ₚ.ₜ𝟐𝟏
کل فیلم با نگاه ها و بوسه های جیهوپ گذشت بالاخره تموم شد و الان دوتایی درحال غش بودیم لپتاپ و خاموش کردم و با کمک جیهوپ تخت رو مرتب کردم خودم روی تخت انداختمو پتو رو روسرم کشیدم و منتظر جیهوپ که توی بغلش بکشتم شدم و خداروشکر طول نکشید که اتفاق افتاد
جیهوپ:خسته شدی؟
سری تکون دادم که شیطون گفت
جیهوپ :هنوز خیلی بیشتر باید خسته بشی
یونا:جیهوپپپ
مشت آرومی رو سینه اش زدم
جیهوپ خنده ای کرد و بوسه نسبتا طولانی روی شقيقه ام زد و با شوخی بهم گفت
جیهوپ:امشب و میبخشم چون خسته ای
یونا:ساکت
لبخندی زد و دست هاشو دورم تنگتر کرد
سرمو لای گردنش قرار دادم لبامو روی شاه رگش گذاشتم بوسیدمش و همینجوری لبامو روی نبضش نگهداشتم خیلی حس قشنگیه ضربان کسی که عاشقشی رو حس کنی اینکه اون ضربان کنارت و مال خودته با ریتم ضربان جیهوپ خوابم برد و جیهوپ هم پتو رو روم بیشتر بالا کشید و اون هم به عالم خواب قدم گذاشت
....
مامان
صبحانه رو حاضر کردم و به یانگسو گفتم شروع کنه تا بچه هارو صدا کنم قهوه اش رو روی میز گذاشت و با لبخند گفت
یانگسو:میدونی که به بدون شما نمیتونم پس زود بیایین
لبخندی به همسرم زدم و از پله ها به سمت اتاق مشترک بچه ها راه افتادم
میدونستم که دیشب دیر خوابیدن پس الان در زدن بی فایده اس در رو باز کردم وارد شدم با اولین نگاه به اتاق دختر و پسرش رو که هم گره خورده بودن و یونا روی جیهوپ بود هم شوکه شد هم باعث خنده اش شد خیلی عجیب بود که این دوتا تازگیا کنار هم کنار میان حتی باهم میخوابن
آروم جلو رفت و جیهوپ رو بیدار کرد چون منظقش نسبت به دخترش بهتر بود حداقل خود درگیری نداشت و آخر از رو تخت پایین نمی افتاد
مامان:جیهوپ!
جلو تر رفت و دست رو روی موهای لختش کشید
مامان:پسرم پاشید بیایید صبحانه
جیهوپ اوهومی کشید و یکی از چشماشو باز کرد اول به مامانش نگاه کرد و بعد اون یکی رو باز کرد و به یونا که روش بود نگاه کرد ای کاش مامان نبود تا از این فرشته خوابالو روش لذت میبرد
لحظه ای با فکر مامان سرش رو بالا گرفت و خنده ای کرد
جیهوپ:اه باشه دیشب فیلم ترسناک دیدم همینجوری خوابمون برد
خوشبختانه مامان لبخندی زد و بعد گفتن
مامان:باشه پس منتظریم زود بیایید
از اتاق خارج شد
جیهوپ نفس راحتی کشید و دست هاش دورم انداخت و روی تخت خوابوندم و بهم خیره شد
جیهوپ:یونا... یونا
ناله آرومی کردم
جیهوپ بوسه ای روی گونه ام گذاشت و دوباره گفت
جیهوپ:پاشو پرنسس امروز تنبلی نداریم
اخمی کردم اما چشمام باز نکردم
جیهوپ دوباره به صورت خوابالو کیوتم لبخند زد از تخت بیرون امد دست هاشو زیر زانو هامو گردنم گذاشت و بلندم کرد از ترس افتادن چشمامو باز کردم و دستامو دور گردنش انداخت
یونا:جیهوپ بذارم زمین
جیهوپ:هیسسس کوچولو میریم حموم
وارد سرویس شد و در رو بست و قفلش کرد و وارد حموم شد و در شیشه ایش رو بست
یونا:باهم!
جیهوپ:اوهوم
یونا:عمرا
جیهوپ:چرا؟
یونا:چه تضمینیه که بهم تجاوز نکنی؟
جیهوپ:لازم به تجاوز کردن نیست چون همین الان دارمت
یونا:جیهوپ نه تازه امروز دانشگاه هم داریم
جیهوپ:میخواستی دیشب ردم نکنی
یونا:جیهوپ
جیهوپ:هیششش
به دیوار تکیه ام داد و لبامو داخل دهنش کشید از همون اول یه بوسه خیس و شهوت انگیزی رو شروع کرد و دوش آب رو رومون باز کرد طولی نکشید لباسامون به تنمو چسبیده بودن و برآمدگی بدن هامون رو به نمایش میذاشتن جیهوپ دستش رو پشت کمرم گذاشت و سمت خودش کشید گازی به لبم زد و جدا شد
جیهوپ:.....
