داستان شاه ظالم: گلستان سعدی نثری فوق العاده در ادبیات فا
داستان شاه ظالم: گلستان سعدی نثری فوق العاده در ادبیات فارسی محسوب می شود. این اثر دارای حکایات کوتاه و آموزنده ای است که در آن پند و پیام های اخلاقی به کرات به چشم می خورد.
داستان شاه ظالم
پادشاهی نسبت به ملت خود ظلم می کرد، دست چپاول بر مال و ثروت آنها دراز کرده ، و آنچنان به آنان ستم نموده که آنها به ستوه آمدند و گروه گروه از کشورشان به جای دیگر هجرت می کردند، و و غربت را بر حضور در کشور خود ترجیح دادند.همین موضوع موجب شد
که از جمعیت بسیار کاسته شد و
محصولات کشاورزی کم شد و به دنبال
آن مالیات دولتی اندک ، و اقتصاد کشور
فلج ، و خزانه مملکت خالی گردید.
ضعف دولت او موجب جرائت دشمن شد،
دشمن از فرصت بهره گرفت و تصمیم
گرفت به کشور حمله کند و با زور وارد
مملکت شود:
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش از ننوازی برود
لطف کن که بیگانه شود حلقه به گوش
در مجلس شاه ، (چند نفر از خیرخواهان )
صفحه ای از شاهنامه فردوسی را برای
شاه خواندند، که در آن آمده بود
تاج و تخت ضحاک پادشاه بیدادگر
(با قیام کاوه آهنگر) به دست فریدون
واژگون شد. پس تو نیز اگر همانند
ضحاک باشی،نابود می شوی.
وزیر شاه از شاه پرسید: آیا می دانی که
فریدون با اینکه مال و حشم نداشت ،
چگونه اختیار دار کشور گردید؟ شاه
گفت : چنانکه (از شاهنامه ) شنیدی ،
جمعیتی متعصب دور او را گرفتند، و او
را تقویت کرده و در نتیجه او به
پادشاهی رسید.
وزیر گفت : ای شاه ! اکنون که گرد
آمدن جمعیت ، موجب پادشاهی است ،
چرا مردم را پریشان می کنی ؟ مگر قصد
ادامه پادشاهی را در سر نداری ؟
همان به که لشکر به جان پروری
که سلطان به لشکر کند سروری
شاه گفت : چه چیز باعث گرد آمدن
مردم است ؟
وزیر گفت : دو چیز؛ ۱- کرم و بخشش ، تا
به گرد او ایند. ۲- رحمت و محبت ، تا
مردم در پناه او ایمن کردند، ولی تو هیچ
یک از این دو خصلت را نداری
نکند جور پیشه سلطانی
که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوار ملک خویش بکند
شاه از نصیحت وزیر خشمگین و ناراحت
شد و او را زندانی کرد. طولی نکشید پسر
عموهای شاه از فرصت استفاده کرده و
خود را صاحب سلطنت خواندند و با شاه
جنگیدند.مردم که دل پری از شاه
داشتند، به کمک پسر عموهای او
شتافتند و آنها تقویت شدند و براحتی
تخت و تاج شاه را واژگون کرده و خود به
جای او نشستند، آری :
پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست/
دوستدارش روز سختی دشمن زور آورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین/
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
#حکایت
#شاه_ظالم
#سعدی
#سعدی_جان
#داستان_زیبا
https://goftani.net/entertainment/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B8%D8%A7%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C
داستان شاه ظالم
پادشاهی نسبت به ملت خود ظلم می کرد، دست چپاول بر مال و ثروت آنها دراز کرده ، و آنچنان به آنان ستم نموده که آنها به ستوه آمدند و گروه گروه از کشورشان به جای دیگر هجرت می کردند، و و غربت را بر حضور در کشور خود ترجیح دادند.همین موضوع موجب شد
که از جمعیت بسیار کاسته شد و
محصولات کشاورزی کم شد و به دنبال
آن مالیات دولتی اندک ، و اقتصاد کشور
فلج ، و خزانه مملکت خالی گردید.
ضعف دولت او موجب جرائت دشمن شد،
دشمن از فرصت بهره گرفت و تصمیم
گرفت به کشور حمله کند و با زور وارد
مملکت شود:
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش از ننوازی برود
لطف کن که بیگانه شود حلقه به گوش
در مجلس شاه ، (چند نفر از خیرخواهان )
صفحه ای از شاهنامه فردوسی را برای
شاه خواندند، که در آن آمده بود
تاج و تخت ضحاک پادشاه بیدادگر
(با قیام کاوه آهنگر) به دست فریدون
واژگون شد. پس تو نیز اگر همانند
ضحاک باشی،نابود می شوی.
وزیر شاه از شاه پرسید: آیا می دانی که
فریدون با اینکه مال و حشم نداشت ،
چگونه اختیار دار کشور گردید؟ شاه
گفت : چنانکه (از شاهنامه ) شنیدی ،
جمعیتی متعصب دور او را گرفتند، و او
را تقویت کرده و در نتیجه او به
پادشاهی رسید.
وزیر گفت : ای شاه ! اکنون که گرد
آمدن جمعیت ، موجب پادشاهی است ،
چرا مردم را پریشان می کنی ؟ مگر قصد
ادامه پادشاهی را در سر نداری ؟
همان به که لشکر به جان پروری
که سلطان به لشکر کند سروری
شاه گفت : چه چیز باعث گرد آمدن
مردم است ؟
وزیر گفت : دو چیز؛ ۱- کرم و بخشش ، تا
به گرد او ایند. ۲- رحمت و محبت ، تا
مردم در پناه او ایمن کردند، ولی تو هیچ
یک از این دو خصلت را نداری
نکند جور پیشه سلطانی
که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوار ملک خویش بکند
شاه از نصیحت وزیر خشمگین و ناراحت
شد و او را زندانی کرد. طولی نکشید پسر
عموهای شاه از فرصت استفاده کرده و
خود را صاحب سلطنت خواندند و با شاه
جنگیدند.مردم که دل پری از شاه
داشتند، به کمک پسر عموهای او
شتافتند و آنها تقویت شدند و براحتی
تخت و تاج شاه را واژگون کرده و خود به
جای او نشستند، آری :
پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست/
دوستدارش روز سختی دشمن زور آورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین/
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
#حکایت
#شاه_ظالم
#سعدی
#سعدی_جان
#داستان_زیبا
https://goftani.net/entertainment/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B8%D8%A7%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C
۱.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.