همیشه بد نیست
همیشه بد نیست
(پارت۸)
بعد از اینکه کیکم تموم شد شیر کاکائوم رو سر کشیدم و ظرفام رو گذاشتم تو سینک. رفتم سمت اتاقم ولی وقتی داشتم رد میشدم ی صدایی از اتاق ران اومد. صدای خنده بود.خواستم برم سمت در که... صب کن ببینم من که آدم فوضولی نبودم پس چرا الان اینجوری شدم.بیخیال بابا همش یباره.پس رفتم و گوشمو چسبوندم به در.هه صدا روی بلند گو بود.
_تاکو جونم دلم برات تنگ شده
هی هی اون حق نداره به ران بگه تاکو فقط من میتونم... البته به علاوه فامیلمون ولی به هر حال الویت با منه.تازه چقدم که لوسههه.
_منم همینطور
یهو احساس کردم ی چیزی ته دلم لرزید.من... من یجورایی روی ران کراش داشتم از ده سالگی. ولی فقط ی کراش کوچولو بود. البته بود. الان دیگه نیس چون دوسش دارم.خلیلی زیاد.ای بابا فاز غم الان تازه من باید اوقمم بگیره پس، اوققق
_تاکو تاکو
ای تاکو بخوره تو سرت.زهرمار تاکو.عنتر
_جان تاکو
وای اینکه دیگه بدتره.دوتا چندش لوسسس واییی مادر الان از خنده منفجر میشمم .
_دیشب تا صب به تو فک میکردم تو چی؟
میخوای بهت بگم.منو بوسید و بهم گفت برم رو پاش بشینم.اصن صب کن چرا اون؟ خودت چی؟ حتما دیشب با ی پسر ریخته رو هم.
_من دیشب مست بودم. چیزی یادم نیست
_عزیزم کارای بد بد که نکردی؟
پوزخندی زدم.نه بابا کار بد کدومه اتفاقا نشست تا خود صبح از خدا به خاطر اینکه تو رو داره تشکر کرد.
_نمیدونم ولی یادمه اومدم خونه.پس کاری نکردم
_خونه خالی بود
_نه خواهرم بود
_خب پس کاری نکردی
_نه. مگه من خرم به تو خیانت کنم گوگولی؟
_نه. معلومه که نه بیب
جررر. بیب دیگه چیه. مطمئنم یکم دیگه اینجا بمونم از خنده روده بر میشم پس رفتم تو اتاقم و با صدای بلند شروع به خندیدن کردم. وای مادر جاننن.بعد ی ربع خندیدن رفتم سر گوشیم تا به یونجی پیام بدم و بهش بگم. نه راستی نگم بهتره چون اون میدونه ران منو بوسیده اونوقت برای ران بد میشه.وقتی رفتم بهش پیام بدم دیدم آنلاینه. وای این بچه زندگی نداره همیشه خدا آنلاینه
پیام
هیجین:هلو لیدی
یونجی:های مستر
هیجین:😐
یونجی: خیل خب بابا های لیدی
هیجین:خب دیگه بخشیدمت لازم نیس به پام بیفتی
یونجی:بیا👍
هیجین:میگم به سگ وحشی بگو من هفته آخرو نمیام
یونجی: چرا؟
هیجین:دارم میرم توکیو
یونجی:عه پس سلام منو به داییت برسون😂👋
هیجین:ببین اون قطعا این سری کار خودشو میکنه
یونجی: چیکار میخواد بکنه مثلا؟ مگه من مردم که اون بیاد اذیتت کنه
هیجین: راست میگی نمیزارم ده کیلو متریم رد بشه
یونجی:بله کاملا صحیح 😔
هیجین:#گوردت
یونجی:خاک بر سرت😂
_هیجین بیا غذااا
_اومدممم
ادامه پیام
هیجین: داش من برم غذا بخورم.بای
یونجی: برو بای
گوشیو گذاشتم و رفتم تو آشپزخونه
(پارت۸)
بعد از اینکه کیکم تموم شد شیر کاکائوم رو سر کشیدم و ظرفام رو گذاشتم تو سینک. رفتم سمت اتاقم ولی وقتی داشتم رد میشدم ی صدایی از اتاق ران اومد. صدای خنده بود.خواستم برم سمت در که... صب کن ببینم من که آدم فوضولی نبودم پس چرا الان اینجوری شدم.بیخیال بابا همش یباره.پس رفتم و گوشمو چسبوندم به در.هه صدا روی بلند گو بود.
