فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت³⁷
سویا « اوه تهیونگا چه بزرگ شدییی....( به کوک و آیو و میا اشاره کرد) معرفی نمیکنی؟
تهیونگ « ایشون جانگ کوک....ایشونم شی آیو و هانگ میا
سویا « اهه....خوشبختم....
تهیونگ « اومدم برم بالا که یه چیزی پامو گرفت....نگاه کردم و دیدم ماهاست...پسره... خاله سویا
ماها « شلام ته ته
میا « اوخییییییییی کوچولوییییی گوگولیییییی
سویا « تهیونگا ماها رو میسپارم به تو من با مامانت کار دارم
تهیونگ « یاععععع خاله من....شت//
کوک « بدش دست خدمتکار ها اگه خسته ای
تهیونگ « بغل اونا نمیره.....
آیو « پیچ خاندان کیم داره....فقط بغل اونا میره
تهیونگ « دقیقا.....ماها عزیزم نمیخواهی بری تو اتاقت بازی کنی؟
ماها « نچ میخوام حواشم بهت باشه شیطونی نچونی
کوک « جرررررر نترس بابا آدم شده ته ته
تهیونگ « 눈_눈 کوک
کوک « اهم خب ماها جون ته ته خسته اس....نمیخواهی بری بغل خاله ها؟
ماها « نچ
میا « تهیونگ حسابی خسته بود چون دیشب رو به دلایل نامعلومی بیدار بود....برای همین تصمیم گرفتم ماها رو ازش بگیرم تا استراحت کنه.....رفتم و یکی از آبنبات های توی کیفم رو برداشتم و جلوی پای ماها روی زانوهام نشستم......
میا « سلام پسر خوب....اسم من میاست...میای با هم دوست بشیم؟
ماها « میشناسمت...دوست دختر ته ته ای
آیو « (!_!)ابرفضلللللللل.....این بچه اینا رو از کجا میدونه
میا « خب حالا که میدونی میای با من بریم بازی کنیم تا ته ته استراحت کنه؟
تهیونگ « بیخودی تلاش نکن....فقط پیش افراد خاندان کیم میره...حتی پیش آیو و کوک هم نرفت اون سری.....
ماها « گبوله
تهیونگ « ماها جدی میگی؟
ماها « آله...دوستش دالم بوی توفلنگی میده
کوک « واو....فکر کنم چون میا قراره زنت بشه میره پیشش
تهیونگ « وات....چرند نگو کوک
آیو « خب ما چه بویی میدیم؟
ماها « خاله ایو شما بوی گل رز میدی....عمو کوک هم شکلات
ایو « عه وا چه خوشمزه شد کوک
کوک « (๑˙ー˙๑) حاجی من خوردنی نیستم هاااا....ماها پسرم بو قطع بود گفتی شکلات....ایو عاشق شکلاته
ماها « نیمیدونم....توفلنگی جونم بریم بازی؟
میا « اوخییییی تو چقدر کیوتی بریم ماها....ماها هم مثل تهیونگ بوی وانیل میداد اما با شکلات.....دستای کوچولوش رو گرفتم و با هم رفتیم بیرون
تهیونگ « هنوز تو شک بودم که چرا رفت میش میا. .... اما خب خیلی خسته بودم بچه ها کار گروهی رو آماده کردن و منم رفتن خوابیدم
میا « اونقدر بازی کرد تا خسته شد و روی پاهام خوابش برد.....اوخییییی خیلی آروم بلندش کردم و بردمش توی اتاقش تا استراحت کنه.....بعدشم رفت توی اتاق تهیونگ و دیدم همه خوابن// (๑˙ー˙๑) مثلا قرار بود کار گروهی رو آماده کنن هاا....پتویی برداشتم و روشون رو گرفتم و کار گروهی رو کامل کردم
عکس ماها چوچولو🤏🏻🥺🙂عرررر کاواییی
تهیونگ « ایشون جانگ کوک....ایشونم شی آیو و هانگ میا
سویا « اهه....خوشبختم....
تهیونگ « اومدم برم بالا که یه چیزی پامو گرفت....نگاه کردم و دیدم ماهاست...پسره... خاله سویا
ماها « شلام ته ته
میا « اوخییییییییی کوچولوییییی گوگولیییییی
سویا « تهیونگا ماها رو میسپارم به تو من با مامانت کار دارم
تهیونگ « یاععععع خاله من....شت//
کوک « بدش دست خدمتکار ها اگه خسته ای
تهیونگ « بغل اونا نمیره.....
آیو « پیچ خاندان کیم داره....فقط بغل اونا میره
تهیونگ « دقیقا.....ماها عزیزم نمیخواهی بری تو اتاقت بازی کنی؟
ماها « نچ میخوام حواشم بهت باشه شیطونی نچونی
کوک « جرررررر نترس بابا آدم شده ته ته
تهیونگ « 눈_눈 کوک
کوک « اهم خب ماها جون ته ته خسته اس....نمیخواهی بری بغل خاله ها؟
ماها « نچ
میا « تهیونگ حسابی خسته بود چون دیشب رو به دلایل نامعلومی بیدار بود....برای همین تصمیم گرفتم ماها رو ازش بگیرم تا استراحت کنه.....رفتم و یکی از آبنبات های توی کیفم رو برداشتم و جلوی پای ماها روی زانوهام نشستم......
میا « سلام پسر خوب....اسم من میاست...میای با هم دوست بشیم؟
ماها « میشناسمت...دوست دختر ته ته ای
آیو « (!_!)ابرفضلللللللل.....این بچه اینا رو از کجا میدونه
میا « خب حالا که میدونی میای با من بریم بازی کنیم تا ته ته استراحت کنه؟
تهیونگ « بیخودی تلاش نکن....فقط پیش افراد خاندان کیم میره...حتی پیش آیو و کوک هم نرفت اون سری.....
ماها « گبوله
تهیونگ « ماها جدی میگی؟
ماها « آله...دوستش دالم بوی توفلنگی میده
کوک « واو....فکر کنم چون میا قراره زنت بشه میره پیشش
تهیونگ « وات....چرند نگو کوک
آیو « خب ما چه بویی میدیم؟
ماها « خاله ایو شما بوی گل رز میدی....عمو کوک هم شکلات
ایو « عه وا چه خوشمزه شد کوک
کوک « (๑˙ー˙๑) حاجی من خوردنی نیستم هاااا....ماها پسرم بو قطع بود گفتی شکلات....ایو عاشق شکلاته
ماها « نیمیدونم....توفلنگی جونم بریم بازی؟
میا « اوخییییی تو چقدر کیوتی بریم ماها....ماها هم مثل تهیونگ بوی وانیل میداد اما با شکلات.....دستای کوچولوش رو گرفتم و با هم رفتیم بیرون
تهیونگ « هنوز تو شک بودم که چرا رفت میش میا. .... اما خب خیلی خسته بودم بچه ها کار گروهی رو آماده کردن و منم رفتن خوابیدم
میا « اونقدر بازی کرد تا خسته شد و روی پاهام خوابش برد.....اوخییییی خیلی آروم بلندش کردم و بردمش توی اتاقش تا استراحت کنه.....بعدشم رفت توی اتاق تهیونگ و دیدم همه خوابن// (๑˙ー˙๑) مثلا قرار بود کار گروهی رو آماده کنن هاا....پتویی برداشتم و روشون رو گرفتم و کار گروهی رو کامل کردم
عکس ماها چوچولو🤏🏻🥺🙂عرررر کاواییی
۷۳.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.