون صدای
نازکش مامان بگه.
part3__پارت اخر
_االن یجوری تو شکمت بچه میکارم که یادت نره
شوهرتو اینجوری صدا نکنی خانم مینسرتو پایین انداختی و به فکر فرو رفتی.مادر
شدن؟بهترین اتفاقی بود که میتونست تو زندگیت بیوفته
.
سرتو یهو بلند کردی که نظرتو بگی که صدای آخ
یونگی بلند شد.
_یاا بینیمو شکوندی..نمیخوام بچمون منو با بینی کج
ببینه.
خندت گرفته بود.اون از االن فاز بابا بودن برداشته بود
که قند تو دلت اب میکرد.خندتو خوردی و با جدیدت
تمامی که سعی داشتی تو صدات ایجاد کنی گفتی.
+مین یونگی....
سرشو بلند کرد و تو چشمات نگاه کرد.
+تو بهترین بابای دنیا میشی
و بعدش فقط له شدن تو بغل یونگی بود و جیغ جیغای
تو
_خب خب....بریم تو اتاقمون که دست به کار شیم
+اول از همه اینکه من با شما قهرم،دوم اینکه شما بلد
نیستی عین ادم خواستتو بیای بیان کنی؟؟یلحظه حس
کردم یه بچه گربه پشمالو تو خونه دارمتا این جمله رو گفت عین برق گرفته ها از جا پریدی و
مشغول بررسی بدنش شدی.
دستاتو روی صورت سفیدش کشیدی و بعد گردنش و
لمس کردی که یه نمه قلقلکش اومد و سرشو کج
کرد.دستاتو روی شونه هاش گذاشتی و پایین تر اومدی
و دستای یخ زدشو گرفتی،با بغض گفتی.
+مریض شدی؟
یکم از سوالت جا خورد و سرشو به معنای نه،به چپ و
راست حرکت داد.کمرتو گرفت و نشوندت روی
پاهاش.
_من مریضی نیستم.من یه چیزی میخوام.
+چی؟شیطونی؟
_همم به اونم ربط داره ولی نه...ا/ت من بچه
میخوام.فکر کن وقتی دارم اینجا ترانه مینویسم با اون
قد کوچولوش میاد تو سعی میکنه توی بغلم خودشو جا
کنه.یا مثال وقتی میخواد صدات کنه با اون صدای
نازکش مامان بگه.
۸.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.