پارت۶
ویو ا.ت
دیدم برگشت سمت کمد درشو باز کرد یه شلاق از توش دراور برگشت سمتم شروع کرد زدن به همه جای بدنم منم بلند بلند گریه میکردم و التماس میکردم ولی انگار نه انگار همینجوری میزد ۷۰ تا زربه که زد شلاقو انداخت کنارم رو تخت و خودش رفت بیرون هنوز داشتم گریه میکردم همه جای بدنم خون بود اینقدر گریه کردم که همونجا خوابم برد
ویو جونکوک
از اتاق رفتم بیرون رفتم تو بالکن یه نخ سیگار روشن کردم به این فکر کردم که کارم دسته یانه ...آره درسته چون اگر ادب نشه و یاد نگیره که برده خوبی باشه بابام میدش به یکی دیگه یا هم خودش برش میداره اگر کس دیگه ای صاحبش بشه با هر حرف گوش نکردنی جوری کتکش میزنن که تا یه هفته نتونه راه بره برا همین باید تنبیه بشه تا برده بودنو یاد بگیره راستش من تا حالا هزار نفر و بد تر از این زدم ولی هیچ وقت یه همچین احساس گناهی دیگه میدونستم دلم رفته و نمیشه کاریش کرد چون تنها راهی که بتونم فراموشش کنم و بیشتر از این عاشقش نشم اینه که دیگه نبینمش برای این کار باید دیگه برده شخصیم نباشه اگر برده من نباشه بابام میدش به یکی دیگه من دارم اینقدر تنبیهش میکنم برده یکی دیگه نشه پس یه چیز بیشتر نمیمونه حالا که عاشقش شدم پس به دستش میارم(این جمله اسم فیکمونه و تازه رو عکس فیک هم نوشته شده)یه نخ دیگه روشن کردم اونم تمام کردم برگشتم تو اتاقم که دیدم خوابیده همه بدنش خونی بود حتما خیلی درد کشیده هنوز اشک رو گونه هاش بود دلم براش سوخت بیچاره مجبوره توان قمار باباشو پس بده رفتم یه پارچه سفید آوردم گذاشتم تو ستل آب خییییلی آروم لباساشو درآوردم حالا فقت با لباس زیر بود جووون چه بدنی داره پارچه رو از تو آب در آوردم خیلللیییییی آروم با دستمال خیس خونای رو بدنشو پاک کردم و دوباره لباسشو پوشوندم هم من خیییلللیییی آروم کارمو انجام دادم هم اون خوابش سنگین بود واسه همین بیدار نشد به صورتش نگاه کردم مخلوتی از کیوت و مزلوم و خوشگل. چشماش گربه ای بود(ادمین. بچه ها منم چشمام گربه ای خیلی درشته)سرشو گذاشتم رو بالشت موهاشو از جلو صورتش زدم کنار پتو انداختم روش رفتم دراز کشیدم رو کاناپه گوشیمو گذاشتم رو کاناپه و خوابیدم....صبح که بیدار شدم دیدم ا.ت نیست خواستم گوشیمو بردارم دیدم اونم نیست کل اتاقو گشتم نبود که نبود رفتم در کمدمو باز کردم دیدم کلی لباس نو به چوب لباسی همش برا من بود رفتم کل عمارتو گشتم بازم نبود رفتم حیاطو بگردم که دیدم، اون ا.ت بود چشام از کاسه در اومده بود ا.ت داشت
میخوام شرط بزارم
لایک . ۲۵
کامنت . ۱۵
اگر شرطارو نرسوندین بعدی رو نمیزارم
دیدم برگشت سمت کمد درشو باز کرد یه شلاق از توش دراور برگشت سمتم شروع کرد زدن به همه جای بدنم منم بلند بلند گریه میکردم و التماس میکردم ولی انگار نه انگار همینجوری میزد ۷۰ تا زربه که زد شلاقو انداخت کنارم رو تخت و خودش رفت بیرون هنوز داشتم گریه میکردم همه جای بدنم خون بود اینقدر گریه کردم که همونجا خوابم برد
ویو جونکوک
از اتاق رفتم بیرون رفتم تو بالکن یه نخ سیگار روشن کردم به این فکر کردم که کارم دسته یانه ...آره درسته چون اگر ادب نشه و یاد نگیره که برده خوبی باشه بابام میدش به یکی دیگه یا هم خودش برش میداره اگر کس دیگه ای صاحبش بشه با هر حرف گوش نکردنی جوری کتکش میزنن که تا یه هفته نتونه راه بره برا همین باید تنبیه بشه تا برده بودنو یاد بگیره راستش من تا حالا هزار نفر و بد تر از این زدم ولی هیچ وقت یه همچین احساس گناهی دیگه میدونستم دلم رفته و نمیشه کاریش کرد چون تنها راهی که بتونم فراموشش کنم و بیشتر از این عاشقش نشم اینه که دیگه نبینمش برای این کار باید دیگه برده شخصیم نباشه اگر برده من نباشه بابام میدش به یکی دیگه من دارم اینقدر تنبیهش میکنم برده یکی دیگه نشه پس یه چیز بیشتر نمیمونه حالا که عاشقش شدم پس به دستش میارم(این جمله اسم فیکمونه و تازه رو عکس فیک هم نوشته شده)یه نخ دیگه روشن کردم اونم تمام کردم برگشتم تو اتاقم که دیدم خوابیده همه بدنش خونی بود حتما خیلی درد کشیده هنوز اشک رو گونه هاش بود دلم براش سوخت بیچاره مجبوره توان قمار باباشو پس بده رفتم یه پارچه سفید آوردم گذاشتم تو ستل آب خییییلی آروم لباساشو درآوردم حالا فقت با لباس زیر بود جووون چه بدنی داره پارچه رو از تو آب در آوردم خیلللیییییی آروم با دستمال خیس خونای رو بدنشو پاک کردم و دوباره لباسشو پوشوندم هم من خیییلللیییی آروم کارمو انجام دادم هم اون خوابش سنگین بود واسه همین بیدار نشد به صورتش نگاه کردم مخلوتی از کیوت و مزلوم و خوشگل. چشماش گربه ای بود(ادمین. بچه ها منم چشمام گربه ای خیلی درشته)سرشو گذاشتم رو بالشت موهاشو از جلو صورتش زدم کنار پتو انداختم روش رفتم دراز کشیدم رو کاناپه گوشیمو گذاشتم رو کاناپه و خوابیدم....صبح که بیدار شدم دیدم ا.ت نیست خواستم گوشیمو بردارم دیدم اونم نیست کل اتاقو گشتم نبود که نبود رفتم در کمدمو باز کردم دیدم کلی لباس نو به چوب لباسی همش برا من بود رفتم کل عمارتو گشتم بازم نبود رفتم حیاطو بگردم که دیدم، اون ا.ت بود چشام از کاسه در اومده بود ا.ت داشت
میخوام شرط بزارم
لایک . ۲۵
کامنت . ۱۵
اگر شرطارو نرسوندین بعدی رو نمیزارم
۵.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.