سناریو پارت پنجم...
کپشن...
چون جونگکوک بهش گفته...)
جونگ کوک میاد و کنار یکی از صندلی ها کنار ا. ت میشینه بچه ها هم خیلی تعجب میکنن چون فکر نمیکردن جونگ کوک کنار اونا بیشینه دوست های کوک هم کنار دوست دختراشون میشینن (البته به غیراز شوگا که دوست دختر نداره😊)...
جونگ کوک: چیشده چرا دارین اینطوری نگاه میکنین؟
آیو: اخه.. تاحالا ندیده بودیم که بیای و با ما غذا بخوری!
جونگ کوک: چون دلیلی نداشتم که باهاتون غذا بخورم!
تهیونگ: یعنی الان داری؟!
وقتی تهیونگ این سوال رو میپرسه شوگا که قضیه رو میدونه سریع بس رو جمع میکنه...
شوگا: بسه دیگه فقط غذا بخورین پیش مهمون مون اینطوری صحبت نکنین.
آیو: راستی ا. ت تو توی کدوم هتل میمونی؟ آدرس شو بگو بیایم پیشت!.
ا. ت: آه.. اوم.. من...!
ا. ت نمیدونه چی بگه که ( ا. ت داره به جونگ کوک هم نگاه میکنه)
جونگ کوک: شما چرا اینقدر زود پسرخاله شدین؟ چیکار داری کجا زندگی میکنه؟! غذاتونو بخورین!.
با گفتن این حرف جونگکوک همه ساکت میشن و غذاشونو میخورن چون میترسن...
زنگ کلاس که میخوره معلم میاد سر کلاس و به همگی میگه که باید به چند گروه تقسیم بشن و باهم یک پروژه رو حل کنن(یعنی برن خونه هم)...
معلم: خودتون انتخاب کنین که میخواین که تو چه گروهی باشین.
جیمین: استاد... من. جونگ کوک. تهیونگ. ایو. یوجین و ا. ت توی یک گروه باشیم!..
کای: شما رو کاری ندارم اما ا. ت توی گروه ما است!
جونگکوک: گنده تر از دهنت حرف نزن وگرنه دهنت جر میخوره!!
معلم: بچه ها ساکت خیلی خوب چون جیمین سریع تر گفت ا. ت توی گروه اونا هستن کای بهتر به جای ا. ت. هان سو هی توی گروهتون باشه.
هان سو هی: استاد من میخوام تو گروه جونگ کوک باشم!
جونگکوک: مگه دسته تو است؟ ما دیگه به کسی نیاز نداریم استاد.
معلم: هان سو هی تو توی گروه کای هستی تمام!... کلاس تمومه میتونین برین خونه.
زنگ میخوره و سو هی میاد و ا. ت رو میگیره و بهش میگه باید از گروه جونگ کوک بره بیرون!(اینم بگم هان سو هی جونگ کوک رو دوست داره)...
ا. ت: معلم این کار رو کرده من نمیتونم چیزی بگم!
هان سو هی: دلت میخواد بمیری میخوای بکشمت بهت گفتم همین الان میری بیرون از گروه!
همین لحظه جونگکوک میاد...
جونگکوک: تو باز چته؟! مگه بهت نگفتم بهش گیر نده؟!
سو هی: صبر کن ببینم نکنه تو این دختره رو دوست داری؟!(به کره ای میگه)..
جونگکوک: اونش به تو ربطی نداره! الانم برو چون نمیخوام یک دختر رو بزنم.
جونگکوک ا. ت رو از پیش اون میبره و میرین خونه
ا. ت میره لباس شو عوض میکنه و میداد طبقه پایین پیش کوک که کوک بهش میگه...
کوکی: تو امروز به قولت عمل کردی. و جایی نرفتی!
ا. ت: من وقتی قول بدم بهش عمل میکنم!
کوکی: خیلی خوبه! منم بهت قول میدم که همیشه ازت مراقبت کنم.
بچه ها متن جا نمیشه پارت بعدی...
