رویای من... پارت 4
رویای من... پارت 4
کوک : اااهههه پسره ی عوضی فقط دستم بهت برسه
که یهو به این سوک برخورد کردم...
این سوک: کوک ب سمتم اومد و باهاش برخورد کردم تقریبا من روی زمین بودم و کوک هم روم...
یاد
چند دقیقه چشم تو چشم بودیم که کوک از روم بلند شد
کوک : خیلی خیلی ببخشید ... ی تعظیمی کردم و رفتم فلشو یادم رفته بود
این سوک : بلند شدم
وای چرا اینجوری شد
جینا : این سوک؟ حالت خوبه( با کمی خنده )
این سوک: ا...اره بریم
این سوک : بریم...
( پرش زمانی به 4 ساعت بعد )
مدرسه تموم شد . بلاخره داشتم برمیگشتم خونه . قدم قدم داشتم میومدم که یهو یاد اون اتفاق افتادم
این سوک : اههه چت شده تو این سوک!
ضربه ای به کلم زدم
.....
این سوک: اون فقط ی اتفاق بوود اینقدر بهش فکر نکنن
نمیتونستم اون اتفاقو از ذهنم بیرون کنم
ولی ... ولی چه چشمای گرد خوشگلی داشت...
این سوک:اییییششششش بس کن دیگه ...
( کوک )
مدرسه تموم شد رفتم سمت جونگهی ( جونگهی همون دوست جونگکوکه )
فلشو از تو دستش گرفتم و انداختم زیر پام لهش کردم ( میدونم فلش عه به همین راحتی خورد نمیشه ولی شما فکر کنید خورد شد ...:)
کوک : پسره ی عوضی مگه من بهت نگفتم اون فلشو بده دیدی چه اتفاقی افتاد ( کمی با داد )
جونگهی: حیحی همین حال میده دیگه...( با کمی خنده و پوز خند )
جونگکوک : بیشعور ( ادمینتون خیلی دعوایی می باشد )
شروع کردم به راه افتادن به سمت خونه
کوک : اااهههه پسره ی عوضی فقط دستم بهت برسه
که یهو به این سوک برخورد کردم...
این سوک: کوک ب سمتم اومد و باهاش برخورد کردم تقریبا من روی زمین بودم و کوک هم روم...
یاد
چند دقیقه چشم تو چشم بودیم که کوک از روم بلند شد
کوک : خیلی خیلی ببخشید ... ی تعظیمی کردم و رفتم فلشو یادم رفته بود
این سوک : بلند شدم
وای چرا اینجوری شد
جینا : این سوک؟ حالت خوبه( با کمی خنده )
این سوک: ا...اره بریم
این سوک : بریم...
( پرش زمانی به 4 ساعت بعد )
مدرسه تموم شد . بلاخره داشتم برمیگشتم خونه . قدم قدم داشتم میومدم که یهو یاد اون اتفاق افتادم
این سوک : اههه چت شده تو این سوک!
ضربه ای به کلم زدم
.....
این سوک: اون فقط ی اتفاق بوود اینقدر بهش فکر نکنن
نمیتونستم اون اتفاقو از ذهنم بیرون کنم
ولی ... ولی چه چشمای گرد خوشگلی داشت...
این سوک:اییییششششش بس کن دیگه ...
( کوک )
مدرسه تموم شد رفتم سمت جونگهی ( جونگهی همون دوست جونگکوکه )
فلشو از تو دستش گرفتم و انداختم زیر پام لهش کردم ( میدونم فلش عه به همین راحتی خورد نمیشه ولی شما فکر کنید خورد شد ...:)
کوک : پسره ی عوضی مگه من بهت نگفتم اون فلشو بده دیدی چه اتفاقی افتاد ( کمی با داد )
جونگهی: حیحی همین حال میده دیگه...( با کمی خنده و پوز خند )
جونگکوک : بیشعور ( ادمینتون خیلی دعوایی می باشد )
شروع کردم به راه افتادن به سمت خونه
۸.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.