(پارت۱۵)
فردا یه اس ام اس برای ا/ت اومد جونگ کوک بود گفته بود:کیفت توی ماشین جامونده ساعت ۵ بیا به این آدرسی که میفرستم کیفت رو بگیر.(تقریبا سه چهار ساعت دیگه)
ا/ت هم گفت باشه و قرار شد که ساعت ۵ بره به آدرسی که جونگ کوک براش فرستاده.
ا/ت داشت ران بی تی اس میدید و همزمان خونه رو تمیز میکرد چون پدرش گفته بود که شب مهمون ویژه دارن ولی نگفت کیه و ا/ت هم تا ساعت ۵ داشت خونه رو تمیز میکرد که یکدفعه برادر کوچیک ترش از اتاق اومد بیرون و روی سرامیک لیز خورد و رفت توی سوتون.
ا/ت هم یکدفعه زد زیر خنده و افتاده بود روی زمین فقط میخندید.
برادرش:ا/تتتت به جای اینکه بخندی بیا کمک من همه جام درد گرفت.
ا/ت:ب..باشه..الان میام..بلندت میکنم...بعد خندش بیشتر شد.
ساعت ۵ شد و ا/ت داشت حاضر میشد که بره کیفش رو از جونگ کوک بگیره.
تقریبا ادرس جای دوری بود و ا/ت هم میخواست پیاده بره که اول رفت دنبال سوجین تا باهم دیگه برن.
رفت دنبال سوجین و حدودا نیم ساعت طول کشید تا برسن وقتی رسیدن خبری از جونگ کوک نبود داشتن دنبالش میگشتن که یکدفعه از یه ماشین مشکی که ا/ت نمیدونست چه ماشینیه پیاده شد.
ا/ت:وای سوجین عجب ماشینیه!
سوجین:ا/ت این ماشین جونگ کوکه؟؟
ا/ت:حتما دیگه چون از اون ماشین پیاده شد.
جونگ کوک ا/ت و سوجین رو پیدا کرد بعد هم رفت جلو تا کیف ا/ت رو به دستش برسونه.
وقتی ا/ت کیفش رو گرفت توی کیفش پر بود از شکلات مورد علاقش!
ا/ت:ولی از کجا میدونستی که من خیلی این شکلات رو دوست دارم؟؟
جونگ کوک:ام من رو دست کم گرفتی؟من حس شیشم قوی دارم.
ا/ت:اهان..خب..خیلی ممنونم!
جونگ کوک:خب حالا چطوره یه جایی بریم و یه چیزی بخوریم؟؟
ا/ت:ما شب مهمون داریم فکرمیکنم که باید برم.
جونگ کوک:زیاد طول نمیکشه میتونی بعدش بری.
ا/ت و سوجین قبول کردن؛جونگ کوک اونهارو برد به یه کافه معروف که بستنی های خیلی گرونی داشت و تقربیا کسایی که پولدار بودن به اونجا میرفتن.
جونگ کوک:اول شما سفارش بدین.
ا/ت و سوجین سفارش دادن بعد هم جونگ کوک.
بعد از اینکه میخواستن برن جونگ کوک گفت:من شما رو میرسونم.
سوجین رو رسوند و بعد هم ا/ت رو ا/ت هم بخاطر امشب ازش تشکر کرد و گفت که جبرانش میکنه.
وقتی ا/ت رسید کفش مهمون ها دم در رود فهمید که رسیدن وقتی درو باز کرد یکدفعه دید.......
ا/ت هم گفت باشه و قرار شد که ساعت ۵ بره به آدرسی که جونگ کوک براش فرستاده.
ا/ت داشت ران بی تی اس میدید و همزمان خونه رو تمیز میکرد چون پدرش گفته بود که شب مهمون ویژه دارن ولی نگفت کیه و ا/ت هم تا ساعت ۵ داشت خونه رو تمیز میکرد که یکدفعه برادر کوچیک ترش از اتاق اومد بیرون و روی سرامیک لیز خورد و رفت توی سوتون.
ا/ت هم یکدفعه زد زیر خنده و افتاده بود روی زمین فقط میخندید.
برادرش:ا/تتتت به جای اینکه بخندی بیا کمک من همه جام درد گرفت.
ا/ت:ب..باشه..الان میام..بلندت میکنم...بعد خندش بیشتر شد.
ساعت ۵ شد و ا/ت داشت حاضر میشد که بره کیفش رو از جونگ کوک بگیره.
تقریبا ادرس جای دوری بود و ا/ت هم میخواست پیاده بره که اول رفت دنبال سوجین تا باهم دیگه برن.
رفت دنبال سوجین و حدودا نیم ساعت طول کشید تا برسن وقتی رسیدن خبری از جونگ کوک نبود داشتن دنبالش میگشتن که یکدفعه از یه ماشین مشکی که ا/ت نمیدونست چه ماشینیه پیاده شد.
ا/ت:وای سوجین عجب ماشینیه!
سوجین:ا/ت این ماشین جونگ کوکه؟؟
ا/ت:حتما دیگه چون از اون ماشین پیاده شد.
جونگ کوک ا/ت و سوجین رو پیدا کرد بعد هم رفت جلو تا کیف ا/ت رو به دستش برسونه.
وقتی ا/ت کیفش رو گرفت توی کیفش پر بود از شکلات مورد علاقش!
ا/ت:ولی از کجا میدونستی که من خیلی این شکلات رو دوست دارم؟؟
جونگ کوک:ام من رو دست کم گرفتی؟من حس شیشم قوی دارم.
ا/ت:اهان..خب..خیلی ممنونم!
جونگ کوک:خب حالا چطوره یه جایی بریم و یه چیزی بخوریم؟؟
ا/ت:ما شب مهمون داریم فکرمیکنم که باید برم.
جونگ کوک:زیاد طول نمیکشه میتونی بعدش بری.
ا/ت و سوجین قبول کردن؛جونگ کوک اونهارو برد به یه کافه معروف که بستنی های خیلی گرونی داشت و تقربیا کسایی که پولدار بودن به اونجا میرفتن.
جونگ کوک:اول شما سفارش بدین.
ا/ت و سوجین سفارش دادن بعد هم جونگ کوک.
بعد از اینکه میخواستن برن جونگ کوک گفت:من شما رو میرسونم.
سوجین رو رسوند و بعد هم ا/ت رو ا/ت هم بخاطر امشب ازش تشکر کرد و گفت که جبرانش میکنه.
وقتی ا/ت رسید کفش مهمون ها دم در رود فهمید که رسیدن وقتی درو باز کرد یکدفعه دید.......
۱۵.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.