شادی اور(part 26)
*پایان .فلش بک*
رفتم سمت صندلی خودم که دیدم سوبین سرشو گزاشته رو شونه شوگا و شوگا هم سرشو گزاشته روی سر سوبین و هردوتاشون خوابن رائون هم اونطرف ایرپاد گوشش بود و خواب بود رفتم جلوی رائون و میخواستم ایرپاداشو از گوشش در بیارم سرمو بردم نزدیک سرش همین که ایرپادشو دراوردم
+نکن(با چشمای بسته)
سرشو برگردونن سمت من و چشماشو باز کرد صورتامون فقط 1سانتی متر باهم فاصله داشت
+خواب نیستم
به صورتش زل زده بودم که دوباره چشماشو بست و خوابید حسی که اون موقع داشتم نمیدونم چی بود سریع اومدم کنار جونگ کوک نشستم
ج.ک:چیشد؟
ته:هیچی شوگا خوابش برده واسه همین برگشتم
ج.ک:اها
*یک ساعت بعد ^خونه بابابزرگ جیمین^*
+جیمین اینجا کجاس؟
¶خونه خالم (ادمین:خونه خاله کدوم وره؟ 😂🤌)
+اها
¶میتونیم چند روزی اینجا بمونیم خالم اینجا نیست و وقتی شنید دارم میام ججو بهم گفت بیاییم اینجا بمونیم
ته:چه خاله خوبی
خلاصه همه رفتیم داخل خونه چهارتا اتاق داشت وسایلمونو گزاشتیم تو خونه و قرار شد بعد ازینکه یه چیزی خوردیم بریم بیرون بگردیم
^بعد ازینکه رفتن بیرون^
از خونه زدیم بیرون ججو یه جوری بود که اگه میخواستی بری بگردی بخاطر حفظ محیط زیست باید یا پیاده یا با دوچرخه میرفتی تصمیم گرفتم پیاده بریم بیرون
¢چقدر هوا خوبه
ته:میگم سوبین الان که داریم پیاده میریم ولی گفته باشم بعدا اگه پاهات درد گرفت کولت نمیکنما گفته باشم(سوبین کم خونی داره بچم)(ادمین:منو داداشم🤌)
¢باشه بابا خوبه یه بار منو کول کردی انقدر منت میزاری خسته نشی یه وقت(ادمین:این دیگه واقعا حرف زدنای من و داداشمه😂🤌)
¶بسه دیگه خفمون کردین اومدیم خوش بگذرونیم انقدر غر نزنین سر هم
+جیمین حرص نخور این دوتا، تا سر همدیگه غر نزنن روزشون شب نمیشه(ادمین :یه کلمه از مادر عروس😂🤌)
ادامه دارد...
گایز ببخشید کوتاه بود 🤌
نظر یادتون نره 💜🥺
رفتم سمت صندلی خودم که دیدم سوبین سرشو گزاشته رو شونه شوگا و شوگا هم سرشو گزاشته روی سر سوبین و هردوتاشون خوابن رائون هم اونطرف ایرپاد گوشش بود و خواب بود رفتم جلوی رائون و میخواستم ایرپاداشو از گوشش در بیارم سرمو بردم نزدیک سرش همین که ایرپادشو دراوردم
+نکن(با چشمای بسته)
سرشو برگردونن سمت من و چشماشو باز کرد صورتامون فقط 1سانتی متر باهم فاصله داشت
+خواب نیستم
به صورتش زل زده بودم که دوباره چشماشو بست و خوابید حسی که اون موقع داشتم نمیدونم چی بود سریع اومدم کنار جونگ کوک نشستم
ج.ک:چیشد؟
ته:هیچی شوگا خوابش برده واسه همین برگشتم
ج.ک:اها
*یک ساعت بعد ^خونه بابابزرگ جیمین^*
+جیمین اینجا کجاس؟
¶خونه خالم (ادمین:خونه خاله کدوم وره؟ 😂🤌)
+اها
¶میتونیم چند روزی اینجا بمونیم خالم اینجا نیست و وقتی شنید دارم میام ججو بهم گفت بیاییم اینجا بمونیم
ته:چه خاله خوبی
خلاصه همه رفتیم داخل خونه چهارتا اتاق داشت وسایلمونو گزاشتیم تو خونه و قرار شد بعد ازینکه یه چیزی خوردیم بریم بیرون بگردیم
^بعد ازینکه رفتن بیرون^
از خونه زدیم بیرون ججو یه جوری بود که اگه میخواستی بری بگردی بخاطر حفظ محیط زیست باید یا پیاده یا با دوچرخه میرفتی تصمیم گرفتم پیاده بریم بیرون
¢چقدر هوا خوبه
ته:میگم سوبین الان که داریم پیاده میریم ولی گفته باشم بعدا اگه پاهات درد گرفت کولت نمیکنما گفته باشم(سوبین کم خونی داره بچم)(ادمین:منو داداشم🤌)
¢باشه بابا خوبه یه بار منو کول کردی انقدر منت میزاری خسته نشی یه وقت(ادمین:این دیگه واقعا حرف زدنای من و داداشمه😂🤌)
¶بسه دیگه خفمون کردین اومدیم خوش بگذرونیم انقدر غر نزنین سر هم
+جیمین حرص نخور این دوتا، تا سر همدیگه غر نزنن روزشون شب نمیشه(ادمین :یه کلمه از مادر عروس😂🤌)
ادامه دارد...
گایز ببخشید کوتاه بود 🤌
نظر یادتون نره 💜🥺
۲.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.