۳.
بعد از اینکه به چند تا از بیمارام سر زدم رفتم سمت اتاق همون مرد جوونه .
در زدم کسی جواب نداد ، وارد اتاق شدم . دیدم رو تخت نشسته پاهاشو آویزون کرد و به اسمون پنجره ی روبه روش خیره شده .
رفتم کنارش
-حالتون بهتره ؟
” ....
-میتونم اسمتونو بدونم ؟
” جئون .
- چه اسم قشنگی ، ، میشه چند تا سوال دیگه هم ازتون بکنم ؟
” اهوم.
- دلیل اون اتفاقی ۲ ساعت پیش انجام دادین چی بود ؟
” دلیلی نمیدونم ک بگم .
چرا نگام نمی کرد ؟
- شاید بتونم خوبتون کنم ؟
” نمیتونی !
- گلوله ای که خوردین برای چی بود ؟
” مهمه برات ؟
- شاید !
” (نیشخندتمسخرامیز)
- چرا میخندید ؟
” گوگولی ...(زیرلب)
- چی ؟ گوگولی ؟!!!
” هوم ..
- خب بهتره برم
اگه نمیرفتم کلماتش به جاهای بدتر کشیده میشد !
داشتم پا میشدم میرفتم که گفت
” بهش میگفتم ...
- چی میگفتید ؟
” بهش میگفتم گوگولی
شاید دارم موفق میشم یه چیزایی ازش بفهمم
- به کی میگفتین ؟
” میتونم یه چیزی ازت بخوام ؟
- چی؟
اشاره کرد بشینم کنارش رو تخت
هنوز نمیدونستم چی میخواد ازم ...
دستاشو به نشونه بغل باز کرد
- ها؟
” میشه بیای تو بغلم ؟
شاید بتونم حالشو بهتر کنم پس قبول کردم و اروم رفتم تو بغلم . دستای هیکلیشو دور شونه هام حصار کرد ...
سرشو کرد لای گردنم و موهام و بو میکرد انگار..
بعد چند مین ولم کرد و به زمین خیره شد
” چقد بوشو میدی ...
- بوی کی؟
” خواهرم ...
- مگه الان کجاست ؟
” کمتر از ۸ ساعت پیش ....
فهمیدم چی میخواد بگه .. اون مرده ! اونم امروز ....
رفتم بیرون که سرم باچیز سفتی برخورد کرد ... سرمو اوردم بالا جیهو دوست جئون بود ..
جیهو: متاسفم خوردم بهتون
- ن من باید عذر خواهی کنم .
جیهو: حالش خوبه ؟
- اون امروز خواهرشو از دست داده ؟
جیهو: گفت بهتون ؟ ادمی نیست که با هرکسی حرف بزنه !
- گفت بوی اونو میدم ...
جیهو: راست گفته ... تو نگاه اول خیلیم شبیهشین !
- چرا گلوله خورد ؟
جیهو: برای محافظت از خواهرش ... که بازم مرد ... اونا بهم شدیدا وابسته بودن ،،،
- اهوم ...
مرد پیری از ته سالن جیهو و صدا کرد ..
- ببخشید ... اون اقا .... یکم برام اشناس....
جیهو؛ اون مرد دکتر شخصی جئون هست ... خیلی دیگه پیر شده و نمیتونه کارای جئون و بکنه ...
- آها ... اسمشون ...
جیهو: دکتر سی چان
- دکتر سی چان ؟ س..ی چان ؟
دوییدم کل راهرو و سمت همون پیر مرد که با اسمش مطمئن شدم پرستار بابام بوده ...
پیرمرد بدبخت ترسیده بود ...
- عمو واقعا فکر نمیکردم خودت باشی ...
د.س: شما دخترم ؟
- عمو سی چان من اتم ! وقتی ۵ سالم بود از بابام پرستاری میکردی ! اقای کیم !
دکتر سی چان بغلم کرد
د.س: وااای دخترم متاسفم یادم نیومد ... چقد بزرگ شدی !
چند مین داشتم با عموچان حرف میزدم ک یهو صدای شکستن از اتاق جئون اومد جیهو سریع دویید سمت اتاق و منم پاشدم سریع رفتم ...
