چند پارتی یونگی (. .)
یونگی : مگه نمیگم به وسایلم دست نزن ....زبون آدمیزاد حالیت نیست
با فشاری که رو دستش بود و دیگه حتما کبود شده بود
درد داشت
به حرف اومد
ات : دوست دارم...دوست دارم ...دو....
اما حس گرمی روی لباش نزاشت کامل حرفشو بزنه
یونگی: اگه دوست داری ....منم دوست دارم ...همیشه اینکارو بکن
و بوسشونو ادامه داد
اما طولی نکشید که بقیه وارد شدن و ماجرا رو فهمیدن
از اون موقع به بعد ات و یونگی بهترین زوج و رپرای کیپاپ شدن که اسمشون روی زبوناس
ببخشید بد شد
بعد مدت ها نوشتم ✍🏼
با فشاری که رو دستش بود و دیگه حتما کبود شده بود
درد داشت
به حرف اومد
ات : دوست دارم...دوست دارم ...دو....
اما حس گرمی روی لباش نزاشت کامل حرفشو بزنه
یونگی: اگه دوست داری ....منم دوست دارم ...همیشه اینکارو بکن
و بوسشونو ادامه داد
اما طولی نکشید که بقیه وارد شدن و ماجرا رو فهمیدن
از اون موقع به بعد ات و یونگی بهترین زوج و رپرای کیپاپ شدن که اسمشون روی زبوناس
ببخشید بد شد
بعد مدت ها نوشتم ✍🏼
۸۷۶
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.