maide of the mansion
یونجی: رفتم تو اتاق روی تخت دارز کشیدم تمام بدنم درد میکرد از وقتی با جونگ کوک اشنا شدم هیچ وقت اینجوری ندیده بودمش یعنی اینقدر از من بدش میاد که اینجوری باهام رفتار کرد دستمو گذاشتم رو شکمم و شروع کردم به حرف زدن میدونی چیه مامانی مک خیلی تنهام تنها کسی که دارم تویی میشه تو مثل بقیه نباشی؟ میشه هیچ وقت ولم نکنی
تهیونگ: بهتون میگم چی شده
خدمتکار: ام بهتره خودتون ببینین
خدمتکار از تموم اتفاقات فیلم گرفته بود گوشیشو به تهیونگ داد تهیونگ بعد از دیدن ویدیو دستشو مشت کرد یونجی کجاست؟ خدمتکار به اتاقی که یونجی داخلش بود اشاره کرد تهیونگ با سرعت به اتاق یونجی رفت انقدر نگرانش بود که یادش رفت در بزنه
حالت خوبه؟
یونجی: خودت چی فکر میکنی
تهیونگ همینطور که از حالت یونجی بغض کرده بود گفت من معذرت میخوام که نتونستم
یونجی: ناراحت نباش ما سعی کردیم ولی نشد......بازم سعی میکنیم بار ها و بارها تا بلاخره بشه بلاخره موفق میشیم
تهیونگ: هر کاری از دستم بر بیاد رو انجام میدم
یونجی: تو کل دنیا بچمو تو جیمین و دخترا رو دارم شما دیگه پشتمو خالی نکنید.....لطفا
تهیونگ: هیچوقت پشتتو خالی نمیکنیم من میرم تو هم یکم استراحت کن از اتاق رفتم بیرون بدون اینکه در بزنم وارد اتاق جونگ کوک شدم یقشو گرفتم و یه پشت خوابوندم تو دهنش بعدش هلش دادم جوری که افتاد روی تخت
جونگ کوک: دستام دستام هیونگ دستام خونیه
تهیونگ: به جونگ کوک نگاه کردم ترسیده به دستاش نگاه میکرد اون لحظه جونگ کوک دادش خودم بود مظلوم بی گناه اما ترسیده!! چیشده
جونگ کوک گریش گرفته بود دستاشو چنگ مینداخت و با جیغ و داد میگفت این خونه کیه خون مامان خون بچم یونجی سومین کدووومممم هیونگ پاک نمیشه چیکار کنم هیونگ کمکم کن لطفا کمکم کن خواهش میکنم
تهیونگ: جونگکوک اروم باش خیله خب نفس بکش
جونگ کوک: من یونجی رو هم کشتمممممم جونگ کوک به شدت گریه میکرد من بچمو کشتمممم هر دو تا بچمو من کشتم
تهیونگ: نه کوک ارم باش محکم گرفتمش به یونجی زنگ زدم
یونجی: الو؟
تهیونگ: یونجی سریع خودتو برسون اتاق جونگ کوک
یونجی: چرا باید بیام اتاق او.....با شنیدن صدای جونگ کوک گفتم خیله خب الان میام به زور بلند شدم خودمو کشوندم اتاقش با صحنه رو بروم اگه بگم خوشحال نشدم دروغ گفتم حس خوبی بهم دست داده بود از اینکه عذاب میکشه ناراحت نبودم ولی کم کم نظر منم عوض شد تهیونگ به زور نگهش داشته بود اگه نگهش نمیداشت خودشو میکشت رفتم جلو جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک: به من نزدیک نشووووووو من بهت صدمه میزنم
یونجی: چت شده به خودت بیا من حالم خوبه تو کسی رو نکشتی ببین من حالم خوبه دستاشو گرفتم تو دلم گفتم این اخرین کمکیه که بهت میکنم جئون جونگ کوک!!
♡♡♡
تهیونگ: بهتون میگم چی شده
خدمتکار: ام بهتره خودتون ببینین
خدمتکار از تموم اتفاقات فیلم گرفته بود گوشیشو به تهیونگ داد تهیونگ بعد از دیدن ویدیو دستشو مشت کرد یونجی کجاست؟ خدمتکار به اتاقی که یونجی داخلش بود اشاره کرد تهیونگ با سرعت به اتاق یونجی رفت انقدر نگرانش بود که یادش رفت در بزنه
حالت خوبه؟
یونجی: خودت چی فکر میکنی
تهیونگ همینطور که از حالت یونجی بغض کرده بود گفت من معذرت میخوام که نتونستم
یونجی: ناراحت نباش ما سعی کردیم ولی نشد......بازم سعی میکنیم بار ها و بارها تا بلاخره بشه بلاخره موفق میشیم
تهیونگ: هر کاری از دستم بر بیاد رو انجام میدم
یونجی: تو کل دنیا بچمو تو جیمین و دخترا رو دارم شما دیگه پشتمو خالی نکنید.....لطفا
تهیونگ: هیچوقت پشتتو خالی نمیکنیم من میرم تو هم یکم استراحت کن از اتاق رفتم بیرون بدون اینکه در بزنم وارد اتاق جونگ کوک شدم یقشو گرفتم و یه پشت خوابوندم تو دهنش بعدش هلش دادم جوری که افتاد روی تخت
جونگ کوک: دستام دستام هیونگ دستام خونیه
تهیونگ: به جونگ کوک نگاه کردم ترسیده به دستاش نگاه میکرد اون لحظه جونگ کوک دادش خودم بود مظلوم بی گناه اما ترسیده!! چیشده
جونگ کوک گریش گرفته بود دستاشو چنگ مینداخت و با جیغ و داد میگفت این خونه کیه خون مامان خون بچم یونجی سومین کدووومممم هیونگ پاک نمیشه چیکار کنم هیونگ کمکم کن لطفا کمکم کن خواهش میکنم
تهیونگ: جونگکوک اروم باش خیله خب نفس بکش
جونگ کوک: من یونجی رو هم کشتمممممم جونگ کوک به شدت گریه میکرد من بچمو کشتمممم هر دو تا بچمو من کشتم
تهیونگ: نه کوک ارم باش محکم گرفتمش به یونجی زنگ زدم
یونجی: الو؟
تهیونگ: یونجی سریع خودتو برسون اتاق جونگ کوک
یونجی: چرا باید بیام اتاق او.....با شنیدن صدای جونگ کوک گفتم خیله خب الان میام به زور بلند شدم خودمو کشوندم اتاقش با صحنه رو بروم اگه بگم خوشحال نشدم دروغ گفتم حس خوبی بهم دست داده بود از اینکه عذاب میکشه ناراحت نبودم ولی کم کم نظر منم عوض شد تهیونگ به زور نگهش داشته بود اگه نگهش نمیداشت خودشو میکشت رفتم جلو جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک: به من نزدیک نشووووووو من بهت صدمه میزنم
یونجی: چت شده به خودت بیا من حالم خوبه تو کسی رو نکشتی ببین من حالم خوبه دستاشو گرفتم تو دلم گفتم این اخرین کمکیه که بهت میکنم جئون جونگ کوک!!
♡♡♡
۱۴.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.