پارت ❾ «فروخته شده»
پارت ❾ «فروخته شده»
ویو ا.ت
کوک رفت تا به اعضا بگه که داریم
میریم خونه
بغض بدی داشتم واقعا ترسیده بودم
که دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه که کوک اومد
سریع اشکامو پاک کردم
ویو کوک(عهههههه چرا من دارم انقدر ویو ویو میکنممممم ایشششش)
کوک:بچه ها من و ا.ت دیگه میریم
هوپی:تو خونه تنها چی کار میخواین بکنین هاااا
کوک:عهههه هیچی ا.ت حالش خوب نیسسسس
یونگی:خوب باشه ما هم چند دیقه دیگه راه میفتیم میایم
کوک:باشه پس ما میریم خدافظظظظظ
همه:خدافظظظظظظ
که رفتم تو ماشین دیدم که ا.ت داره گریه میکنه نتونستم خودمو کنترل کنم و بغلش کردم
توی بغلش احساس ارامش میکردم که یواش یواش چشماش گرم شد و توی بغلم خوابش برد
از توی بغلش جدا شدم و سرش رو گذاشت روی شونم
توی راه بودیم و بعد از 10 مین رسیدیم به عمارت
------------------------------------------------------
ا.ت رو براید استایل بغلش کردم و داشتم از پله ها بالا میرفتم که ا.ت و ببرم تو اتاق که دیدم در میزنن
اههه باید برم درو باز کنم
همونجوری از پله ها رفتم پایین و درو باز کردم و دیدم جیمین و ته جین رو گرفتن دارن میارنش داخل
جین:من یه پرندمممممم ارزووووو دارممممم که یارم باشیییییییییی
کوک:بچه ها جین چشهههه
جیمین:بد مست کرده با یه بدبختی اوردیمشششش همش تو راه داره چرت و پرت میگعههههههه
کوک:خوب برو زود ببرش تو اتاقش
ته:ا.ت چرا بغلته شیطوننن
کوک:توی راه خوابش برده اگر اجازه بدی ببرمش توی اتاققققق
ته:خوب باشه ببرش(همه دارن از کوک میخندن که ته هم موقع حرف زدن خندش میگیره)
و ا.ت رو بردم گذاشتم توی اتاق و یه بوسه روی لبش گذاشتم
شوگا رو دیدم که داره جلو در صدام میکنه
شوگا:.....
حمایت🙃
ویو ا.ت
کوک رفت تا به اعضا بگه که داریم
میریم خونه
بغض بدی داشتم واقعا ترسیده بودم
که دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه که کوک اومد
سریع اشکامو پاک کردم
ویو کوک(عهههههه چرا من دارم انقدر ویو ویو میکنممممم ایشششش)
کوک:بچه ها من و ا.ت دیگه میریم
هوپی:تو خونه تنها چی کار میخواین بکنین هاااا
کوک:عهههه هیچی ا.ت حالش خوب نیسسسس
یونگی:خوب باشه ما هم چند دیقه دیگه راه میفتیم میایم
کوک:باشه پس ما میریم خدافظظظظظ
همه:خدافظظظظظظ
که رفتم تو ماشین دیدم که ا.ت داره گریه میکنه نتونستم خودمو کنترل کنم و بغلش کردم
توی بغلش احساس ارامش میکردم که یواش یواش چشماش گرم شد و توی بغلم خوابش برد
از توی بغلش جدا شدم و سرش رو گذاشت روی شونم
توی راه بودیم و بعد از 10 مین رسیدیم به عمارت
------------------------------------------------------
ا.ت رو براید استایل بغلش کردم و داشتم از پله ها بالا میرفتم که ا.ت و ببرم تو اتاق که دیدم در میزنن
اههه باید برم درو باز کنم
همونجوری از پله ها رفتم پایین و درو باز کردم و دیدم جیمین و ته جین رو گرفتن دارن میارنش داخل
جین:من یه پرندمممممم ارزووووو دارممممم که یارم باشیییییییییی
کوک:بچه ها جین چشهههه
جیمین:بد مست کرده با یه بدبختی اوردیمشششش همش تو راه داره چرت و پرت میگعههههههه
کوک:خوب برو زود ببرش تو اتاقش
ته:ا.ت چرا بغلته شیطوننن
کوک:توی راه خوابش برده اگر اجازه بدی ببرمش توی اتاققققق
ته:خوب باشه ببرش(همه دارن از کوک میخندن که ته هم موقع حرف زدن خندش میگیره)
و ا.ت رو بردم گذاشتم توی اتاق و یه بوسه روی لبش گذاشتم
شوگا رو دیدم که داره جلو در صدام میکنه
شوگا:.....
حمایت🙃
۱۷.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.