part4*ادامه
اما پسرا هم تو اتاق بزرگ میخابیدن ، سخت بود ولی باید تحمل میکردیم....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه از زبان تهیونگ: تو اتاق ما سه تا تخت دو طبقه بود و یدونه هم تخت کوچیک جلوشون گذاشته بودن سنگ کاغذ قیچی آوردیم و اخر سر اون تخت کوچیکه به جونگ کوک رسید
ادامه از زبان سونلی: زندگی توی اون لونه موش اونم با ۸ نفره دیگه که نمیشناسی واقعا سخت بود اما بهش عادت میکنم.
(پرش زمانی به شب روزی که اومدن به خوابگاه )
ویو جونگ کوک: بعد از اینکه لباسامو مرتب کردم از اتاق اومدم بیرون دیدم هرکی داره کار خودشو انجام میده جین هیونگ و یونگی هیونگ داشتن آشپزی میکردن رفتم نشستم کنارشون....
اینم ادامه پارت ۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه از زبان تهیونگ: تو اتاق ما سه تا تخت دو طبقه بود و یدونه هم تخت کوچیک جلوشون گذاشته بودن سنگ کاغذ قیچی آوردیم و اخر سر اون تخت کوچیکه به جونگ کوک رسید
ادامه از زبان سونلی: زندگی توی اون لونه موش اونم با ۸ نفره دیگه که نمیشناسی واقعا سخت بود اما بهش عادت میکنم.
(پرش زمانی به شب روزی که اومدن به خوابگاه )
ویو جونگ کوک: بعد از اینکه لباسامو مرتب کردم از اتاق اومدم بیرون دیدم هرکی داره کار خودشو انجام میده جین هیونگ و یونگی هیونگ داشتن آشپزی میکردن رفتم نشستم کنارشون....
اینم ادامه پارت ۴
۳۴.۰k
۰۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.