یادم نمی رود زمانی که یکی از بچّه های ما کوچک بود و در جن
یادم نمی رود زمانی که یکی از بچّه های ما کوچک بود و در جنگل گلستان می آمدیم و من هم به خاطر کاری که خانواده داشت، از او نگه داری می کردم.
حالتی برایم پیش آمد ، که در یک لحظه احساس کردم ، چقدر امکانات و نیرو و مَلَک و نظام به جریان افتاده تا من بتوانم در این لحظه نَفَس بکشم ، فکر کنم ، توجّه پیدا کنم.
اینجا بود که پشت این لحظه را هم می دیدم که میلیارد ها سال ، چقدر نیرو ، چقدر ملائکه ، چقدر انسان ها بوده اند ، آمده اند و رفته اند تا من بتوانم یک نفسی بکشم!
حال در این نَفَس ، من می خواهم چکار کنم؟! آیا می خواهم _با این گناه هم نیست_ یک جایی پیدا کنم تا بروم دراز بکشم و یا تطهیری بکنم و یا چیزی بخورم؟! همین! اصلاً این ، فوق هر ذنبی (گناهی) است که این همه سرمایه پشت کارخانه ای به نام انسان به جریان افتاده ، اما سود او چیست؟! این که در این لحظه _مثلاً_جایی بخوابد و یا بنشیند و در ملکوت اعلی تأملی بکند! همین! خیلی مشکل است!
اینجاست که آدم یک چنین حالتی پیدا می کند و می بیند که در پشت هر لحظه ای که بر او می گذرد ، ذنوبی نهفته است.
پس باید این طور حساب کرد که چقدر امکانات به چرخ افتاده ، چقدر نیرو صرف شده که این لقمه از خاک بیرون بیاید ، جمع شود و به این جا برسد، پخته شود و در همین جا سرویس داده شود تا به او برسد، تا او لقمه ای را بخورد و نیرو بگیرد ! حال بگذریم از امکانات بعدی و محّل و ... که نیاز به تأمّل دارد و گفتنی نیست!
ما هنوز تصوری از ذنب نداریم و با خود می گوییم: چه ذنبی؟! در حالی که این ذنب ماست ، که میلیارد ها سرمایه به ما داده اند ، مدیریّت یک کارخانه ای را داده اند تا با این همه امکانات ، فعالیّتی را انجام بدهیم و ما هم این کارخانه را _مثلاً_ با سی میلیارد ثروت به کار انداخته ایم، ولی دوتا پستانک یا دو سه تا نخ یا دو قرقره ، از آن در آورده ایم و اصلاً هیچ چیزی در نیآورده ایم. و تازه بعد هم کارگرها بیایند و بخواهند حقوقشان را مطالبه کنند!
این جاست که چشم و عین ما ، از ما مُطالِب و طلب کار است. ایّام مطالب است. هر کس مطالبه ای دارد؛ ربّ ما مطالب است. نفس ما مطالب است . همسایه ها مطالب اند. نیروهایی که در دست ما بوده اند ، هرکدام مطالب اند.
حال در برابر این همه مُطالب و کارگری که منتظر مزدشان هستند ، این چه مدیریتی بوده؟! آیا این مدیریّت خوبی بوده، که مزد هم می خواهیم؟! توقّع داریم آخر سال پاداش هم بدهند؟! چه پاداشی؟ چه عیدی ای؟ که ضایع کردیم!
استاد علی صفایی حائری🌹
کتاب ابزار سلوک 107
حالتی برایم پیش آمد ، که در یک لحظه احساس کردم ، چقدر امکانات و نیرو و مَلَک و نظام به جریان افتاده تا من بتوانم در این لحظه نَفَس بکشم ، فکر کنم ، توجّه پیدا کنم.
اینجا بود که پشت این لحظه را هم می دیدم که میلیارد ها سال ، چقدر نیرو ، چقدر ملائکه ، چقدر انسان ها بوده اند ، آمده اند و رفته اند تا من بتوانم یک نفسی بکشم!
حال در این نَفَس ، من می خواهم چکار کنم؟! آیا می خواهم _با این گناه هم نیست_ یک جایی پیدا کنم تا بروم دراز بکشم و یا تطهیری بکنم و یا چیزی بخورم؟! همین! اصلاً این ، فوق هر ذنبی (گناهی) است که این همه سرمایه پشت کارخانه ای به نام انسان به جریان افتاده ، اما سود او چیست؟! این که در این لحظه _مثلاً_جایی بخوابد و یا بنشیند و در ملکوت اعلی تأملی بکند! همین! خیلی مشکل است!
اینجاست که آدم یک چنین حالتی پیدا می کند و می بیند که در پشت هر لحظه ای که بر او می گذرد ، ذنوبی نهفته است.
پس باید این طور حساب کرد که چقدر امکانات به چرخ افتاده ، چقدر نیرو صرف شده که این لقمه از خاک بیرون بیاید ، جمع شود و به این جا برسد، پخته شود و در همین جا سرویس داده شود تا به او برسد، تا او لقمه ای را بخورد و نیرو بگیرد ! حال بگذریم از امکانات بعدی و محّل و ... که نیاز به تأمّل دارد و گفتنی نیست!
ما هنوز تصوری از ذنب نداریم و با خود می گوییم: چه ذنبی؟! در حالی که این ذنب ماست ، که میلیارد ها سرمایه به ما داده اند ، مدیریّت یک کارخانه ای را داده اند تا با این همه امکانات ، فعالیّتی را انجام بدهیم و ما هم این کارخانه را _مثلاً_ با سی میلیارد ثروت به کار انداخته ایم، ولی دوتا پستانک یا دو سه تا نخ یا دو قرقره ، از آن در آورده ایم و اصلاً هیچ چیزی در نیآورده ایم. و تازه بعد هم کارگرها بیایند و بخواهند حقوقشان را مطالبه کنند!
این جاست که چشم و عین ما ، از ما مُطالِب و طلب کار است. ایّام مطالب است. هر کس مطالبه ای دارد؛ ربّ ما مطالب است. نفس ما مطالب است . همسایه ها مطالب اند. نیروهایی که در دست ما بوده اند ، هرکدام مطالب اند.
حال در برابر این همه مُطالب و کارگری که منتظر مزدشان هستند ، این چه مدیریتی بوده؟! آیا این مدیریّت خوبی بوده، که مزد هم می خواهیم؟! توقّع داریم آخر سال پاداش هم بدهند؟! چه پاداشی؟ چه عیدی ای؟ که ضایع کردیم!
استاد علی صفایی حائری🌹
کتاب ابزار سلوک 107
۶.۸k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.