ویو اوا
ویو اوا
تو ماشین بودم داشتم به بدبختیام فکر میکردم
هه چرا من باید زندگیم این طوری بشه
( اروم داشت اشک میریخت )
۱ ماه بعد..
راوی :
توی این ۱ ماه اتفاقی نیوفتاد ( نویسنده گشاد است )
بابای اوا به بابای اراد همش زنگ میزد و باهاش حرف میزد
ویو اوا
داشتم صبحونه میخورم تخم مرغ رو تا توی دهنم گذاشتم حالت تهوع گرفتم رفتم دست و شویی بالا اوردم
م.ا : دخترم خوبی بزار ی بیبی چک بهت بدم
مامان اوا بیبی چک رو اورد
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
اوا: نه نه مامان نه من حاملم (گریه شدید)
م.ا: دخترم این روزا هم میگذره (گریه)
راوی:
بابای اوا از سرکار اومد
م.ا :.....
تو ماشین بودم داشتم به بدبختیام فکر میکردم
هه چرا من باید زندگیم این طوری بشه
( اروم داشت اشک میریخت )
۱ ماه بعد..
راوی :
توی این ۱ ماه اتفاقی نیوفتاد ( نویسنده گشاد است )
بابای اوا به بابای اراد همش زنگ میزد و باهاش حرف میزد
ویو اوا
داشتم صبحونه میخورم تخم مرغ رو تا توی دهنم گذاشتم حالت تهوع گرفتم رفتم دست و شویی بالا اوردم
م.ا : دخترم خوبی بزار ی بیبی چک بهت بدم
مامان اوا بیبی چک رو اورد
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
اوا: نه نه مامان نه من حاملم (گریه شدید)
م.ا: دخترم این روزا هم میگذره (گریه)
راوی:
بابای اوا از سرکار اومد
م.ا :.....
۲.۹k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.