_تاکو جونم دلم برات تنگ شده
هی هی اون حق نداره به ران بگه تاکو فقط من میتونم... البته به علاوه فامیلمون ولی به هر حال الویت با منه.تازه چقدم که لوسههه.
_منم همینطور
یهو احساس کردم ی چیزی ته دلم لرزید.من... من یجورایی روی ران کراش داشتم از ده سالگی. ولی فقط ی کراش کوچولو بود. البته بود. الان دیگه نیس چون دوسش دارم.خلیلی زیاد.ای بابا فاز غم الان تازه من باید اوقمم بگیره پس، اوققق
_تاکو تاکو
ای تاکو بخوره تو سرت.زهرمار تاکو.عنتر
_جان تاکو
وای اینکه دیگه بدتره.دوتا چندش لوسسس واییی مادر الان از خنده منفجر میشمم .
_دیشب تا صب به تو فک میکردم تو چی؟
میخوای بهت بگم.منو بوسید و بهم گفت برم رو پاش بشینم.اصن صب کن چرا اون؟ خودت چی؟ حتما دیشب با ی پسر ریخته رو هم.
_من دیشب مست بودم. چیزی یادم نیست
_عزیزم کارای بد بد که نکردی؟
پوزخندی زدم.نه بابا کار بد کدومه اتفاقا نشست تا خود صبح از خدا به خاطر اینکه تو رو داره تشکر کرد.
_نمیدونم ولی یادمه اومدم خونه.پس کاری نکردم
_خونه خالی بود
_نه خواهرم بود
_خب پس کاری نکردی
_نه. مگه من خرم به تو خیانت کنم گوگولی؟
_نه. معلومه که نه بیب
جررر. بیب دیگه چیه. مطمئنم یکم دیگه اینجا بمونم از خنده روده بر میشم پس رفتم تو اتاقم و با صدای بلند شروع به خندیدن کردم. وای مادر جاننن.بعد ی ربع خندیدن رفتم سر گوشیم تا به یونجی پیام بدم و بهش بگم. نه راستی نگم بهتره چون اون میدونه ران منو بوسیده اونوقت برای ران بد میشه.وقتی رفتم بهش پیام بدم دیدم آنلاینه. وای این بچه زندگی نداره همیشه خدا آنلاینه
پیام
هیجین:هلو لیدی
یونجی:های مستر
هیجین:😐
یونجی: خیل خب بابا های لیدی
هیجین:خب دیگه بخشیدمت لازم نیس به پام بیفتی
یونجی:بیا👍
هیجین:میگم به سگ وحشی بگو من هفته آخرو نمیام
یونجی: چرا؟
هیجین:دارم میرم توکیو
یونجی:عه پس سلام منو به داییت برسون😂👋
هیجین:ببین اون قطعا این سری کار خودشو میکنه
یونجی: چیکار میخواد بکنه مثلا؟ مگه من مردم که اون بیاد اذیتت کنه
هیجین: راست میگی نمیزارم ده کیلو متریم رد بشه
یونجی:بله کاملا صحیح 😔
هیجین:#گوردت
یونجی:خاک بر سرت😂
_هیجین بیا غذااا
_اومدممم
ادامه پیام
هیجین: داش من برم غذا بخورم.بای
یونجی: برو بای
گوشیو گذاشتم و رفتم تو آشپزخونه
۳.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.