میراث ابدی۲ 💜پــارت۸💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بوگوم: آهان. راستی دقت کردی یجوری به جانگکوک نگاه میکرد؟
نامجون: آره. قبلا همدیگرو دیده بودید؟
ــ نه. تا حالا پایتخت نیومدیم.
نامجون: آهان. خب میخوایید کجا برید؟
+ دوستای جدیدتن؟
پسر قد بلند و خوشتیپی بود........
نامجون: مثل همیشه بازم اینجا اومدی؟
پسره: آره.
اومد کنار نامجون نشست..........
پسره: معرفی نمیکنی؟
نامجون: دوستامن. جانگکوک و بوگوم.
پسره: خوشبختم از آشناییتون.
نامجون: بچه ها ایشون اون وو پسر بزرگ شاهزاده تهیونگ.
بوگوم: همچنین.
اون وو: خاله یه نوشیدنی بیار. خب چخبرا نامجون؟
نامجون: هیچی برا گارد ثبت نام کردیم.
اون وو: نبابا تو؟!!!
نامجون: با دوستام.
اون وو: آهان.
اون وو: بچه نوشیدنی مهمون من.
+ اینجا چیکار میکنی؟
شوگا بود............
اون وو: یاد قدیما افتادم.
نامجون: شما دو تا هم قبلا میومدید؟
اون وو: برای گردش میومدم ولی چیزی نمیخوردم.
شوگا: کاملا داری اشتباه میکنی. اون چیزی نیس که تو فک میکنی. پس.
اون وو بلند شد و جلوی شوگا ایستاد.........
اون وو: چرا اعصبانی میشی. خودمم میدونم. ولی به فکر چیزی نبودم که تو فک میکنی. خواستم چیزی با جوونا بخورم همین.
نامجون: چرا دارید دعوا میکنید؟
اون وو: اصلا چرا خودت اینجایی؟
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
بوگوم: آهان. راستی دقت کردی یجوری به جانگکوک نگاه میکرد؟
نامجون: آره. قبلا همدیگرو دیده بودید؟
ــ نه. تا حالا پایتخت نیومدیم.
نامجون: آهان. خب میخوایید کجا برید؟
+ دوستای جدیدتن؟
پسر قد بلند و خوشتیپی بود........
نامجون: مثل همیشه بازم اینجا اومدی؟
پسره: آره.
اومد کنار نامجون نشست..........
پسره: معرفی نمیکنی؟
نامجون: دوستامن. جانگکوک و بوگوم.
پسره: خوشبختم از آشناییتون.
نامجون: بچه ها ایشون اون وو پسر بزرگ شاهزاده تهیونگ.
بوگوم: همچنین.
اون وو: خاله یه نوشیدنی بیار. خب چخبرا نامجون؟
نامجون: هیچی برا گارد ثبت نام کردیم.
اون وو: نبابا تو؟!!!
نامجون: با دوستام.
اون وو: آهان.
اون وو: بچه نوشیدنی مهمون من.
+ اینجا چیکار میکنی؟
شوگا بود............
اون وو: یاد قدیما افتادم.
نامجون: شما دو تا هم قبلا میومدید؟
اون وو: برای گردش میومدم ولی چیزی نمیخوردم.
شوگا: کاملا داری اشتباه میکنی. اون چیزی نیس که تو فک میکنی. پس.
اون وو بلند شد و جلوی شوگا ایستاد.........
اون وو: چرا اعصبانی میشی. خودمم میدونم. ولی به فکر چیزی نبودم که تو فک میکنی. خواستم چیزی با جوونا بخورم همین.
نامجون: چرا دارید دعوا میکنید؟
اون وو: اصلا چرا خودت اینجایی؟
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
۹.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.