اون برادرناتنیم بود ☆3~
+ چه چیزی ؟
پ.خ خب از الان ا.ت و یونا ( مامان ا.ت ....اسم دیگه ای به ذهنم نرسید ) اینجا زندگی می کنند. ا.ت دوس دارم اینجا رو خونه ی خودت ببینی و تهیونگ هم برادرت . دوست دارم رابطه ی خوبی بینتون بر قرار شه .
+ چشم
_ چشم پدر
م.ت خوبه
پ.ت او راستی ...تهیونگ امروز قرار بود بری پیش جونگ کوک ؟( دوست تهیونگ و بچه ی شریک پ.خ )
_ آه بله پدر ۱ ساعت دیگه می خوام راه بیوفتم
پ.خ عالیه ......تو باید ا.ت رو هم ببری .
+ چی ؟ من ...من شاید دوست نداشته باشم برم
م.ت ا.ت اینطوری روابطتون بهتر میشه .
_ باشه پس ا.ت هم می برم
+ اهه
پ.خ حالا غذا تون رو بخورید
* پرش زمانی به زمانی که می خواستن حاضر شن*
خب کلی لباس مارک توی کمد بود . یکی که سیاه بود و جذب بود رو ورداشتم با یه کت پوشیدم آرایشم کردم یه عطر زدم موهامو که اتو کشیده بودم . رفتم پایین
+ تهیونگ من آماده ام
* تهیونگ ویو*
من داشتم می رفتم بار ولی به پدر یه طور دیگه گفتم .البته جونگ کوک و دوست دخترش و هیونجین بودن ولی جایی که بابا فکر میکرد نمی رفتم . تازه اون ا.ت رو هم باید می بردم ...رفته بود حاضر شه منم پایین حاضر شده بودم و منتظر بودم . که اومد پایین واو چه هیکلی چه زیبا ....چی با خودم میگم ....آنقدر عصبانیم کرده خل شدم .
_ اهان بیا بریم
+ باشه
* تو راه*
_ مگه من بهت نگفته بودم پرم به پرت نگیره ؟الان نادیا من تو رو ببینه فکر می کنه بهش خیانت کردم ( نادیا دوست دختر ته )
+ خب باید بهش بگی که من خواهرم
_ خواهر ناتنی . تو یه خواهر ناتنی بدرد نخوری
+ یااا درست صحبت کن .
_ نکنم چی
+ این پاشنه ی کفشو می کنم تو چشت
_ جرئت نداری . بعدشم ما داریم میریم پیش جونگ کوک ولی تو شرکت نه
+ پس تو کجا ؟
_ بار
+ ها؟ پدر داشت می گفت که تو خیلی بچه مثبتی این بود ؟ فکر کنم باید بهش بگم
_ همین الان پیاده شو ( زد کنار )
+ چیکار می کنی الان وسط جاده ایم یه دخترو نمی تونی وسط خیابون بزاری و بری
_ می تونم ( رفت )
* ا.ت ویو *
اصلا نمیدونم باید چی کار کنم . اون مرتیکه منو وسط جاده پیاده کرد . یهو یه ماشینی بوق زد ( علامت هیونجین = ÷)
÷ سلام . اتفاقی افتاده ؟
+ بله برادر ناتنی عزیزم منو این گوشه پیاده کرده
÷ اوه ( خنده) من می تونم ببرمتون ؟
+ من و اون داشتیم می رفتیم بار
÷ این نزدیکی فقط یه بار هست اونم اسمش ... هستش .
+ عا بله همون باره
÷ پس باهم قرار بوده یک جا بریم
+ اهان
÷ سوار شو .
( سوار شو)
÷ خب اسم این برادر ناتنی خوش شانس چیه؟
+ تهیونگ . کیم تهیونگ
÷ عه باورم نمیشه ...اون دوست چندین و چند ساله ی من و جونگ کوک و مایا( دوست دختر کوک ) هست . هیچ کدوم از پارتی ها بدون اون برگزار نمی شه . البته که یه دشمن داره . چون تهیونگ پولدار تره بهش حسودی می کنه . نامجون . کیم نامجون ..
+ اهان .
÷ خب رسیدیم مادمازل
واو چه جای باحالی بود
÷ سعی کن زیاد به هر کسی اینجا اعتماد نکنی . اوه ...بیا بریم برقصیم
+ اوه باشه
....................................