¹⁰لایک
و کامنت ؟
در زدم کسی جواب نداد ، وارد اتاق شدم . دیدم رو تخت نشسته پاهاشو آویزون کرد و به اسمون پنجره ی روبه روش خیره شده .
رفتم کنارش
-حالتون بهتره ؟
” ....
-میتونم اسمتونو بدونم ؟
” جئون .
- چه اسم قشنگی ، ، میشه چند تا سوال دیگه هم ازتون بکنم ؟
” اهوم.
- دلیل اون اتفاقی ۲ ساعت پیش انجام دادین چی بود ؟
” دلیلی نمیدونم ک بگم .
چرا نگام نمی کرد ؟
- شاید بتونم خوبتون کنم ؟
” نمیتونی !
- گلوله ای که خوردین برای چی بود ؟
” مهمه برات ؟
- شاید !
” (نیشخندتمسخرامیز)
- چرا میخندید ؟
” گوگولی ...(زیرلب)
- چی ؟ گوگولی ؟!!!
” هوم ..
- خب بهتره برم
اگه نمیرفتم کلماتش به جاهای بدتر کشیده میشد !
داشتم پا میشدم میرفتم که گفت
” بهش میگفتم ...
- چی میگفتید ؟
” بهش میگفتم گوگولی
شاید دارم موفق میشم یه چیزایی ازش بفهمم
- به کی میگفتین ؟
” میتونم یه چیزی ازت بخوام ؟
- چی؟
اشاره کرد بشینم کنارش رو تخت
هنوز نمیدونستم چی میخواد ازم ...
دستاشو به نشونه بغل باز کرد
- ها؟
” میشه بیای تو بغلم ؟
شاید بتونم حالشو بهتر کنم پس قبول کردم و اروم رفتم تو بغلم . دستای هیکلیشو دور شونه هام حصار کرد ...
سرشو کرد لای گردنم و موهام و بو میکرد انگار..
بعد چند مین ولم کرد و به زمین خیره شد
” چقد بوشو میدی ...
- بوی کی؟
” خواهرم ...
- مگه الان کجاست ؟
” کمتر از ۸ ساعت پیش ....
فهمیدم چی میخواد بگه .. اون مرده ! اونم امروز ....
رفتم بیرون که سرم باچیز سفتی برخورد کرد ... سرمو اوردم بالا جیهو دوست جئون بود ..
جیهو: متاسفم خوردم بهتون
- ن من باید عذر خواهی کنم .
جیهو: حالش خوبه ؟
- اون امروز خواهرشو از دست داده ؟
جیهو: گفت بهتون ؟ ادمی نیست که با هرکسی حرف بزنه !
- گفت بوی اونو میدم ...
جیهو: راست گفته ... تو نگاه اول خیلیم شبیهشین !
- چرا گلوله خورد ؟
جیهو: برای محافظت از خواهرش ... که بازم مرد ... اونا بهم شدیدا وابسته بودن ،،،
- اهوم ...
مرد پیری از ته سالن جیهو و صدا کرد ..
- ببخشید ... اون اقا .... یکم برام اشناس....
جیهو؛ اون مرد دکتر شخصی جئون هست ... خیلی دیگه پیر شده و نمیتونه کارای جئون و بکنه ...
- آها ... اسمشون ...
جیهو: دکتر سی چان
- دکتر سی چان ؟ س..ی چان ؟
دوییدم کل راهرو و سمت همون پیر مرد که با اسمش مطمئن شدم پرستار بابام بوده ...
پیرمرد بدبخت ترسیده بود ...
- عمو واقعا فکر نمیکردم خودت باشی ...
د.س: شما دخترم ؟
- عمو سی چان من اتم ! وقتی ۵ سالم بود از بابام پرستاری میکردی ! اقای کیم !
دکتر سی چان بغلم کرد
د.س: وااای دخترم متاسفم یادم نیومد ... چقد بزرگ شدی !
چند مین داشتم با عموچان حرف میزدم ک یهو صدای شکستن از اتاق جئون اومد جیهو سریع دویید سمت اتاق و منم پاشدم سریع رفتم ...
¹⁰لایک
و کامنت ؟
۱۱.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.