(پارت۶۲)
وقتی رسید بلافاصله زنگ در رو زد...
سوجین:سلام..تویی ا/ت؟
ا/ت:آره خودمم زودباش.
سوجین:باشه اما یه چند لحظه وایسا...یه غافلگیری دارم واست!
ا/ت:واقعا؟؟
سوجین:آره..فقط باید بیای دم در وایسی.
ا/ت رفت جلوی در وایساد و منتظر شد...
جونگ کوک:کیه؟
سوجین:بهترین دوستم!یکی از بزرگترین طرفداراته!
جونگ کوک:من تاحالا ندیدمش؟
سوجین:چرا اما درحد یه دیدار خیلی کوچیک.
حالا بیا و پشت سر من وایسا تا در رو باز کنم!
سوجین در رو باز کرد...
سوجین:غافلگیری!!!!!
ا/ت یکدفعه جا خورد!
ا/ت:جونگ کوک؟؟
جونگ کوک:ا/ت؟؟
بعد هم یادش افتاد سوجین از چیزی خبر نداره و باید عادی رفتار کنه!
ا/ت:اووو..چیز واااای درست میبینم؟؟چه سوپرایزی!.خیلی...خیلی خوشحال شدم که دیدمتون.
جونگ کوک:سلام ا...چیزه از دیدنت خوشحالم ا/ت!!
سوجین:بیاین اینجا بشینیم!
ا/ت و جونگ کوک باید جوری رفتار میکردن که انگار باهمدیگه زیاد رفت و آمد نداشتن و زیاد همدیگرو ندیدن!
جونگ کوک درست رو به روی ا/ت روی مبل نشست...سوجین هم کنارش.
بعد از کمی حرف زدن سوجین به اشپزخونه رفت تا نودل و خوراکی هایی که خريده بود رو بیاره.
ا/ت خیلی آروم به جونگ کوک اشاره کرد:اهنگ سازی!
جونگ کوک:ساعت۵!
ا/ت:چجوری!
جونگ کوک:اول من میرم..و بعد
که یکدفعه سوجین اومد.
سوجین:اینارو اوردم باهم بخوریم!!
مشغول خوراکی ها شدن...
جونگ کوک:خیلی عالیه!فکنم تاحالا امتحانش نکرده بودم!
سوجین:من و ا/ت تصمیم داشتیم بریم کافه میخوای...
ا/ت:نه!!!...
سوجین:ام...چرا؟
ا/ت:چیزه..خیلی کار دارم!خیلی!
سوجین:اهان..حیف شد..اشکال نداره.
بعد...
سوجین:سلام..تویی ا/ت؟
ا/ت:آره خودمم زودباش.
سوجین:باشه اما یه چند لحظه وایسا...یه غافلگیری دارم واست!
ا/ت:واقعا؟؟
سوجین:آره..فقط باید بیای دم در وایسی.
ا/ت رفت جلوی در وایساد و منتظر شد...
جونگ کوک:کیه؟
سوجین:بهترین دوستم!یکی از بزرگترین طرفداراته!
جونگ کوک:من تاحالا ندیدمش؟
سوجین:چرا اما درحد یه دیدار خیلی کوچیک.
حالا بیا و پشت سر من وایسا تا در رو باز کنم!
سوجین در رو باز کرد...
سوجین:غافلگیری!!!!!
ا/ت یکدفعه جا خورد!
ا/ت:جونگ کوک؟؟
جونگ کوک:ا/ت؟؟
بعد هم یادش افتاد سوجین از چیزی خبر نداره و باید عادی رفتار کنه!
ا/ت:اووو..چیز واااای درست میبینم؟؟چه سوپرایزی!.خیلی...خیلی خوشحال شدم که دیدمتون.
جونگ کوک:سلام ا...چیزه از دیدنت خوشحالم ا/ت!!
سوجین:بیاین اینجا بشینیم!
ا/ت و جونگ کوک باید جوری رفتار میکردن که انگار باهمدیگه زیاد رفت و آمد نداشتن و زیاد همدیگرو ندیدن!
جونگ کوک درست رو به روی ا/ت روی مبل نشست...سوجین هم کنارش.
بعد از کمی حرف زدن سوجین به اشپزخونه رفت تا نودل و خوراکی هایی که خريده بود رو بیاره.
ا/ت خیلی آروم به جونگ کوک اشاره کرد:اهنگ سازی!
جونگ کوک:ساعت۵!
ا/ت:چجوری!
جونگ کوک:اول من میرم..و بعد
که یکدفعه سوجین اومد.
سوجین:اینارو اوردم باهم بخوریم!!
مشغول خوراکی ها شدن...
جونگ کوک:خیلی عالیه!فکنم تاحالا امتحانش نکرده بودم!
سوجین:من و ا/ت تصمیم داشتیم بریم کافه میخوای...
ا/ت:نه!!!...
سوجین:ام...چرا؟
ا/ت:چیزه..خیلی کار دارم!خیلی!
سوجین:اهان..حیف شد..اشکال نداره.
بعد...
۷.۴k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.