⁷
میسو
بعد از جمع کردم ظرف شکسته برنج رفتم تو اتاقم
اون یه روانی بود.
بیشتر از دو هفتهاس که اینجام
و کل این دو هفته رو کتک خوردم
تو اتاق نشسته بودم ساعت ده شب بود بود
که صداش بلند شد
میسو:آیش باز چی میخواد
رفتم پایین رو صندلی نشسته بود و داشت با پوزخند نگام میکرد
باز اون لبخند های چندش
رفتم نزدیک
میسو:چی میخوای؟
_یااا عزیزم اینطوری باهام حرف نزن.واسم یه لیوان قهوه یا کاپوچینو درست کن
رفتم واسش قهوه درست کردم تا خواستم واسش ببرم گفت
_قهوه نمیخورم واسم کاپوچینو درست کن
میسو:خدای من تو دیگه چه آدمی هستی
رفتم کاپوچینو درست کردم
لیوان و بردم طرفش وقتی لیوان و گرفت انداختش زمین
شکست و همه جا کاپوچینو شد
نگاهش کردم
_از کاپوچینو متنفرم(نیشخند)
میسو:منم از تو متنفرم
انگار منتظر شنیدم این جمله بود
محکم زد تو گوشم
دوباره یه راند جدید از کتک خوردنم شروع شد
کاپوچینو ریخت بود رو لباسم
بوی بدی میدادم
بعضی از جاهای لباسم هم که خونی بود
میخواستم برم حمام
لباس نداشتم
صداش کردم تا بیا بالا
وقتی اومد دستشو گذاشت رو دیوار و سوالی نگاهم کرد
با لکنت گفتم میخوام برم حمام ولی لباس ندارم
رفت پایین و لباس آورد و پرت کرد تو صورتم
رفت
نگاه کردم یه تیشرت مشکی ساده بود
با یه شرت
آیش این مرد چقدر بی حیاس
شرت خودشو داده بهم
پرتش کردم اونور رفتم حمام و برگشتم لباس و پوشیدم
سوتين نداشتم واسه همین سینه های بزرگم تو دید بود
پاهام معلوم بود
خیلی واسم کوتاه بود ولی خب رفتم پایین
چون چارهی دیگه ای نداشتم
کوک
نشسته بودم رو صندلی که دیدم اومد پایین
با نیشخند نگاهش میکردم
انگار خجالت کشیده بود
هه دختره احمق
میسو
داشت نگاهم میکرد
خجالت کشیدم خیلی زیاد،
هی لباسم و میکشیدم پایین
نگاهش کردم و گفتم
میسو:انقد نگام نکن معذب میشم
انگار عصبی شد
_یاااا دختره احمق توچی داری مگه هوم؟
ترسیده بودم خیلی عصبی شد داشت میومد سمتم
محکم موهامو کشید و با داد پشت گوشم گفت
_حتا یه ذره هم واسم جالب نیستی اگر اینجا لذت هم بگردی نگاهت نمیکنم فهمیدییی؟
میسو:باشه..هق..ببخشید..ولم کن.معذرت میخوام
_احمق
موهامو ول کرد و رفت
نشستم رو زمین و گریه کردم
هر چی هم که باشه نباید درمورد بدن یه دختر اینطوری حرف بزنه..؛
اینم پارت هفتم.
نمیدونم قراره چی بشه ولی امیدوارم بخونی و حمایت کنی:).
بعد از جمع کردم ظرف شکسته برنج رفتم تو اتاقم
اون یه روانی بود.
بیشتر از دو هفتهاس که اینجام
و کل این دو هفته رو کتک خوردم
تو اتاق نشسته بودم ساعت ده شب بود بود
که صداش بلند شد
میسو:آیش باز چی میخواد
رفتم پایین رو صندلی نشسته بود و داشت با پوزخند نگام میکرد
باز اون لبخند های چندش
رفتم نزدیک
میسو:چی میخوای؟
_یااا عزیزم اینطوری باهام حرف نزن.واسم یه لیوان قهوه یا کاپوچینو درست کن
رفتم واسش قهوه درست کردم تا خواستم واسش ببرم گفت
_قهوه نمیخورم واسم کاپوچینو درست کن
میسو:خدای من تو دیگه چه آدمی هستی
رفتم کاپوچینو درست کردم
لیوان و بردم طرفش وقتی لیوان و گرفت انداختش زمین
شکست و همه جا کاپوچینو شد
نگاهش کردم
_از کاپوچینو متنفرم(نیشخند)
میسو:منم از تو متنفرم
انگار منتظر شنیدم این جمله بود
محکم زد تو گوشم
دوباره یه راند جدید از کتک خوردنم شروع شد
کاپوچینو ریخت بود رو لباسم
بوی بدی میدادم
بعضی از جاهای لباسم هم که خونی بود
میخواستم برم حمام
لباس نداشتم
صداش کردم تا بیا بالا
وقتی اومد دستشو گذاشت رو دیوار و سوالی نگاهم کرد
با لکنت گفتم میخوام برم حمام ولی لباس ندارم
رفت پایین و لباس آورد و پرت کرد تو صورتم
رفت
نگاه کردم یه تیشرت مشکی ساده بود
با یه شرت
آیش این مرد چقدر بی حیاس
شرت خودشو داده بهم
پرتش کردم اونور رفتم حمام و برگشتم لباس و پوشیدم
سوتين نداشتم واسه همین سینه های بزرگم تو دید بود
پاهام معلوم بود
خیلی واسم کوتاه بود ولی خب رفتم پایین
چون چارهی دیگه ای نداشتم
کوک
نشسته بودم رو صندلی که دیدم اومد پایین
با نیشخند نگاهش میکردم
انگار خجالت کشیده بود
هه دختره احمق
میسو
داشت نگاهم میکرد
خجالت کشیدم خیلی زیاد،
هی لباسم و میکشیدم پایین
نگاهش کردم و گفتم
میسو:انقد نگام نکن معذب میشم
انگار عصبی شد
_یاااا دختره احمق توچی داری مگه هوم؟
ترسیده بودم خیلی عصبی شد داشت میومد سمتم
محکم موهامو کشید و با داد پشت گوشم گفت
_حتا یه ذره هم واسم جالب نیستی اگر اینجا لذت هم بگردی نگاهت نمیکنم فهمیدییی؟
میسو:باشه..هق..ببخشید..ولم کن.معذرت میخوام
_احمق
موهامو ول کرد و رفت
نشستم رو زمین و گریه کردم
هر چی هم که باشه نباید درمورد بدن یه دختر اینطوری حرف بزنه..؛
اینم پارت هفتم.
نمیدونم قراره چی بشه ولی امیدوارم بخونی و حمایت کنی:).
۳.۲k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.