عشق و نفرت پارت20♡
عشق و نفرت پارت20♡
مینسو: لی جیونننننننن
لی جیون: ها.. ها بله
مینسو: کجایی سه بار صدات کردم من دو تا طرح لباس هارو طراحی کردم و فکر میکنم اوکی باشن
لی جیون: اهان باشه بده ببینم
مینسو: بیا بگیرشون من میرم کلی کار داذم خودت بررسیشون کن
لی جیون: باشه برو خدافظ میبینمت
مینسو: میبینمت(لبخند)
ویو مینسو
رفتم طبقه بالا که دیدم لینا هم اونجاست سریع دویدم سمتش و کا ماجرا دیروز تا امروز صبح را براش گفتم حدود نیمس اعتی گذتشه بود که حرف میزدیم که یهو به ساعت نگاه کردم
پایان ویو
مینسو: واییییی(جیغ)
لینا: وای چته دختر قلبم اومد تو مغزم
مینسو: نیم ساعته اینجا نشستیم حرف میزنیم من ملی کار دارم اوفففف من برم خدافز
لینا: خب خودت اومدی نشستی حرف زدی به من چه ای بابا بخدا این دیوونس
(این ا مینسو رفت سر کارش و لینا هم همینطور)
تهیونگ: یوناااا
یونا: بله تهیونگ
تهیونگ: کی بود
یونا: مینسو بود اومد منو ببینه بره میتونم بگم یه دیدار۵ثانیه ای
تهیونگ: هیچی نفهمیدم اما باشه
((دینگ))
تهیونگ: یکی در زد میرم باز کنم
(در رو باز کرد)
تهیونگ: جونگکوک تویی بیا تو پسر
کوک: عا ممنونم فقظ یونا خونس چون میخوام با هردوتون صحبت کنم
تهیونگ: اره بیا تو خونس
کوک: اوکی
کوک: سلام یونا خوبی
یونا: سلام جونگکوک خوش امدی بیا صبحانه بخور نکنه تو هم مثل مینسو اومدی دیدار۵ثانیه ای کنی (خنده)
کوک: نه ممنون اما مگه مینسو با شما صبحانه نخورد
تهیونگ و یونا: نه
کوک: میشه بیاید بشینید یاهاتون صحبت کنم راجبه مینسوعه
یونا: اوکی باهش صبر کن الان من میام
کوک: خب راستش من برای برند که مینسو میخواست براش کار کنه اجازه ندادم چون لی جیون همدتوی اون رند میخواست کار کنه و من یکم بی اعتمادی کردم و اجاژه ندادم اما اون رفت بعد سعی کردم اشتی کنیم چون فهمیدم تقصیر من بود اما متاسفانه همه چیز بد تر شد همش از صبح تا حالا هی میگه اقا جئون اقای جئون
یونا:(خنده)
کوک: چته
یونا: هیچی فقط اینو بهت بگم این نشونه ی خوبی نیست که اسمتو صدا نمیزنه مراقب باش
کوک: یعنی چه
یونا: متاسفانه مینسو یه اخلاقی که داره همینه و...
تهیونگ: عاح پسر تو بد دردسری گم شدی
کوک: همینطوره میخواستم ببینم میتونید بهم کمک کنید
ادامه دارد...
مینسو: لی جیونننننننن
لی جیون: ها.. ها بله
مینسو: کجایی سه بار صدات کردم من دو تا طرح لباس هارو طراحی کردم و فکر میکنم اوکی باشن
لی جیون: اهان باشه بده ببینم
مینسو: بیا بگیرشون من میرم کلی کار داذم خودت بررسیشون کن
لی جیون: باشه برو خدافظ میبینمت
مینسو: میبینمت(لبخند)
ویو مینسو
رفتم طبقه بالا که دیدم لینا هم اونجاست سریع دویدم سمتش و کا ماجرا دیروز تا امروز صبح را براش گفتم حدود نیمس اعتی گذتشه بود که حرف میزدیم که یهو به ساعت نگاه کردم
پایان ویو
مینسو: واییییی(جیغ)
لینا: وای چته دختر قلبم اومد تو مغزم
مینسو: نیم ساعته اینجا نشستیم حرف میزنیم من ملی کار دارم اوفففف من برم خدافز
لینا: خب خودت اومدی نشستی حرف زدی به من چه ای بابا بخدا این دیوونس
(این ا مینسو رفت سر کارش و لینا هم همینطور)
تهیونگ: یوناااا
یونا: بله تهیونگ
تهیونگ: کی بود
یونا: مینسو بود اومد منو ببینه بره میتونم بگم یه دیدار۵ثانیه ای
تهیونگ: هیچی نفهمیدم اما باشه
((دینگ))
تهیونگ: یکی در زد میرم باز کنم
(در رو باز کرد)
تهیونگ: جونگکوک تویی بیا تو پسر
کوک: عا ممنونم فقظ یونا خونس چون میخوام با هردوتون صحبت کنم
تهیونگ: اره بیا تو خونس
کوک: اوکی
کوک: سلام یونا خوبی
یونا: سلام جونگکوک خوش امدی بیا صبحانه بخور نکنه تو هم مثل مینسو اومدی دیدار۵ثانیه ای کنی (خنده)
کوک: نه ممنون اما مگه مینسو با شما صبحانه نخورد
تهیونگ و یونا: نه
کوک: میشه بیاید بشینید یاهاتون صحبت کنم راجبه مینسوعه
یونا: اوکی باهش صبر کن الان من میام
کوک: خب راستش من برای برند که مینسو میخواست براش کار کنه اجازه ندادم چون لی جیون همدتوی اون رند میخواست کار کنه و من یکم بی اعتمادی کردم و اجاژه ندادم اما اون رفت بعد سعی کردم اشتی کنیم چون فهمیدم تقصیر من بود اما متاسفانه همه چیز بد تر شد همش از صبح تا حالا هی میگه اقا جئون اقای جئون
یونا:(خنده)
کوک: چته
یونا: هیچی فقط اینو بهت بگم این نشونه ی خوبی نیست که اسمتو صدا نمیزنه مراقب باش
کوک: یعنی چه
یونا: متاسفانه مینسو یه اخلاقی که داره همینه و...
تهیونگ: عاح پسر تو بد دردسری گم شدی
کوک: همینطوره میخواستم ببینم میتونید بهم کمک کنید
ادامه دارد...
۴.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.