دوست قدیمی من پارت 13و14
جیمین جلوم زانو زد دستمو بردم روی دهنم همه
پشت جیمین وایسادن دخترا و بقیه ی اعضا که جیمین گفت
_: تنها کسی که قلبم براش میتپه
کسی که بر تمام وجود دوسش دارم و اونم مطمئنم منو دوست داره کسی قراره دنیا رو به پاش بریزم
و کسی می خوام تا آخر عمر کنارم باشه تویی ا/ت
هیچ وقت نمی خوام از دستت بدم
+: چ چی
_: با من ازدواج می کنی؟
+: ارهههههه
اعضا: دست و جیغ و هوراااااااا
جیمین اومد پرید بغلم دیگه داری برای خودم میشی و حلقه رو کرد دستم
جانم اومد کنارم و بغلم کرد
(علامت برادرش تغییر کرد به &)
&: خواهر کوچولو ی من بزرگ شده
+: اوپا مرسی که همیشه هوامو داشتی
&: خر خوب من برادرتم
+: گاو منم خواهران
اعضا: .خنده.
هفته ی دیگه مراسم عروسیه جان دلا رو دوست داشت و بلاخره اونم توی خواستاری بهش اعتراف کرد
اون روز قشنگ ترین روز بود
منو کوک با هم رفتیم و لباس عروسی و تالار و...
آماده کردیم
کوک: آخی کوچولو
+: خودت کم بزرگ نیستیاااااا
کوک: هی هی من از تو بزرگ نرمال تازه مافیام
+: منم زن دوست مافیاتم هااااا
کوک:, اهههه
+: خوب بابا بریم
کوک: بابا؟
+: اره دیگه تو بابامی تو بجای بابام دستمو میگیری و
میبریم پیش عاقد
کوک: باشه دخترم
+: ایششششش حالا من یه چی گفتم
کوک: .خنده.
رسیدیم خونه
روز عروسی ویو ا/ت
+:هوفففف خیلی استرس دارم میترسم مشکلی پیش بیاد
کوک: نگران نباش ا/ت مشکلی پیش نمیاد
+: ای کاش این چیزی که میگی درست باشه
کوک: آخه تو از چی میترسی؟
+: میترسم از اینکه توی عروسی جنگ به پا بشه خوب
عروسیه مافیایی ازش بعید نیست دعوا توش رخ نده
کوک: ای بابا مگه فیلم هندیه عروسی مثل عروسیه عادیه
چیزی نمیشه بخدااااا تو خیلی فیلم هندی نگاه می کنی
+: ایشششش من که فیلم هندی ندیدم
تو یه بارش و نام ببر
کوک:...
+: پس کم زر بزن
&: اهههه بیاین دیگه چقدر زر میزنین
+ و کوک: یا خدا تو از کجا پیدات شد
&: الان اومدم پاشین بریم دیگه
منو کوک یه اوکی گفتیم کوک دستمو.گرفت مثل یه پدر
خیلی خوب منو تا پیش جیمین همراهی کرد
عاقد: آیا خانم و..
+: بله
عاقد آیا آقای و..
_: بله
وقتی بله رو گفتیم همو بوسیدیم و همه جیغ و هورا می کشیدن
(بیچاره عاقد اصلا نزاشتن حرفشو بزنه😂)
خوب عروسیم تموم شد و رفتیم خونه
(منحرفا جیمین آدم خوبیه فقط کنار هم خوابیدن)
(آدمین زد حال زد)
ویو ا/ت صبح
صبح شده بود چشمامو وا کرد جیمین پیشم نبود
دست و صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم داره آشپزی می کنه
+: صبح بخیر
_: او صبح بخیر
+: نباید میرفتیم کمپانی؟
_: نه رئیس چند ماه به هممون مرخصی داده
و منو تو فراره بریم ماه عسل
+: هوراااا کی حرکت می کنیم
_: بعد از ظهر ساعت 5 الان ساعت 8 صحبه
باید وسایلامونو جمع کنیم
+: باشه ددی
_: تو چی گفتی؟
+: گفتم باشه
_: نه بعدش؟
+: گفتم باشه ددی
_: نکنه می خوای ب.ف.ا.ک بری؟
+: یاااا اصلا دیگه نمی گم
_: باشه بابا ببخشید قهر نکن
+: .خنده.
صبحونه رو خوردیم و رفتیم وسایلامونو آماده کردیم
هنوز ساعت 10 بود سرمو کردم توی گوشیم و نمی دونم کی خوابن برد بیدار شدم دیدم جیمین کنارم خوابه آروم از بغلش اومدم کنار طوری که بیدار نشه ساعت و دیدم واییییی ساعت 4 و 30 دقیقه بود پریدم روی جیمین
( مثلاً می خواست بیدار نشه😂)
_: هوییی چته له شدم ا/ت
+: بیدار شو بیدار شوووووو
_: بیدارم بگو چته
+: ساعت چهار و نیمه پاشووووو
_: چیییی؟
+: همونی که شنیدی بدو آماده شو
_: اوکی
و....
