تکپارتی تهیونگ
هایی من ات هستم من یک خرگوش انسان نما هستم و جفت تهیونگم اهوم اون یه خون اشامه اون با همه خیلی خشنه اما با من خیلی با ملایمت رفتار میکنه و مخصوصا الان که باردارم
ویو ات
اههه پس چرا نمیاد کی دیگه این دعوا تموم میشه درسته تهیونگ و دستیاراش دارن با گرگینه ها میچنگن اما چون تو حیات عمارتن صداشون میاد من نمیتونم نگاهشون کنم چون اگه یه زن که باردار بلشه و خرگوشه خون ببینه بچش میمیره اواخر ماه نهممه دوست دارم مثل قبل برم کمک تهیونگ ولی خوب باردارم
+ صداشو شنیدم طوری حرف میزد انگار درد داشت
_ اههه لاشه اهه لاشه ی این تنلشو جمع کنین
بعد چند مین صدای پاش اومد و اومد تو اتاق
+ پیرهن تنش نبود و بدن عضله ایش زخمی بود
+ اه چیکار کرد با خودت
_ رفتم صورتش رو با دستام قاب کردم حالت خوبه
پیشونیم رو بوسید
+ بیا بشین پانسمانشون کنم
_ لازم نیست
+ شش اخرم کاری میکنی که من دق کنم
_ خب میزاشتم بیان تو و بچمون رو بکشن .....
داشتم رو زخم های بدنش پماد میزدم
_ بچه اذیت نمیکنه
+ چرا مثل باباش عجول و خشنه و وقتی میبینه دارم به باباش محبت میکنم منو لگد مالی میکنه
_ اه بچه عشق منو اذیت نکن
کارم تموم شد
+ بیا بخوابیم میدنی ساعت چنده
_ اهوم بیا اینجا
دستاش رو باز کرد منم رفتم بغلش و سرم روی بازوش گذاشتم
_ نمیخای نازم کنی
خندیدم و شرو کردم به نوازش موهای فر و مشکیش
+ نه به همین ده دیقه پیش که فرمانده ی گرگینه ها رو از پا دراوردی نه به الان
_ منم موهاشو نوازش میکردم خب چیه
و خلاصه اون شبم اینجوری سپری شد
سه هفته بعد
ویو تهیونگ
الان ده دقیقه ست ات تو اتاق درمانگاه عمارته برای زایمانش صدای ناله هاش بلند شده فک کنم یکم دیگه موند تا بچه به دنیا بیاد ......
صدای گریه بچه اومد
× ارباب میتوتید برید بیش خانم
رفتم دیدم ات بیجونه و یه بچه ی خوشگل با چشمای قرمز و پوست سفید تو بغلشه
_ بلاخره اومدی میدونی چقد بابا منتظرت بود
ممنونم ازت که این حمه تحمل کردی
+ تهیونگ او خون اشامه خرگوش نیست اون یه پسره
_ ولی مثل تو خیلی خوشگله
+ بنظرت یه خون اشامه نر شبیه ی خزگوشه
_ اهوم پوست سفید و موهای نرمش رو ببین
+ خوشحالم که بچم سالمه
_ اهوم میخوام اسمش رو بزارم ته وون
+ اهوم قشنگه خب سلام ته وون کوچولو من مامانتم و اسمم ات و اینم بابات تهیونگه
_ به زندیگه منو مامانت خوش اومدی پسرم تو قراره جانشین پادشاه قلمرو خون اشاما یعنی پدرت بشی
ممنونم ازت ات و بوسیدمش
اینم تازه شروع بخشی از زندکی ما با بچمون بود
امیدوارم خوشتون بیاد ♡
لایک فراموش نشه .
# jung kook we loveyou#♡
ویو ات
اههه پس چرا نمیاد کی دیگه این دعوا تموم میشه درسته تهیونگ و دستیاراش دارن با گرگینه ها میچنگن اما چون تو حیات عمارتن صداشون میاد من نمیتونم نگاهشون کنم چون اگه یه زن که باردار بلشه و خرگوشه خون ببینه بچش میمیره اواخر ماه نهممه دوست دارم مثل قبل برم کمک تهیونگ ولی خوب باردارم
+ صداشو شنیدم طوری حرف میزد انگار درد داشت
_ اههه لاشه اهه لاشه ی این تنلشو جمع کنین
بعد چند مین صدای پاش اومد و اومد تو اتاق
+ پیرهن تنش نبود و بدن عضله ایش زخمی بود
+ اه چیکار کرد با خودت
_ رفتم صورتش رو با دستام قاب کردم حالت خوبه
پیشونیم رو بوسید
+ بیا بشین پانسمانشون کنم
_ لازم نیست
+ شش اخرم کاری میکنی که من دق کنم
_ خب میزاشتم بیان تو و بچمون رو بکشن .....
داشتم رو زخم های بدنش پماد میزدم
_ بچه اذیت نمیکنه
+ چرا مثل باباش عجول و خشنه و وقتی میبینه دارم به باباش محبت میکنم منو لگد مالی میکنه
_ اه بچه عشق منو اذیت نکن
کارم تموم شد
+ بیا بخوابیم میدنی ساعت چنده
_ اهوم بیا اینجا
دستاش رو باز کرد منم رفتم بغلش و سرم روی بازوش گذاشتم
_ نمیخای نازم کنی
خندیدم و شرو کردم به نوازش موهای فر و مشکیش
+ نه به همین ده دیقه پیش که فرمانده ی گرگینه ها رو از پا دراوردی نه به الان
_ منم موهاشو نوازش میکردم خب چیه
و خلاصه اون شبم اینجوری سپری شد
سه هفته بعد
ویو تهیونگ
الان ده دقیقه ست ات تو اتاق درمانگاه عمارته برای زایمانش صدای ناله هاش بلند شده فک کنم یکم دیگه موند تا بچه به دنیا بیاد ......
صدای گریه بچه اومد
× ارباب میتوتید برید بیش خانم
رفتم دیدم ات بیجونه و یه بچه ی خوشگل با چشمای قرمز و پوست سفید تو بغلشه
_ بلاخره اومدی میدونی چقد بابا منتظرت بود
ممنونم ازت که این حمه تحمل کردی
+ تهیونگ او خون اشامه خرگوش نیست اون یه پسره
_ ولی مثل تو خیلی خوشگله
+ بنظرت یه خون اشامه نر شبیه ی خزگوشه
_ اهوم پوست سفید و موهای نرمش رو ببین
+ خوشحالم که بچم سالمه
_ اهوم میخوام اسمش رو بزارم ته وون
+ اهوم قشنگه خب سلام ته وون کوچولو من مامانتم و اسمم ات و اینم بابات تهیونگه
_ به زندیگه منو مامانت خوش اومدی پسرم تو قراره جانشین پادشاه قلمرو خون اشاما یعنی پدرت بشی
ممنونم ازت ات و بوسیدمش
اینم تازه شروع بخشی از زندکی ما با بچمون بود
امیدوارم خوشتون بیاد ♡
لایک فراموش نشه .
# jung kook we loveyou#♡
۲۴.۵k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.