دختر من
p:16
تام : میخوام یه چیزی بگم که فک نکنم براتون خوب باشه...
خب سولا خانم، این ادمی که کنارش ایستادی جاسوس سوهو بود و الان جاسوس منه. اون تمام اتفاقای خانوادتو میاد به من میگه.
سولا : یعنی چی؟ چرا چرت و پرت میگی
تام : چرت و پرت نمیگم اون واقعا جاسوسه. جینی که خیلی بهش اعتماد داشتی توی این 5 سال فریبت میداد. اره
سولا : یعنی چی؟ جین راست میگه تو واقعا جاسوسی؟!؟
جین : ( سرشو انداخت پایین ) مت.. اسفم.
سولا ویو :بدون حرف از اونجا دور شدم و رفتم خونه...
( بقیه هم رفتن خونه و سولا کل ماجرارو براشون تعریف کرد)
جیمین : یعنی... جین تمام این مدت..
سولا : ( با گریه ) اره اون جاسوس بوده. چطور تونست از اعتمادمون سو استفاده کنه. من اونو خیلی دوست داشتم...
شوگا : عیب نداره..( ناراحت )
سولا ویو : بدون حرفی رفتم توی اتاقم و تموم عکسایی که با جین داشتیم رو پاره کردم...
کوک: اون واقعا چطور تونست به مارو یه عوضی فرض کنه... سولا اونو خیلی دوست داشت...
تهیونگ : اتفاقیه که افتاده...
جیمین : حالا بهتره بریم بخوابیم. فردا کلی کار داریم. راستی سولا رو باید اماده کنیم چون الان وقتشه که اونم جزوی از ما بشه
کوک:اره
( ورش زمانی به صبح)
کوک : سولا . سولا. پاشو برو مدرسه
سولا : میشه امروز نرم اصن حوصله ندارم کوک: نه باید بری
سولا : موفق باشه. اماده شدم و رفتم مدرسه
( توی مدرسه )
جیا : سولا چیزی شده ؟ امروز اصن حال نداری
سولا : چیزی نیس فقط خستمه
جیا : میشه ازم چیزی رو مخفی نکنی. باید بدونم چی شده
سولا : ( با بغض) جین بودا. اون تمام مدت جاسوس مون بود و خبرای خانوادمون و برای یه نفر دیگه میبرد
جیا : یعنی چی؟....
سولا : حالا ولش کن. فکر کردن بهش چیزی رو عوض نمیکنه
جیا : خوب پاشو بریم توی حیاط یکم هوات عوض شه
سولا : حوصله ندارم
جیا : پاشو بریم دیگه. اینقد تنبل نباش پاشو بریم
سولا : هوففففف باشه
( بعد مدرسه )
سولا ویو: بعد مدرسه رفتم خونه. درو باز کردم دیدیم عموهام و بابام همه نشستن و منتظرن ک من بیام....
سولا : سلام . من اومدم. چیزی شده؟
کوک : باید یه چیزی بهت بگیم زود بیا....
شرایط
لایک : 26
کامنت : 26
همکارم 👇👇
https://wisgoon.com/meilka22
تام : میخوام یه چیزی بگم که فک نکنم براتون خوب باشه...
خب سولا خانم، این ادمی که کنارش ایستادی جاسوس سوهو بود و الان جاسوس منه. اون تمام اتفاقای خانوادتو میاد به من میگه.
سولا : یعنی چی؟ چرا چرت و پرت میگی
تام : چرت و پرت نمیگم اون واقعا جاسوسه. جینی که خیلی بهش اعتماد داشتی توی این 5 سال فریبت میداد. اره
سولا : یعنی چی؟ جین راست میگه تو واقعا جاسوسی؟!؟
جین : ( سرشو انداخت پایین ) مت.. اسفم.
سولا ویو :بدون حرف از اونجا دور شدم و رفتم خونه...
( بقیه هم رفتن خونه و سولا کل ماجرارو براشون تعریف کرد)
جیمین : یعنی... جین تمام این مدت..
سولا : ( با گریه ) اره اون جاسوس بوده. چطور تونست از اعتمادمون سو استفاده کنه. من اونو خیلی دوست داشتم...
شوگا : عیب نداره..( ناراحت )
سولا ویو : بدون حرفی رفتم توی اتاقم و تموم عکسایی که با جین داشتیم رو پاره کردم...
کوک: اون واقعا چطور تونست به مارو یه عوضی فرض کنه... سولا اونو خیلی دوست داشت...
تهیونگ : اتفاقیه که افتاده...
جیمین : حالا بهتره بریم بخوابیم. فردا کلی کار داریم. راستی سولا رو باید اماده کنیم چون الان وقتشه که اونم جزوی از ما بشه
کوک:اره
( ورش زمانی به صبح)
کوک : سولا . سولا. پاشو برو مدرسه
سولا : میشه امروز نرم اصن حوصله ندارم کوک: نه باید بری
سولا : موفق باشه. اماده شدم و رفتم مدرسه
( توی مدرسه )
جیا : سولا چیزی شده ؟ امروز اصن حال نداری
سولا : چیزی نیس فقط خستمه
جیا : میشه ازم چیزی رو مخفی نکنی. باید بدونم چی شده
سولا : ( با بغض) جین بودا. اون تمام مدت جاسوس مون بود و خبرای خانوادمون و برای یه نفر دیگه میبرد
جیا : یعنی چی؟....
سولا : حالا ولش کن. فکر کردن بهش چیزی رو عوض نمیکنه
جیا : خوب پاشو بریم توی حیاط یکم هوات عوض شه
سولا : حوصله ندارم
جیا : پاشو بریم دیگه. اینقد تنبل نباش پاشو بریم
سولا : هوففففف باشه
( بعد مدرسه )
سولا ویو: بعد مدرسه رفتم خونه. درو باز کردم دیدیم عموهام و بابام همه نشستن و منتظرن ک من بیام....
سولا : سلام . من اومدم. چیزی شده؟
کوک : باید یه چیزی بهت بگیم زود بیا....
شرایط
لایک : 26
کامنت : 26
همکارم 👇👇
https://wisgoon.com/meilka22
۱۷.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.