سناریو درخواستی:)
وقتی فکر کردن بهشن خیانت کردی ولی خیانت نکردی(اعضا به عنوان مافیا، خشن باشه)...
نامجون:
-فکر کردی میتونی از دستم در بری؟ هه کور خوندی"پوزخند میزنه"
"تورو تا وقتی که بفهمه واقعا خیانت کردی یا نه داخل انباری نگه میداره"
جین:"بعد کلی دعوا توی اتاق زندانیت میکنه"
یونگی:
-من که همیشه اروم نیستم خانوم مین"لبخند یه وری"
"با وسیله های بی.دی.اس.ام عذابت میده"
جیهوپ:"از ترس تو یکی از اتاق های عمارتش قایم شدی"
-هی بیبی گرل.. تا وقتی ددی بیشتر از این وحشی نشده بیا بیرون"خنده هیستیریک و بم"
جیمین:"با چا.قو بهت نزدیک میشه"
+ب.. بهت توضیح میدم.
-چی رو؟ کاری رو که الان وحشیم کرده؟"لبخند ترسناک"
+"به دیوار چسبیدی.."
-"اومد روبروت وایساد"
"میخواست چا.قو رو به تو بزنه ولی نظرش عوض شد و به دیوار زد"
تهیونگ:
"رفتی تو اتاق درشو قفل کردی و اون پشت در وایساده تا درو براش باز کنی"
-ات بهتره همین الان درو بار کنی تا کار دیگه ای نکردم.."عصبانی"
+"جوابی نمیدی"
-با تو ام اتتتتتت"داد"
-یا همین الان درو باز میکنی یا درو میشکونم"داد"
+"همچنان جوابی نمیدی"
-"درو به اسونی میشکنه و میاد داخل..."
-حالا میخوای چیکار کنی خانوم کیم؟"پوزخند"
جونگکوک:"از عمارتش فرار کرده بودی که دوباره بعد از دو، سه ساعت بادیگارداش گیرت انداخت.."
-"تو رو توی انباری حبس کرده بود"
-"اومد داخل انباری"
-به به.. ببین کی اینجاست"لبخند ملیحی که تورو به اسونی میترسونه"
در انتظار کمی حمایت:)
نامجون:
-فکر کردی میتونی از دستم در بری؟ هه کور خوندی"پوزخند میزنه"
"تورو تا وقتی که بفهمه واقعا خیانت کردی یا نه داخل انباری نگه میداره"
جین:"بعد کلی دعوا توی اتاق زندانیت میکنه"
یونگی:
-من که همیشه اروم نیستم خانوم مین"لبخند یه وری"
"با وسیله های بی.دی.اس.ام عذابت میده"
جیهوپ:"از ترس تو یکی از اتاق های عمارتش قایم شدی"
-هی بیبی گرل.. تا وقتی ددی بیشتر از این وحشی نشده بیا بیرون"خنده هیستیریک و بم"
جیمین:"با چا.قو بهت نزدیک میشه"
+ب.. بهت توضیح میدم.
-چی رو؟ کاری رو که الان وحشیم کرده؟"لبخند ترسناک"
+"به دیوار چسبیدی.."
-"اومد روبروت وایساد"
"میخواست چا.قو رو به تو بزنه ولی نظرش عوض شد و به دیوار زد"
تهیونگ:
"رفتی تو اتاق درشو قفل کردی و اون پشت در وایساده تا درو براش باز کنی"
-ات بهتره همین الان درو بار کنی تا کار دیگه ای نکردم.."عصبانی"
+"جوابی نمیدی"
-با تو ام اتتتتتت"داد"
-یا همین الان درو باز میکنی یا درو میشکونم"داد"
+"همچنان جوابی نمیدی"
-"درو به اسونی میشکنه و میاد داخل..."
-حالا میخوای چیکار کنی خانوم کیم؟"پوزخند"
جونگکوک:"از عمارتش فرار کرده بودی که دوباره بعد از دو، سه ساعت بادیگارداش گیرت انداخت.."
-"تو رو توی انباری حبس کرده بود"
-"اومد داخل انباری"
-به به.. ببین کی اینجاست"لبخند ملیحی که تورو به اسونی میترسونه"
در انتظار کمی حمایت:)
۱۸.۹k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.