p31
ات ویو
هیچ وقت جونگ کوک رو اینقدر ترسناک ندیده بودم مچ دستم اینقدر سفت گرفته بود که گفتم جاش تا یه ماه میمونه...
با شدت منو هل داد داخل ماشین و با سرعت هزار میروند....
یهو در عمارت خودش توی ایتالیا پارک کرد....
یهو اومد سمت من و براید بغلم کرد منم خدایی اون لحه ازش میترسیدم
پس حرفی نزدم
........................................................................
بردم توی اتاق و انداختم روی تخت ....دیدم همش داره میاد نزدیکم
ات:هی جونگ کوک داری چکار میکنی(با اخم)
کوک:اول اینکه جونگ کوک نه ددی دوم اینکه نمیزاری من لممست کن ولی میزاری اون عوضی لمست کنه ازمن فرار میکنی ....هومم امشب یه شب به یاد ماندی میسازیم که هیچکدوم از یاد نبریم (با بم ترین حالت فقط نزدیک اته میاد)
(دیگه خودتون پیش ببرید)
ویو صبح
ات:ایی ..جونگ کوک خدا لعنتت کنه(دستش سمت دلشه تا خواست بلند بشه کوک از پشت کشیدش افتاد بغل و دستش رو سمت دلش برد و ماساز داد ...
کوک:دلت درد میکنه..؟
ات:اهوم..(با سختی جواب داد)
چند مین بعد
ات:جونگ کوک چرا اینجور رفتار میکنی ..
(با شدت اینو گفت)
کوک:هه ..بیب فکر کنم یادت رفته هنوز توی شناسنامه همیم...(با پوزخند دختر کش)
ات:یعنی چی مگه من امضا نکردم..(با تعجب)
کوک نه بیبی تو غش کردی و همون موقع از بیمارستان فکر کردی امضا کردی و اومدی اینجا....(با پوزخد دارک)
ات:(رفته توی فکر)
ات:جونگ کوک ...
کوک:هوم..
ات:میشه ازت یه سوال بپرسم..؟(اروم )
کو:بپرس...
ات:چرا اونکار رو باهام کردی....(اروم و بغض)
کوک:میخوای تمام اتفاقایی که افتاد رو بگم؟
ات: اهوم ...
کوک تمام اتفاق هایی که از موقعی که اته بود تا موقعی که نبود براش گفت و اته رو توی شک بدی فرو کرد...
ات:یعنی چی.. این یعنی من به خاطر....(با بغض یهو شروع به گریه کردن کرد)
................................................................................................................................................................................
دوستان براتون چهار پارت بلند اپ کردم ....من تا یه مدت نیستم و براتون جبران کردم هر موقع اومدم سریع براتون اپ میکنم...
سال نوتونم پیشاپیش مبارک
هیچ وقت جونگ کوک رو اینقدر ترسناک ندیده بودم مچ دستم اینقدر سفت گرفته بود که گفتم جاش تا یه ماه میمونه...
با شدت منو هل داد داخل ماشین و با سرعت هزار میروند....
یهو در عمارت خودش توی ایتالیا پارک کرد....
یهو اومد سمت من و براید بغلم کرد منم خدایی اون لحه ازش میترسیدم
پس حرفی نزدم
........................................................................
بردم توی اتاق و انداختم روی تخت ....دیدم همش داره میاد نزدیکم
ات:هی جونگ کوک داری چکار میکنی(با اخم)
کوک:اول اینکه جونگ کوک نه ددی دوم اینکه نمیزاری من لممست کن ولی میزاری اون عوضی لمست کنه ازمن فرار میکنی ....هومم امشب یه شب به یاد ماندی میسازیم که هیچکدوم از یاد نبریم (با بم ترین حالت فقط نزدیک اته میاد)
(دیگه خودتون پیش ببرید)
ویو صبح
ات:ایی ..جونگ کوک خدا لعنتت کنه(دستش سمت دلشه تا خواست بلند بشه کوک از پشت کشیدش افتاد بغل و دستش رو سمت دلش برد و ماساز داد ...
کوک:دلت درد میکنه..؟
ات:اهوم..(با سختی جواب داد)
چند مین بعد
ات:جونگ کوک چرا اینجور رفتار میکنی ..
(با شدت اینو گفت)
کوک:هه ..بیب فکر کنم یادت رفته هنوز توی شناسنامه همیم...(با پوزخند دختر کش)
ات:یعنی چی مگه من امضا نکردم..(با تعجب)
کوک نه بیبی تو غش کردی و همون موقع از بیمارستان فکر کردی امضا کردی و اومدی اینجا....(با پوزخد دارک)
ات:(رفته توی فکر)
ات:جونگ کوک ...
کوک:هوم..
ات:میشه ازت یه سوال بپرسم..؟(اروم )
کو:بپرس...
ات:چرا اونکار رو باهام کردی....(اروم و بغض)
کوک:میخوای تمام اتفاقایی که افتاد رو بگم؟
ات: اهوم ...
کوک تمام اتفاق هایی که از موقعی که اته بود تا موقعی که نبود براش گفت و اته رو توی شک بدی فرو کرد...
ات:یعنی چی.. این یعنی من به خاطر....(با بغض یهو شروع به گریه کردن کرد)
................................................................................................................................................................................
دوستان براتون چهار پارت بلند اپ کردم ....من تا یه مدت نیستم و براتون جبران کردم هر موقع اومدم سریع براتون اپ میکنم...
سال نوتونم پیشاپیش مبارک
۹.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.