خمارییییییییی😉
پشت جیمین وایسادن دخترا و بقیه ی اعضا که جیمین گفت
_: تنها کسی که قلبم براش میتپه
کسی که بر تمام وجود دوسش دارم و اونم مطمئنم منو دوست داره کسی قراره دنیا رو به پاش بریزم
و کسی می خوام تا آخر عمر کنارم باشه تویی ا/ت
هیچ وقت نمی خوام از دستت بدم
+: چ چی
_: با من ازدواج می کنی؟
+: ارهههههه
اعضا: دست و جیغ و هوراااااااا
جیمین اومد پرید بغلم دیگه داری برای خودم میشی و حلقه رو کرد دستم
جانم اومد کنارم و بغلم کرد
(علامت برادرش تغییر کرد به &)
&: خواهر کوچولو ی من بزرگ شده
+: اوپا مرسی که همیشه هوامو داشتی
&: خر خوب من برادرتم
+: گاو منم خواهران
اعضا: .خنده.
هفته ی دیگه مراسم عروسیه جان دلا رو دوست داشت و بلاخره اونم توی خواستاری بهش اعتراف کرد
اون روز قشنگ ترین روز بود
منو کوک با هم رفتیم و لباس عروسی و تالار و...
آماده کردیم
کوک: آخی کوچولو
+: خودت کم بزرگ نیستیاااااا
کوک: هی هی من از تو بزرگ نرمال تازه مافیام
+: منم زن دوست مافیاتم هااااا
کوک:, اهههه
+: خوب بابا بریم
کوک: بابا؟
+: اره دیگه تو بابامی تو بجای بابام دستمو میگیری و
میبریم پیش عاقد
کوک: باشه دخترم
+: ایششششش حالا من یه چی گفتم
کوک: .خنده.
رسیدیم خونه
روز عروسی ویو ا/ت
+:هوفففف خیلی استرس دارم میترسم مشکلی پیش بیاد
کوک: نگران نباش ا/ت مشکلی پیش نمیاد
+: ای کاش این چیزی که میگی درست باشه
کوک: آخه تو از چی میترسی؟
+: میترسم از اینکه توی عروسی جنگ به پا بشه خوب
عروسیه مافیایی ازش بعید نیست دعوا توش رخ نده
کوک: ای بابا مگه فیلم هندیه عروسی مثل عروسیه عادیه
چیزی نمیشه بخدااااا تو خیلی فیلم هندی نگاه می کنی
+: ایشششش من که فیلم هندی ندیدم
تو یه بارش و نام ببر
کوک:...
+: پس کم زر بزن
&: اهههه بیاین دیگه چقدر زر میزنین
+ و کوک: یا خدا تو از کجا پیدات شد
&: الان اومدم پاشین بریم دیگه
منو کوک یه اوکی گفتیم کوک دستمو.گرفت مثل یه پدر
خیلی خوب منو تا پیش جیمین همراهی کرد
عاقد: آیا خانم و..
+: بله
عاقد آیا آقای و..
_: بله
وقتی بله رو گفتیم همو بوسیدیم و همه جیغ و هورا می کشیدن
(بیچاره عاقد اصلا نزاشتن حرفشو بزنه😂)
خوب عروسیم تموم شد و رفتیم خونه
(منحرفا جیمین آدم خوبیه فقط کنار هم خوابیدن)
(آدمین زد حال زد)
ویو ا/ت صبح
صبح شده بود چشمامو وا کرد جیمین پیشم نبود
دست و صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم داره آشپزی می کنه
+: صبح بخیر
_: او صبح بخیر
+: نباید میرفتیم کمپانی؟
_: نه رئیس چند ماه به هممون مرخصی داده
و منو تو فراره بریم ماه عسل
+: هوراااا کی حرکت می کنیم
_: بعد از ظهر ساعت 5 الان ساعت 8 صحبه
باید وسایلامونو جمع کنیم
+: باشه ددی
_: تو چی گفتی؟
+: گفتم باشه
_: نه بعدش؟
+: گفتم باشه ددی
_: نکنه می خوای ب.ف.ا.ک بری؟
+: یاااا اصلا دیگه نمی گم
_: باشه بابا ببخشید قهر نکن
+: .خنده.
صبحونه رو خوردیم و رفتیم وسایلامونو آماده کردیم
هنوز ساعت 10 بود سرمو کردم توی گوشیم و نمی دونم کی خوابن برد بیدار شدم دیدم جیمین کنارم خوابه آروم از بغلش اومدم کنار طوری که بیدار نشه ساعت و دیدم واییییی ساعت 4 و 30 دقیقه بود پریدم روی جیمین
( مثلاً می خواست بیدار نشه😂)
_: هوییی چته له شدم ا/ت
+: بیدار شو بیدار شوووووو
_: بیدارم بگو چته
+: ساعت چهار و نیمه پاشووووو
_: چیییی؟
+: همونی که شنیدی بدو آماده شو
_: اوکی
و....
خمارییییییییی😉
۱۹.۳k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.