جیهوپ:خسته شدی؟
سری تکون دادم که شیطون گفت
جیهوپ :هنوز خیلی بیشتر باید خسته بشی
یونا:جیهوپپپ
مشت آرومی رو سینه اش زدم
جیهوپ خنده ای کرد و بوسه نسبتا طولانی روی شقيقه ام زد و با شوخی بهم گفت
جیهوپ:امشب و میبخشم چون خسته ای
یونا:ساکت
لبخندی زد و دست هاشو دورم تنگتر کرد
سرمو لای گردنش قرار دادم لبامو روی شاه رگش گذاشتم بوسیدمش و همینجوری لبامو روی نبضش نگهداشتم خیلی حس قشنگیه ضربان کسی که عاشقشی رو حس کنی اینکه اون ضربان کنارت و مال خودته با ریتم ضربان جیهوپ خوابم برد و جیهوپ هم پتو رو روم بیشتر بالا کشید و اون هم به عالم خواب قدم گذاشت
....
مامان
صبحانه رو حاضر کردم و به یانگسو گفتم شروع کنه تا بچه هارو صدا کنم قهوه اش رو روی میز گذاشت و با لبخند گفت
یانگسو:میدونی که به بدون شما نمیتونم پس زود بیایین
لبخندی به همسرم زدم و از پله ها به سمت اتاق مشترک بچه ها راه افتادم
میدونستم که دیشب دیر خوابیدن پس الان در زدن بی فایده اس در رو باز کردم وارد شدم با اولین نگاه به اتاق دختر و پسرش رو که هم گره خورده بودن و یونا روی جیهوپ بود هم شوکه شد هم باعث خنده اش شد خیلی عجیب بود که این دوتا تازگیا کنار هم کنار میان حتی باهم میخوابن
آروم جلو رفت و جیهوپ رو بیدار کرد چون منظقش نسبت به دخترش بهتر بود حداقل خود درگیری نداشت و آخر از رو تخت پایین نمی افتاد
مامان:جیهوپ!
جلو تر رفت و دست رو روی موهای لختش کشید
مامان:پسرم پاشید بیایید صبحانه
جیهوپ اوهومی کشید و یکی از چشماشو باز کرد اول به مامانش نگاه کرد و بعد اون یکی رو باز کرد و به یونا که روش بود نگاه کرد ای کاش مامان نبود تا از این فرشته خوابالو روش لذت میبرد
لحظه ای با فکر مامان سرش رو بالا گرفت و خنده ای کرد
جیهوپ:اه باشه دیشب فیلم ترسناک دیدم همینجوری خوابمون برد
خوشبختانه مامان لبخندی زد و بعد گفتن
مامان:باشه پس منتظریم زود بیایید
از اتاق خارج شد
جیهوپ نفس راحتی کشید و دست هاش دورم انداخت و روی تخت خوابوندم و بهم خیره شد
جیهوپ:یونا... یونا
ناله آرومی کردم
جیهوپ بوسه ای روی گونه ام گذاشت و دوباره گفت
جیهوپ:پاشو پرنسس امروز تنبلی نداریم
اخمی کردم اما چشمام باز نکردم
جیهوپ دوباره به صورت خوابالو کیوتم لبخند زد از تخت بیرون امد دست هاشو زیر زانو هامو گردنم گذاشت و بلندم کرد از ترس افتادن چشمامو باز کردم و دستامو دور گردنش انداخت
یونا:جیهوپ بذارم زمین
جیهوپ:هیسسس کوچولو میریم حموم
وارد سرویس شد و در رو بست و قفلش کرد و وارد حموم شد و در شیشه ایش رو بست
یونا:باهم!
جیهوپ:اوهوم
یونا:عمرا
جیهوپ:چرا؟
یونا:چه تضمینیه که بهم تجاوز نکنی؟
جیهوپ:لازم به تجاوز کردن نیست چون همین الان دارمت
یونا:جیهوپ نه تازه امروز دانشگاه هم داریم
جیهوپ:میخواستی دیشب ردم نکنی
یونا:جیهوپ
جیهوپ:هیششش
به دیوار تکیه ام داد و لبامو داخل دهنش کشید از همون اول یه بوسه خیس و شهوت انگیزی رو شروع کرد و دوش آب رو رومون باز کرد طولی نکشید لباسامون به تنمو چسبیده بودن و برآمدگی بدن هامون رو به نمایش میذاشتن جیهوپ دستش رو پشت کمرم گذاشت و سمت خودش کشید گازی به لبم زد و جدا شد
جیهوپ:.....
۳۷.۴k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.