♕o(was your cousin until.....)o♕
♕o(was your cousin until.....)o♕
♕ o( part_①⓪ )o♕
ا.ت: گفتم ولش کنید.... شما مثلا پلیسید.. دارن دخترم و اذیت میکنن(داد و بغض)
جونگکوک: بیهوده تلاش نکن اونا نمیتونن کاری کنن
ا.ت طاقتش تموم شده بود اسلحشو در اورد و روبه جونگکوک گرفت دستاش یخ زده بود میلرزید الان براتون سواله این که انقدر ضعیفه چجور تونسته یه باند بزرگ مافیای زن رو اداره کنه؟
جونگکوک: جونگکوک خیلی خونسرد قدم زنان سمت ا.ت میرفت ا.ت هم همینژور به عقب قدم بر میداشت بادیگاردها، پلیسا و جیا تا الان درحال تماشا بودن که قراره چه اتفاقی بیوفته هیچکس جرعت نداشت نزدیک جونگکوک بشه چون میدونست عواقبش چیه
ا.ت: شلیک میکنم... جلو نیا.... گ.. گف.. گفتم جلو نیا شلیک میکنم
بازم اون شخصیت دختر معصوم و کیوت و ضریف درحال بازگشت بود؟خیر ا.ت شخصیت ضعیف تر از چیزه ممکن داره که فقط با کمک تهیونگ تونسته یه باند رو اداره کنه
جونگکوک: منتظرم...
جونگکوک تقریبا نزدیک ا.ت بود اسلحرو با یه حرکت از دست ا.ت بیرون کشید و روی یکی از انگشتاش چرخوند و پرتش کرد روی زمین همون لحضه صدای تهیونگ به گوش رسید
تهیونگ: ا.ت!
جونگکوک: بگیریدش
ا/پ: چشم...
تهیونگ: هعیی
حدود ۷۵ نفر بیشتر سعی داشتن تهیونگ رو بگیرن ولی تهیونگ قوی تر از این حرفا بود همنجوری درحال زدن چندتای دیگه از افراد پلیس و جونگکوک بود که چند نفر از پشت دستاشو گرفتن و بهش دستبند زدن
تهیونگ: هیچ اشکالی نداره ولی نمیزارم ببری جئون جونگکوک برنده ی این بازی منم
ا.ت که تا الان تماشاگر بود لب زد
ا.ت: تهیونگ نجاتت میدم از اون هلف دونی میارمت بیرون
جونگکوک: گمشید بیرون اینم ببرید
ا.ت: این بار نشد ولی بار دیگه نمیزارم قسر در بری
همه از عمارت رفتن بیرون جانگشین و چنتا از افراد جیا رو به داخل عمارت هدایت کردن
جونگکوک: کجا به این زودیا خانم کوچولو
ا.ت: برای امروز کافیه ولی تلافی میکنم مطمئن باش
همینطور که ا.ت به سمت در عمارت قدم بر میداشت در های عمارت خود به خود بسته شد
جونگکوک: جایی تشریف میبریدن خانم جئون؟
از زبان ا.ت
کم کم داشتم از حرفاش میترسیدم منظورش چیه
به سمتم قدم برداشت و وقتی بهم رسید دوتا دستمو محکم از پشت گرفت زور من در مقابل زوری که اون داشت هیچ بود تعجب کردم
ا.ت: د.. دستمو ول کن میخوام برم
جونگکوک: مگه نخواستی پیش جیا باشی پس از این به بعدش دیگه با من.... راه بیوفت واگر نه همینجا....