لایک 👍
فالو...
چون جونگکوک بهش گفته...)
جونگ کوک میاد و کنار یکی از صندلی ها کنار ا. ت میشینه بچه ها هم خیلی تعجب میکنن چون فکر نمیکردن جونگ کوک کنار اونا بیشینه دوست های کوک هم کنار دوست دختراشون میشینن (البته به غیراز شوگا که دوست دختر نداره😊)...
جونگ کوک: چیشده چرا دارین اینطوری نگاه میکنین؟
آیو: اخه.. تاحالا ندیده بودیم که بیای و با ما غذا بخوری!
جونگ کوک: چون دلیلی نداشتم که باهاتون غذا بخورم!
تهیونگ: یعنی الان داری؟!
وقتی تهیونگ این سوال رو میپرسه شوگا که قضیه رو میدونه سریع بس رو جمع میکنه...
شوگا: بسه دیگه فقط غذا بخورین پیش مهمون مون اینطوری صحبت نکنین.
آیو: راستی ا. ت تو توی کدوم هتل میمونی؟ آدرس شو بگو بیایم پیشت!.
ا. ت: آه.. اوم.. من...!
ا. ت نمیدونه چی بگه که ( ا. ت داره به جونگ کوک هم نگاه میکنه)
جونگ کوک: شما چرا اینقدر زود پسرخاله شدین؟ چیکار داری کجا زندگی میکنه؟! غذاتونو بخورین!.
با گفتن این حرف جونگکوک همه ساکت میشن و غذاشونو میخورن چون میترسن...
زنگ کلاس که میخوره معلم میاد سر کلاس و به همگی میگه که باید به چند گروه تقسیم بشن و باهم یک پروژه رو حل کنن(یعنی برن خونه هم)...
معلم: خودتون انتخاب کنین که میخواین که تو چه گروهی باشین.
جیمین: استاد... من. جونگ کوک. تهیونگ. ایو. یوجین و ا. ت توی یک گروه باشیم!..
کای: شما رو کاری ندارم اما ا. ت توی گروه ما است!
جونگکوک: گنده تر از دهنت حرف نزن وگرنه دهنت جر میخوره!!
معلم: بچه ها ساکت خیلی خوب چون جیمین سریع تر گفت ا. ت توی گروه اونا هستن کای بهتر به جای ا. ت. هان سو هی توی گروهتون باشه.
هان سو هی: استاد من میخوام تو گروه جونگ کوک باشم!
جونگکوک: مگه دسته تو است؟ ما دیگه به کسی نیاز نداریم استاد.
معلم: هان سو هی تو توی گروه کای هستی تمام!... کلاس تمومه میتونین برین خونه.
زنگ میخوره و سو هی میاد و ا. ت رو میگیره و بهش میگه باید از گروه جونگ کوک بره بیرون!(اینم بگم هان سو هی جونگ کوک رو دوست داره)...
ا. ت: معلم این کار رو کرده من نمیتونم چیزی بگم!
هان سو هی: دلت میخواد بمیری میخوای بکشمت بهت گفتم همین الان میری بیرون از گروه!
همین لحظه جونگکوک میاد...
جونگکوک: تو باز چته؟! مگه بهت نگفتم بهش گیر نده؟!
سو هی: صبر کن ببینم نکنه تو این دختره رو دوست داری؟!(به کره ای میگه)..
جونگکوک: اونش به تو ربطی نداره! الانم برو چون نمیخوام یک دختر رو بزنم.
جونگکوک ا. ت رو از پیش اون میبره و میرین خونه
ا. ت میره لباس شو عوض میکنه و میداد طبقه پایین پیش کوک که کوک بهش میگه...
کوکی: تو امروز به قولت عمل کردی. و جایی نرفتی!
ا. ت: من وقتی قول بدم بهش عمل میکنم!
کوکی: خیلی خوبه! منم بهت قول میدم که همیشه ازت مراقبت کنم.
بچه ها متن جا نمیشه پارت بعدی...
لایک 👍
فالو...
۱۱.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.