سفر به گذشته p۴
طبیب ملکه رو معاینه کرد و گفت
طبیب: خب ملکه بخاطر ضعف زیاد و فشارشون که پایین امده حالشون بد شده لطفا مراقبشون باشید
-بله خیلی ممنون
طبیب: وظیفه بود
طبیب تعظیم کرد و رفت بیرون جونگ کوک به سمت ملکه رفت و دستای سفید و نرمشو گرفت و موهاشو نوازش کرد که ملکه از خواب بیدار شد
+اوممم سرورم جیکار میکنید؟(خواب الود)
-دارم موهای ملکم رو نوازش میکنم (لبخند)
+چینجا؟(واقعا؟) پس منم موهای پادشاهم رو نوازش میکنم (لبخند)
-باید غذا بخوری طبیب گفت ضعیفی
+اوممم چشم
-افرین (لبخند)
داشتیم باهم حرف میزدیم که بانو سو و ندیمه ها با ظرف غذا وارد شدن و میشد فهمید موقع ناهار بود
-ممنون بانو سو
بانو سو: خواهش میکنم عالیجناب
+اومم خیلی گشنمه
-(لبخند) پس بیا شروع کنیم
+اوهوم
داشتیم با ملکه غذا میخوردیم که غذا پرید تو گلوی ملکه
-م... ملکه حالتون خوبه؟
(+سرفه) خو..... خوبم ف... فقط غ... غذا پ... پرید تو گلوم
-به ملکه اب دادم و اروم پشت کمرش میزدم که اروم شد و خیالم راحت شد
پرش زمانی به شب.......خمارییییییی
مرسی از حمایتا
شرایط
5 کامنت
2 تا دنبال کننده
طبیب: خب ملکه بخاطر ضعف زیاد و فشارشون که پایین امده حالشون بد شده لطفا مراقبشون باشید
-بله خیلی ممنون
طبیب: وظیفه بود
طبیب تعظیم کرد و رفت بیرون جونگ کوک به سمت ملکه رفت و دستای سفید و نرمشو گرفت و موهاشو نوازش کرد که ملکه از خواب بیدار شد
+اوممم سرورم جیکار میکنید؟(خواب الود)
-دارم موهای ملکم رو نوازش میکنم (لبخند)
+چینجا؟(واقعا؟) پس منم موهای پادشاهم رو نوازش میکنم (لبخند)
-باید غذا بخوری طبیب گفت ضعیفی
+اوممم چشم
-افرین (لبخند)
داشتیم باهم حرف میزدیم که بانو سو و ندیمه ها با ظرف غذا وارد شدن و میشد فهمید موقع ناهار بود
-ممنون بانو سو
بانو سو: خواهش میکنم عالیجناب
+اومم خیلی گشنمه
-(لبخند) پس بیا شروع کنیم
+اوهوم
داشتیم با ملکه غذا میخوردیم که غذا پرید تو گلوی ملکه
-م... ملکه حالتون خوبه؟
(+سرفه) خو..... خوبم ف... فقط غ... غذا پ... پرید تو گلوم
-به ملکه اب دادم و اروم پشت کمرش میزدم که اروم شد و خیالم راحت شد
پرش زمانی به شب.......خمارییییییی
مرسی از حمایتا
شرایط
5 کامنت
2 تا دنبال کننده
۴.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.