ا.ت: باشه دارم میرم
یعنی الان داره مجبورم میکنه پیشش بمونم بعد از چندمین وارد عمارت شدیم ظاهرا هنوز داشتم دکور جشن تولد دیشب جیا رو جمع میکردن اصلا دقت نکرده بودم دکور عمارت هنوزم طوریه که من چیده بودم هیچی جابه جا نشده بود جونگکوک منو از پله ها بالا برد و برد توی اتاق خودش از تم مشکی اتاق فهمیدم مال جونگکوکه
♕ o( part_①⓪ )o♕
ا.ت: گفتم ولش کنید.... شما مثلا پلیسید.. دارن دخترم و اذیت میکنن(داد و بغض)
جونگکوک: بیهوده تلاش نکن اونا نمیتونن کاری کنن
ا.ت طاقتش تموم شده بود اسلحشو در اورد و روبه جونگکوک گرفت دستاش یخ زده بود میلرزید الان براتون سواله این که انقدر ضعیفه چجور تونسته یه باند بزرگ مافیای زن رو اداره کنه؟
جونگکوک: جونگکوک خیلی خونسرد قدم زنان سمت ا.ت میرفت ا.ت هم همینژور به عقب قدم بر میداشت بادیگاردها، پلیسا و جیا تا الان درحال تماشا بودن که قراره چه اتفاقی بیوفته هیچکس جرعت نداشت نزدیک جونگکوک بشه چون میدونست عواقبش چیه
ا.ت: شلیک میکنم... جلو نیا.... گ.. گف.. گفتم جلو نیا شلیک میکنم
بازم اون شخصیت دختر معصوم و کیوت و ضریف درحال بازگشت بود؟خیر ا.ت شخصیت ضعیف تر از چیزه ممکن داره که فقط با کمک تهیونگ تونسته یه باند رو اداره کنه
جونگکوک: منتظرم...
جونگکوک تقریبا نزدیک ا.ت بود اسلحرو با یه حرکت از دست ا.ت بیرون کشید و روی یکی از انگشتاش چرخوند و پرتش کرد روی زمین همون لحضه صدای تهیونگ به گوش رسید
تهیونگ: ا.ت!
جونگکوک: بگیریدش
ا/پ: چشم...
تهیونگ: هعیی
حدود ۷۵ نفر بیشتر سعی داشتن تهیونگ رو بگیرن ولی تهیونگ قوی تر از این حرفا بود همنجوری درحال زدن چندتای دیگه از افراد پلیس و جونگکوک بود که چند نفر از پشت دستاشو گرفتن و بهش دستبند زدن
تهیونگ: هیچ اشکالی نداره ولی نمیزارم ببری جئون جونگکوک برنده ی این بازی منم
ا.ت که تا الان تماشاگر بود لب زد
ا.ت: تهیونگ نجاتت میدم از اون هلف دونی میارمت بیرون
جونگکوک: گمشید بیرون اینم ببرید
ا.ت: این بار نشد ولی بار دیگه نمیزارم قسر در بری
همه از عمارت رفتن بیرون جانگشین و چنتا از افراد جیا رو به داخل عمارت هدایت کردن
جونگکوک: کجا به این زودیا خانم کوچولو
ا.ت: برای امروز کافیه ولی تلافی میکنم مطمئن باش
همینطور که ا.ت به سمت در عمارت قدم بر میداشت در های عمارت خود به خود بسته شد
جونگکوک: جایی تشریف میبریدن خانم جئون؟
از زبان ا.ت
کم کم داشتم از حرفاش میترسیدم منظورش چیه
به سمتم قدم برداشت و وقتی بهم رسید دوتا دستمو محکم از پشت گرفت زور من در مقابل زوری که اون داشت هیچ بود تعجب کردم
ا.ت: د.. دستمو ول کن میخوام برم
جونگکوک: مگه نخواستی پیش جیا باشی پس از این به بعدش دیگه با من.... راه بیوفت واگر نه همینجا....
ا.ت: باشه دارم میرم
یعنی الان داره مجبورم میکنه پیشش بمونم بعد از چندمین وارد عمارت شدیم ظاهرا هنوز داشتم دکور جشن تولد دیشب جیا رو جمع میکردن اصلا دقت نکرده بودم دکور عمارت هنوزم طوریه که من چیده بودم هیچی جابه جا نشده بود جونگکوک منو از پله ها بالا برد و برد توی اتاق خودش از تم مشکی اتاق فهمیدم مال جونگکوکه
۱۶.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.