«When he was your friend's brother»

«When he was your friend's brother»
«part_¹⁷»
م/ج: چییییی
جونگکوک: آشنا هست
لیا: کی؟
جونگکوک: ات
راوی
لیا که داشت آب میخورد آب پرید گلوش و به سرفه افتاد
لیا: چییی
جونگکوک: چیه مگه فردا میرم با پدر مادرش حرف بزنم
لیا: ات میدونه
جونگکوک: نه
همینطور که حرف میزدن گوشی جونگکوک زنگ خورد ات بود جواب
جونگکوک: بله
ات: عشقم
جونگکوک: بله
ات: دلم برات تنگ شده
جونگکوک: منم میخوای بیام دنبالت بریم بیرون
ات: نه همین که صدا تو شندیم خوبه
جونگکوک: عشقم
ات: دوست دارم فردا ببینمت
جونگکوک: باش میام خونتون
ات: اما
جونگکوک: میخوام با ماماو بابات حرف بزنم
ات: ب... باشه
جونگکوک: خب من برم
ات: باش
جونگکوک: دوست دارم
ات: منم دوست دارم
قطع کرد
جونگکوک: من میرم
م/ج: باش
لیا: کی بود
جونگکوک: ات گفت میخواد ببینتم ولی من فردا میرم پیشش پس باید برم
لیا: 😐😐
جونگکوک: بای
ب/ج: بای
از عمارت زدم بیرون سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت عمارت بعد چند دقیقه رسیدم پیاده شدم رفتم داخل رفتم اتاقم و رفتم دستشویی کار های لازم و کردم اومد دراز کشیدمو خوابیدم
ات ویو
وقتی صحبتم با جونگکوک تموم شد لباس خواب هام و پوشیدم رفتم دستشویی و اومدم دراز کشیدم رو تخت و خوابیدم


فصل 2 داشته باشه؟