۱۰ لایک
۵ کامنت
پ.خ خب از الان ا.ت و یونا ( مامان ا.ت ....اسم دیگه ای به ذهنم نرسید ) اینجا زندگی می کنند. ا.ت دوس دارم اینجا رو خونه ی خودت ببینی و تهیونگ هم برادرت . دوست دارم رابطه ی خوبی بینتون بر قرار شه .
+ چشم
_ چشم پدر
م.ت خوبه
پ.ت او راستی ...تهیونگ امروز قرار بود بری پیش جونگ کوک ؟( دوست تهیونگ و بچه ی شریک پ.خ )
_ آه بله پدر ۱ ساعت دیگه می خوام راه بیوفتم
پ.خ عالیه ......تو باید ا.ت رو هم ببری .
+ چی ؟ من ...من شاید دوست نداشته باشم برم
م.ت ا.ت اینطوری روابطتون بهتر میشه .
_ باشه پس ا.ت هم می برم
+ اهه
پ.خ حالا غذا تون رو بخورید
* پرش زمانی به زمانی که می خواستن حاضر شن*
خب کلی لباس مارک توی کمد بود . یکی که سیاه بود و جذب بود رو ورداشتم با یه کت پوشیدم آرایشم کردم یه عطر زدم موهامو که اتو کشیده بودم . رفتم پایین
+ تهیونگ من آماده ام
* تهیونگ ویو*
من داشتم می رفتم بار ولی به پدر یه طور دیگه گفتم .البته جونگ کوک و دوست دخترش و هیونجین بودن ولی جایی که بابا فکر میکرد نمی رفتم . تازه اون ا.ت رو هم باید می بردم ...رفته بود حاضر شه منم پایین حاضر شده بودم و منتظر بودم . که اومد پایین واو چه هیکلی چه زیبا ....چی با خودم میگم ....آنقدر عصبانیم کرده خل شدم .
_ اهان بیا بریم
+ باشه
* تو راه*
_ مگه من بهت نگفته بودم پرم به پرت نگیره ؟الان نادیا من تو رو ببینه فکر می کنه بهش خیانت کردم ( نادیا دوست دختر ته )
+ خب باید بهش بگی که من خواهرم
_ خواهر ناتنی . تو یه خواهر ناتنی بدرد نخوری
+ یااا درست صحبت کن .
_ نکنم چی
+ این پاشنه ی کفشو می کنم تو چشت
_ جرئت نداری . بعدشم ما داریم میریم پیش جونگ کوک ولی تو شرکت نه
+ پس تو کجا ؟
_ بار
+ ها؟ پدر داشت می گفت که تو خیلی بچه مثبتی این بود ؟ فکر کنم باید بهش بگم
_ همین الان پیاده شو ( زد کنار )
+ چیکار می کنی الان وسط جاده ایم یه دخترو نمی تونی وسط خیابون بزاری و بری
_ می تونم ( رفت )
* ا.ت ویو *
اصلا نمیدونم باید چی کار کنم . اون مرتیکه منو وسط جاده پیاده کرد . یهو یه ماشینی بوق زد ( علامت هیونجین = ÷)
÷ سلام . اتفاقی افتاده ؟
+ بله برادر ناتنی عزیزم منو این گوشه پیاده کرده
÷ اوه ( خنده) من می تونم ببرمتون ؟
+ من و اون داشتیم می رفتیم بار
÷ این نزدیکی فقط یه بار هست اونم اسمش ... هستش .
+ عا بله همون باره
÷ پس باهم قرار بوده یک جا بریم
+ اهان
÷ سوار شو .
( سوار شو)
÷ خب اسم این برادر ناتنی خوش شانس چیه؟
+ تهیونگ . کیم تهیونگ
÷ عه باورم نمیشه ...اون دوست چندین و چند ساله ی من و جونگ کوک و مایا( دوست دختر کوک ) هست . هیچ کدوم از پارتی ها بدون اون برگزار نمی شه . البته که یه دشمن داره . چون تهیونگ پولدار تره بهش حسودی می کنه . نامجون . کیم نامجون ..
+ اهان .
÷ خب رسیدیم مادمازل
واو چه جای باحالی بود
÷ سعی کن زیاد به هر کسی اینجا اعتماد نکنی . اوه ...بیا بریم برقصیم
+ اوه باشه
....................................
۱۰ لایک
۵ کامنت
۱۱.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.