-ترسناک؟توفوق العاده ای- ¹⁹
-ترسناک؟توفوقالعادهای- ¹⁹
"¹هفتهبعد"
اتویو
توی این یک ماه..منتظرم مامانیم بیدار بشه..خبری از کوک ندارم..فکر کنم گوشیم خاموشه..
دست مامانیمو گرفتم
ات ـ مامانیم..قشنگم..همه کسم..نمیخوای بیدار بشی؟ نمیخوای سرم غر بزنی؟ "صدای خشدار، گریه"
ات ـ این یک هفته اندازه ¹ سال برای من گذشت..توروخدا زودی بیدار شو..قول میدم دخترِ خوبی بشم..مثل کوزت برات کار کنم"گریه اروم" (کوزت؟ جووون)
کوکویو
این ¹هفته خبری از ات نیست..واقعا نگرانشم
هم گوشیش خاموشه، هم توی خونهش نیست
دارم دیوونه میشم..یعنی کجاست؟؟؟حالش خوبه؟؟غذا خورده؟؟
نکنه مریض شده؟؟ نکنه خودکشـ..نه نه این نیستش...اره مثبت فکر کن کوک..از اون مغز فندقیت کار بکش..(😂)
مطمئنم پیداش میشه..اره ات منو ول نمیکنه..
"¹هفتهبعد"
اتویو
مامانیم حالش خوب شده!
واقعا خوشحالم
مامان داره اشپزی میکنه برام..به به
ات ـ مامان چی میپز..مامان؟
مامانم کو؟؟(مامانت نیست🗿)
همین الان اینجا بود..غذا کو؟؟
وااا یعنی چی؟
کل خونه رو زیر و رو کردم..یعنی چیشددد؟؟
تو همین فکرا بودم که صدای در خونه به صدا در اومد
با سرعت در رو باز کردم..فکر میکردم مامانه، ولی کوک بود
ات ـ ماما...عهه
کوک ـ خوبی؟؟؟حالت خوبه؟؟؟کجا بودییی؟؟
ات ـ مرسی تو خوبی؟ مامانم تصادف کرده بود"سردرگم"
کوک ـ الان حالشون خوبه؟؟
ات ـ همین الان خونه بود..بعد غیب شد.."داره دنبال مامانش میگرده"
کوک ـ شاید رفته بیرون
ات ـ داشت غذا میپخت
کوک ـ'رفت اشپزخونه دید هیچ ظرفی نیست'
کوک ـ مطمئنی مامانت اینجا بوده؟
ات ـ بهم شک داری؟؟ "عصبی"
ات ـ اصلا چرا..عهههه مامان اومدییییی
کوک ـ'برگشت دید هیچکس نیست'
کوک ـ کیو میگی؟؟
ات ـ مامانمو نمیبینی؟؟؟ نکنه فکر کردی روانیم؟ "عصبی"
کوک ـ نه نه ولی اخه کسی نیست
ــ
هامین🗿❤️
"¹هفتهبعد"
اتویو
توی این یک ماه..منتظرم مامانیم بیدار بشه..خبری از کوک ندارم..فکر کنم گوشیم خاموشه..
دست مامانیمو گرفتم
ات ـ مامانیم..قشنگم..همه کسم..نمیخوای بیدار بشی؟ نمیخوای سرم غر بزنی؟ "صدای خشدار، گریه"
ات ـ این یک هفته اندازه ¹ سال برای من گذشت..توروخدا زودی بیدار شو..قول میدم دخترِ خوبی بشم..مثل کوزت برات کار کنم"گریه اروم" (کوزت؟ جووون)
کوکویو
این ¹هفته خبری از ات نیست..واقعا نگرانشم
هم گوشیش خاموشه، هم توی خونهش نیست
دارم دیوونه میشم..یعنی کجاست؟؟؟حالش خوبه؟؟غذا خورده؟؟
نکنه مریض شده؟؟ نکنه خودکشـ..نه نه این نیستش...اره مثبت فکر کن کوک..از اون مغز فندقیت کار بکش..(😂)
مطمئنم پیداش میشه..اره ات منو ول نمیکنه..
"¹هفتهبعد"
اتویو
مامانیم حالش خوب شده!
واقعا خوشحالم
مامان داره اشپزی میکنه برام..به به
ات ـ مامان چی میپز..مامان؟
مامانم کو؟؟(مامانت نیست🗿)
همین الان اینجا بود..غذا کو؟؟
وااا یعنی چی؟
کل خونه رو زیر و رو کردم..یعنی چیشددد؟؟
تو همین فکرا بودم که صدای در خونه به صدا در اومد
با سرعت در رو باز کردم..فکر میکردم مامانه، ولی کوک بود
ات ـ ماما...عهه
کوک ـ خوبی؟؟؟حالت خوبه؟؟؟کجا بودییی؟؟
ات ـ مرسی تو خوبی؟ مامانم تصادف کرده بود"سردرگم"
کوک ـ الان حالشون خوبه؟؟
ات ـ همین الان خونه بود..بعد غیب شد.."داره دنبال مامانش میگرده"
کوک ـ شاید رفته بیرون
ات ـ داشت غذا میپخت
کوک ـ'رفت اشپزخونه دید هیچ ظرفی نیست'
کوک ـ مطمئنی مامانت اینجا بوده؟
ات ـ بهم شک داری؟؟ "عصبی"
ات ـ اصلا چرا..عهههه مامان اومدییییی
کوک ـ'برگشت دید هیچکس نیست'
کوک ـ کیو میگی؟؟
ات ـ مامانمو نمیبینی؟؟؟ نکنه فکر کردی روانیم؟ "عصبی"
کوک ـ نه نه ولی اخه کسی نیست
ــ
هامین🗿❤️
۴۹۷
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.