ب دلیل اینک نمیتونم فردا فعالیت کنم امشب میزارم
پارت ۱
های گایز رها هستم ماجرا از اونجایی شروع شد ک واس قبولی دانشگاهم دعوت شدم پارتی ک ب واسته دوستام(السانا و سارا) گرفته شده بود وارد ک شدم ینفر خیلی محترمانه کتمو برداشت و آویز کرد رفتم سمت میزی ک اکیپمون دورش نشسته بودن
رها:سلام بچ ها
الی: چ سلام سردی بیا بشین
نشستم
ساری:چی شده رها
رها:بیخی آشنا نمیکنین با آقایون
ی نفرشو میشناختم رهام برادر ناتنیم بود
ساری: رهام و امیر هستن نوکر شوما آبزی
رهام:سلام مبارکه قبولیتون
رهام:مرسی
امیر:حالتون خوبه
رها:ها اره ببخشید خدمو معرفی نکردم رها هستم
الی:تازه باهاشون آشنا شدیم دوستای بوی فرندتن
ساری:اوک بسه بوی فرندش دیگ نی کات کردن اسمش نیاد ک بد قاطی میکنما
امیر:علی ک پسر خوبیه
رهام:کافیه امیر
قشنگ معلوم بود رهام غیرتی شده اون فک میکرد من از اینک اون برادرمه خبر ندارم
رها:میتونم بپرسم شغل شما دوتا چیه
رهام:دارم روی موسقی کار میکنم
امیر:مدلینگ هستم
رها:ی شغل بهتر براتون دارم نظرتون چیه
الی:شروع نکن رها
رهام:میشنویم
رها:حدود ی ماهه پدرم فوت کرده شرکتش الان من باید اداره اش کنم اونجا کارمند نیاز دارم ماهیانه دو میلیارد حقوق نظر
امیر:تسلیت میگم پیشنهاد بد نیست شرکته چیه
رها:دارو سازی
رهام:باید بهش فک کنیم
ساری:میشه بحث کار و بزارین کنار خوش بگذرونیم
رها:شرمنده دوستان من باید برم مادرم تنا هستش آقا رهام آقا امیر این کارت شرکت بنده است اگ جوابتون مثبت بود ب این شماره ایی ک روی کارته زنگ بزنین
بلند شدم بند کیفمو گرفتم خداحافظی کردم کتمو برداشتم از آپارتمان زدم بیرون سوار ماشین شدم ی موسیقی گذاشتم دستامو روی فرمون قفل کردم سرمو بینشون قرار دادم
رها: بسه رها تموم کن میدونم اگ مادرت بفهمه پدرت ی زن دیگ داشته نابود میشه لطفا خونسرد باش قرار نیست بفمه رهام ک نمیدونع تو خاهرشی قرار هم نیست بدونه اوکی
سرمو بلند کردم سوییچ رو چرخوندم ماشین روشن شد حرکت کردم رسیدم خونه مامان خاب بود لباسمو عوض کردم ی دوش گرفتم و دراز کشیدم صب زود آماده شدم ی کت و شلوارقهوه ایی رنگ پوشیدم سمت شرکت حرکت کردم
رها:سلام صب بخیر خانم جلالی
منشی با شنیدن صدام بلند شد و سلام کرد
جلالی:خانم آقایون اومدن شما رو ببینن
رها:ی قهوه برام بیار بعد آقایون رو بفرست داخل
وارد اتاق شدم پشت میز نشستم جلالی برام قهوه آورد بعد رفتنش در زدن
رها:بفرماید داخل
در باز شد و رهام و امیر وارد شدن دستامو گذاشتم روی میز بلند شدم اشاره کردم بشینن خدمم نشستم و پاهامو انداختم روی هم
رها:خوش اومدید
امیر:درباره استخدام کار اومدیم ک شما دیشب فرمودین
رها:از قیافه دوستتون معلومه بزور اومدن اینجا
های گایز رها هستم ماجرا از اونجایی شروع شد ک واس قبولی دانشگاهم دعوت شدم پارتی ک ب واسته دوستام(السانا و سارا) گرفته شده بود وارد ک شدم ینفر خیلی محترمانه کتمو برداشت و آویز کرد رفتم سمت میزی ک اکیپمون دورش نشسته بودن
رها:سلام بچ ها
الی: چ سلام سردی بیا بشین
نشستم
ساری:چی شده رها
رها:بیخی آشنا نمیکنین با آقایون
ی نفرشو میشناختم رهام برادر ناتنیم بود
ساری: رهام و امیر هستن نوکر شوما آبزی
رهام:سلام مبارکه قبولیتون
رهام:مرسی
امیر:حالتون خوبه
رها:ها اره ببخشید خدمو معرفی نکردم رها هستم
الی:تازه باهاشون آشنا شدیم دوستای بوی فرندتن
ساری:اوک بسه بوی فرندش دیگ نی کات کردن اسمش نیاد ک بد قاطی میکنما
امیر:علی ک پسر خوبیه
رهام:کافیه امیر
قشنگ معلوم بود رهام غیرتی شده اون فک میکرد من از اینک اون برادرمه خبر ندارم
رها:میتونم بپرسم شغل شما دوتا چیه
رهام:دارم روی موسقی کار میکنم
امیر:مدلینگ هستم
رها:ی شغل بهتر براتون دارم نظرتون چیه
الی:شروع نکن رها
رهام:میشنویم
رها:حدود ی ماهه پدرم فوت کرده شرکتش الان من باید اداره اش کنم اونجا کارمند نیاز دارم ماهیانه دو میلیارد حقوق نظر
امیر:تسلیت میگم پیشنهاد بد نیست شرکته چیه
رها:دارو سازی
رهام:باید بهش فک کنیم
ساری:میشه بحث کار و بزارین کنار خوش بگذرونیم
رها:شرمنده دوستان من باید برم مادرم تنا هستش آقا رهام آقا امیر این کارت شرکت بنده است اگ جوابتون مثبت بود ب این شماره ایی ک روی کارته زنگ بزنین
بلند شدم بند کیفمو گرفتم خداحافظی کردم کتمو برداشتم از آپارتمان زدم بیرون سوار ماشین شدم ی موسیقی گذاشتم دستامو روی فرمون قفل کردم سرمو بینشون قرار دادم
رها: بسه رها تموم کن میدونم اگ مادرت بفهمه پدرت ی زن دیگ داشته نابود میشه لطفا خونسرد باش قرار نیست بفمه رهام ک نمیدونع تو خاهرشی قرار هم نیست بدونه اوکی
سرمو بلند کردم سوییچ رو چرخوندم ماشین روشن شد حرکت کردم رسیدم خونه مامان خاب بود لباسمو عوض کردم ی دوش گرفتم و دراز کشیدم صب زود آماده شدم ی کت و شلوارقهوه ایی رنگ پوشیدم سمت شرکت حرکت کردم
رها:سلام صب بخیر خانم جلالی
منشی با شنیدن صدام بلند شد و سلام کرد
جلالی:خانم آقایون اومدن شما رو ببینن
رها:ی قهوه برام بیار بعد آقایون رو بفرست داخل
وارد اتاق شدم پشت میز نشستم جلالی برام قهوه آورد بعد رفتنش در زدن
رها:بفرماید داخل
در باز شد و رهام و امیر وارد شدن دستامو گذاشتم روی میز بلند شدم اشاره کردم بشینن خدمم نشستم و پاهامو انداختم روی هم
رها:خوش اومدید
امیر:درباره استخدام کار اومدیم ک شما دیشب فرمودین
رها:از قیافه دوستتون معلومه بزور اومدن اینجا
۷.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.