شیرینی درد به انتقامشه

#شیرینی درد به انتقامشه
پارت ۳۰
بلکه دیدن اون پیرمرد در چنین وضعیت اسف باری بهش حس لذت رو میداد
اینکه چنان با بدبختی و بیچارگی به او خیره مانده بود و برای ذره‌ای توجه از جانب پسرک التماس میکرد از نظر پسرک فرح‌بخش بود
با قدم های آهسته دوباره به چشم خونیش
نزدیک شدم
× میخوای کمکت کنم . آقای کیم ؟
میخوای راحتشی از این وضعیت !؟
پیرمرد سرفه‌‌ی دردناکی کرد که باعث سوزش شدید گلوش شد.
بالاخره به سختی جواب داد
$ ل.لطفا
× نشنیدم ... بلندتر !
پیرمرد تمام توان خودش را جمع کرد و فریاد زد
$ل.لطفا...خوا..هش...میکنم
پوزخندی از پیروزی زدم و با چشمانی
پر از هیجان و انتقام به پیرمرد خیره ماندم
× که اینطور...یادت باشه خودت گفتی !
چاقو خونیم رو از بدن یکی از بادیگارداش که حالا مرده بود بیرون کشیدم داخل دستم تاب دادم
ثانیه بعد چاقو رو داخل قلب پیرمرد فرو رفت
× من پسر جئونم آقای کیم ( با پوزخند )
× این چیزی بود که خودت خواسته بودی
آقای کیم میخواستی راحتت کنم و من هم همین کار رو کردم
پیرمرد با چشم های پر از درد و شوکه به پسرک خیره شده بود
و ثانیه بعد به خوابی ابدی فرو رفت...
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا ازم حمایت کنید